بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ‫پاییز فصل آخر سال است‬‌‫ | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ‫پاییز فصل آخر سال است‬‌‫

بریده‌هایی از کتاب ‫پاییز فصل آخر سال است‬‌‫

نویسنده:نسیم مرعشی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۵از ۷۸۸ رأی
۳٫۵
(۷۸۸)
قناعت حالم را به‌هم می‌زد. پیرم می‌کرد انگار. همیشه یک هیچ عقب بودم از خودم. باید می‌دویدم. باید به خودم گل می‌زدم.
کاربر ۲۹۷۷۰۴۱
متنفرم از آدم‌هایی که بدون خجالت توی صورتم نگاه می‌کنند و در مورد زندگی‌ام حرف می‌زنند.
کاربر ۲۹۷۷۰۴۱
خیلی وقت است داریم ادا درمی‌آوریم. ادای خوشبختی ساده‌ای که در این بدبختی محتوم ابدی گمش کرده‌ایم.
کاربر ۲۹۷۷۰۴۱
راهِ محکوم‌به‌شکست‌ باید تنها راه باشد تا زجرش فقط زجر شکست باشد. همیشه باید تنها یک راه باشد که بدون عذاب‌وجدان تا تهش بروی و در آن از شکنجه‌ی وسوسه‌ی راهی که انتخاب نشده، هر قدمت لرزان‌تر از قدم بعدی نباشد. باید همیشه تنها یک راه باشد. تنها یک راه. کار باید یا خوب باشد یا بد، که بفهمم باید قبولش کنم یا نه.
کاربر ۲۹۷۷۰۴۱
قلبم هزار‌بار در ساعت می‌تپد. فرق است میان این‌که در ذهنم تکرار شوی یا این‌که به زبانم بیایی. به زبانم که می‌آیی، واقعی می‌شوی. موج می‌شوی‌ در هوا ‌و دیگران هم می‌بینندت.
کاربر ۲۹۷۷۰۴۱
وقتی سکوت می‌کنم یعنی موافقم؟ نه، نیستم. من وقتی موافق باشم سکوت نمی‌کنم، می‌خندم. دهانم را باز می‌کنم و می‌گویم بله، موافقم. اما سکوت، می‌دانم که نمی‌کنم. شاید آن روز هم سکوت کرده بودم که فکر کردی با رفتن‌ات موافقم. ساکت نشسته بودم و چمدانت را می‌بستم. موافق نبودم، فقط ساکت بودم؛ و تو بدون من رفتی.
کاربر ۲۹۷۷۰۴۱
دوست دارم که نمی‌بینم‌شان. دوست دارم هر وقت می‌خواهم چیزی بگویم، از دور بگویم و قایم شوم و هر وقت می‌خواهم جواب بشنوم، از دور بشنوم. نمی‌خواهم کسی جلوم بنشیند و نگاهم کند و منتظر حرفی باشد. روزنامه را هم برای همین دوست دارم. دوست دارم توی تحریریه بنشینم و بنویسم و فردا پشت چنار بزرگ کوچه‌ی روبه‌روی کیوسک بایستم و ببینم چند نفر موقع ورق زدن خیره می‌شوند به تیتر مطلبی که نوشته‌ام.
کاربر ۲۹۷۷۰۴۱
«ما دخترهای ناقص‌الخلقه‌ای هستیم شبانه. از زندگی مادرهای‌مان درآمده‌ایم و به زندگی دخترهای‌مان نرسیده‌ایم. قلب‌مان مال گذشته است و مغزمان مال آینده و هر کدام آن‌قدر ما را از دو طرف می‌کشند تا دو تکه می‌شویم.
کاربر ۶۶۷۹۲۶
در خیابان‌های تولوز. نمی‌آیند به من. جایی را در آن‌ها پیدا نمی‌کنم که ‌‌با دیدنش یاد ‌چیزی بیفتم ‌و گوشه‌ی لب‌هایم برود بالا. باید همه‌چیز را از اول بسازم. از روز تولد. زندگی‌ام آن‌جا از صفر کنتور می‌اندازد. بی‌هیچ خاطره‌ای.
sara.kh
«معمولی بودن بد نیست، خوب است. اصلاً همین خوب است که روزهایش شبیه هم است. می‌دانی فردا کجاست و پس‌فردا و ده سال دیگر. کتاب نمی‌خواند، اما به‌جایش پاهاش روی زمین است. نمی‌رود از پیشت.»
sara.kh
می‌گویم این چندین هزار کیلومتر فاصله، عمراً بتواند بین من و آن‌ها جدایی بیندازد. دروغ می‌گویم. مگر می‌شود جدایی نیندازد؟
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
ساعت کِی دو و نیم شد؟ همین الان ده بود. کدام احمقی گفته زمان خطی است؟ دروغ گفته. زمان معادله‌ی چند‌مجهولی است. اگر نامه‌ای ننوشته مانده باشد یا کاری نکرده، دو ساعت می‌شود دو دقیقه. دو ثانیه اصلاً. چشم‌ که به‌هم بزنی، می‌گذرد. اما اگر منتظر باشی، مثلاً منتظر جواب یک کارمند احمق در سفارت، دو ماه به اندازه‌ی دویست سال می‌گذرد. هی پیرتر و پیرتر می‌شوی در آینه. روزها جانت را می‌گیرند و شب نمی‌شوند.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
ــ زندگی آدم‌ها همه‌اش دست خودشان نیست شبانه. تو فقط می‌توانی سهم خودت را درست زندگی کنی. بقیه‌اش دست دیگران است.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
دم در برمی‌گردد و نگاهم می‌کند. نگاهش هزار سال طول می‌کشد. بعد می‌گوید: «فقط این‌که، تنهایی خیلی سخت است شبانه. سخت‌تر از زندگی بی‌رویا است. آدم همیشه توی ابرها زندگی نمی‌کند. کم‌کم می‌آید پایین و آن‌ وقت تنهایی از همه‌چیز سخت‌تر می‌شود. می‌فهمی؟»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
ــ دیگــر بــزرگ شـده‌ایم شــبانه. دوره‌ی آرزوهــای بــزرگ و شــادی‌هــای عجیب‌و‌غریب‌مان گذشته. به‌نظرت زندگی باید چه‌طور باشد؟ همه‌اش یک مشت چیز کوچک معمولی ا‌ست. اگر قرار باشد خوشحال باشیم باید با همین‌ها خوشحال باشیم.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
حتا مارگارت تاچر هم، در خانه چیزی نداشت به‌جز زنیت‌اش. که فوقش با آن می‌توانست دل کسی را نگه‌ دارد. تو دلت رفته بود، ماندن نداشتی دیگر.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
گفتی: «لیلی، لیلی، زنی که تمام تابستان را زیر گیسوی پاییزی او باید گذراند.» گفتی: «موهای تو برای من این رنگی آفریده شده. برای این‌که چله‌ی تابستان یاد پاییز بیفتم.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
میثاق گفت رفتن هزینه دارد. می‌خواستم مدارکم را پست کنم. زنگ زده بودم به میثاق که تازه رفته بود کانادا. گفت: «اگر توانش را داری شروع کن. اگر هزینه‌اش را می‌دهی. من همه‌ی زندگی‌ام را دادم. لیلا را.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
قانع نباش، اما راضی باش.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
انگار سراب است آرزوهای من. هنوز به‌شان نرسیده، دلم یک چیز دیگر می‌خواهد.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°

حجم

۱۶۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

حجم

۱۶۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰
۵۰%
تومان