بریدههایی از کتاب نگاهی به رابطه عبد و مولا
۴٫۷
(۲۴۰)
شیطان اول سعی میکند که شما آدم خوبی نشوی، بعد که خواستی خوب شوی، میآید اینگونه کمکت میکند؛ یعنی انگیزههای دمدستی میدهد. اینجاها معمولاً شیطان دیده نمیشود. اینجاها کمک شیطان با همین انگیزههای سطح پایین است. هرچه به او میگویی: «نامرد! برو کنار من خودم دلیل جداگانهای برای خوب شدن دارم» قبول نمیکند. میگوید: «نه، میخواهم تقویت کنم، میخواهم دلت قرص شود.» یکذره هم که شریک شود، برایش بس است. میداند آن خدایی که تو میخواهی عبادتش کنی، اگر یکذره شرک همراهت باشد، دیگر هیچ چیزت را نمیپذیرد
افسان
بعضیها آدمهای متواضعیاند، چون نان در تواضع است. اینکه معلوم است به درد نمیخورد. دیگری متواضع است به انگیزۀ «وجدانی»؛ میگوید وجدانم اجازه نمیدهد متواضع نباشم. به او میگوییم: «بعدش چی؟! غرض این نبوده که ما به اینجا برسیم، این تازه شروع است.» دیگری به صورت ژنتیک و وراثتی متواضع است. این هم ارزشی ندارد. دیگری به خاطر منافع و مضارّ اجتماعی متواضع شده است؛ دیده که در جامعه به انسان متواضع، خیلی احترام میگذارند. اصلاً یکی از همکاریهای شیطان برای خوبشدن انسان همین جاست.
افسان
بیایید بساط عالم را بههم بزنیم. بیایید به این زندگی پوشالی که آدمها برای خودشان درست کردهاند ریشخند بزنیم. بیایید زمینهای را ایجاد کنیم تا اداره کنندگان فرهنگ و روحیات جوامع بشری، آدمها را عبد بار بیاورند. چرا ما باید کاری کنیم که مردم به انگیزههایی غیر از عبودیت، خوش اخلاق شوند و مثلاً لبخند بزنند؟ برای چه لبخند بزند؟ بگذار کفرش بزند بیرون تا لبخندش ما را به اشتباه نیندازد. نتیجه نهایی چنین فرآیندی در جامعه، افزایش خلوص است. امام زمان (عج) هم در انقلاب جهانیشان، میخ بندگی را محکم در زمین میکوبد و دنیا را بر اساس عبودیت خدا میچرخاند.
افسان
کلام عبد این است: «قل إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلهِ رَبِّ الْعالَمین؛ بگو نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.» این فراز چهار قسمت دارد که فهم قسمت چهارمش کمی سخت است. میفرماید بگو: ۱. نماز من، ۲. مناسک و عبادات و مراسم دینی که انجام میدهم، ۳. عموم زندگی من و ۴. مردن من، همه برای خداست. مرگِ عبد هم باید برای خدا باشد. عبد باید برای خدا بمیرد. اگر کسی حقیقت عبودیت را بیابد، به دنبال این خواهد بود که برای مولایش بمیرد.
افسان
جوانی میگفت زمانی که به عمره مشرف شده بودم، تصمیم گرفتم در مدتی که در سرزمین وحی هستم یک دور قرآن را ختم کنم. شبهای آخر بود و هنوز قرآنم تمام نشده بود. گفتم امشب کنار خانۀ کعبه قرآن را میخوانم تا تمام شود. مشغول خواندن قرآن در کنار کعبه بودم که یکباره حسّ عجیبی از قرآن به من دست داد، حالم خراب شد، داشتم سکته میکردم. به گونهای بودم که گویی داشتم جان میدادم که ناگهان فریاد زدم. یکباره احساس کردم که خدا به پیغمبرش میفرماید: «پیغمبر من! این آیه را هم به بندۀ من بگو، این مطلب را هم به او بگو، این را هم به او بگو، این نکته را هم به او بگو...» خیلی بر من سنگین آمد، با خودم گفتم: «وای، خدا چقدر برای من پیغام داده است، چقدر من برای خدا مهم بودهام، چقدر اصرار داشته برای من حرف بزند.» وقتی لحظهای به اهمیت خودم نزد خدای عظیم پیبردم، نزدیک بود کنار خانه خدا قالب تهی کنم.
افسان
عبدبودن ما امری انتخابی نیست. خدا برای اینکه ما را درست بار بیاورد اصلیترین عبادت ما یعنی «نماز» را واجب کرده است. دستور هم داده است برای اینکه بچههایتان به آداب بندگی ادب شوند، از هفت سالگی آنها را به نماز خواندن امر کنید. طرف میگوید: «چرا من باید از هفت سالگی بچه را به نماز دعوت کنم در حالی که بچه هنوز چیزی نمیفهمد؟ حالا که هنوز نوبت انتخابش نشده، بماند وقتی زمان انتخابش شد ببینیم آیا خدا را انتخاب میکند یا نه؟» توجه ندارد که هویت فرزند او، «عبدبودن» است. عبد بودن او هم انتخابی نیست. این حقیقت وجودی اوست. بچه باید اول این را درک کند. وقتی این را درک کرد، آن وقت میتوان به او گفت که خودت فکر کن و انتخاب کن.
افسان
خیلیها نمیتوانند لفظ «برده» را تحمل کنند. بعضیها میگویند: «لفظ برده کمی غیرمحترمانه است. چون برده به کسانی گفته میشود که خرید و فروش میشوند و صاحب دارند و...» باید به این افراد بگوییم که خب ما همین هستیم دیگر! مگر وقتی خدا لفظ «عبد» را در مورد بندگانش به کار میبرد، نمیدانست که این لفظ را مردم در میان خودشان به چه معنایی استعمال میکنند؟ در آن زمان مردم در محاورات روزمرهشان از دو واژه «عبد» و «حُرّ» استفاده میکردند و وقتی میگفتند: «عبد»، همان «برده» مد نظرشان بود. خدا هم از محاورات بین مردم، این کلمه را گرفت و گفت: «همهتان عبد من هستید.» آیا اعتراض میکنید که «این خیلی غیرمحترمانه است! ما که بنا نیست اینقدر پیش خدا خُرد شویم!» پس این سجدهای که بهجا میآوریم چیست؟ آیا ادا در میآوریم؟
افسان
نمیکند، چه برای خوب شدن و چه برای بد شدن، نیاز به اجازۀ او داری. ممکن است از این حرف تعجب کنید ولی خدا اجازه سقوط را هم به هر کسی نمیدهد.
افسان
ارتباط با خداوند، ارتباط با موجودی فعّال
رابطۀ انسان با خداوند متعال، بر خلاف تصور برخی که آن را یک رابطه یکطرفه میدانند، رابطهای کاملاً دو طرفه است.
atieh RM
امیرالمؤمنین (ع) در مقام مناجات با خدای متعال میفرماید: «إِلَهِی کفَی بِی عِزّاً أَنْ أَکونَ لَک عَبْداً؛ خدایا این عزت برای من کافی است که بنده تو هستم.»
کاربر ۵۹۲۸۱۸۷
قشنگترین قسمت نماز، واجب بودنش است نه عشقبازی کردنش.
موسوی
ارتباط با خداوند، ارتباط با موجودی فعّال
رابطۀ انسان با خداوند متعال، بر خلاف تصور برخی که آن را یک رابطه یکطرفه میدانند، رابطهای کاملاً دو طرفه است. برخی تصور میکنند خدا مثل یک زیارتگاه و ضریحی است که ثابت سر جای خودش ایستاده و هرگاه ما اراده کردیم به سمتش میرویم و اگر به سمتش نرفتیم از او فاصله میگیریم. در حالی که خیلی وقتها ما اراده میکنیم که به سمت او برویم ولی خدا راه نمیدهد، بعضی وقتها هم ما اصلاً نمیخواهیم به سمت خدا برویم ولی او به دلیلی ما را به سمت خودش میکشاند.
خیلیها تصورشان این است که «خداوند
کاربر ۴۵۰۰۷۸۶
بعضیها فکر میکنند به خدا که نزدیک شوند، مشکلاتشان حل میشود. اشتباه میکنند، هر کسی که عبدتر شود و به خدا بیشتر نزدیک شود، گرفتاریهایش بیشتر میشود.
هدی✌
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «کونُوا عَلَی قَبُولِ الْعَمَلِ أَشَدَّ عِنَایةً مِنْکمْ عَلَی الْعَمَل؛ باید عنایت و اهتمام شما به قبول شدن عملتان بیش از اهتمامتان به اصل انجام عمل باشد.»
هدی✌
. کسی که رابطهاش را با خدا، که اصلیترین رابطه روح او و شریان حیاتی اوست، پیدا نکرد، بقیه رابطههایش را هم پیدا نمیکند.
هدی✌
چرا گناه بد است؟ چون انسان را از دایره بندگی خدا خارج میکند. یعنی حال و هوای بندگی را از سر او بیرون میبرد.
هدی✌
امام صادق (ع) در ضمن روایتی میفرمایند که اگر کسی دلش را از محبّت خدا پر نکند و در رابطۀ با خدا وجود خود را خوب تعریف نکند خدا محبّت دیگری را به دل او میافکند. یکدفعهای تمام هستی خودش را در یک رابطهای میبیند و گیر میکند. او فکر میکند عاشق شده ولی نمیداند که او در بندگی کم گذاشته است و الان ثمرات همین کم گذاشتن را درو میکند.
هدی✌
خدا میفرماید که باید بچه را از هفت سالگی به نماز خواندن وادارید تا بفهمد که عبد است. بعد از آن به او بگو «ای بندۀ خدا! بیا به خدا معرفت پیدا کن و به سوی او حرکت کن!» چون فطرت او هم یک فطرت الهی است و این فطرت بر عقل و اندیشهاش هم حاکم است، قطعاً اگر تفکر کند، درست انتخاب میکند.
هدی✌
به بعضی میگویی: «بیا نماز بخوان!» میگوید: «برای چه بخوانم؟» میگویی: «برای مناجات کردن با خداوند متعال.» میگوید: «خب حالا بدون نماز مناجات کنم چه میشود؟» چنین شخصی هنوز نیاز به پرستش را درک نکرده است
هدی✌
آنهایی که اهل فسق و فجورند، مال، رئیس و صاحب آنهاست، ولی صاحب مؤمنین علی (ع) است.
Rezvan
حجم
۱۵۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۵۹ صفحه
حجم
۱۵۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۵۹ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰۵۰%
تومان