بریدههایی از کتاب پاییز فصل آخر سال است
۳٫۵
(۷۸۸)
بابا رفته بود منجیل برای سوپر بابابزرگ جنس بیاورد. جنس نیاورده بود. مُرده بود. جوانمرگ شده بود. برایم فقط چشمهای سبزش مانده بود و ماهی شدنش. همین.
z.gh
دم در برمیگردد و نگاهم میکند. نگاهش هزار سال طول میکشد. بعد میگوید: «فقط اینکه، تنهایی خیلی سخت است شبانه. سختتر از زندگی بیرویا است. آدم همیشه توی ابرها زندگی نمیکند. کمکم میآید پایین و آن وقت تنهایی از همهچیز سختتر میشود. میفهمی؟»
Emma
عادت کن به پوشیدن رنگهای شاد.
باید عادت کنم به پوشیدن رنگهای شاد، به خوشحال و سرحال بودن
z.gh
بهنظرت زندگی باید چهطور باشد؟ همهاش یک مشت چیز کوچک معمولی است.
فائزه قاسمی
امروز همهی چراغها قرمز بود. نکند روز خوبی نباشد؟
باران
هر دو مثل روجا مژههای بلند ریملزده دارند و معلوم است که هیچوقت نگران اشکهایشان نیستند.
باران
لیلی یعنی تجلی معشوق در چشم عاشق. یعنی خلوص عشق، فارغ از معشوق. لیلی، قدح است و عشق، شراب درون آن. باید قدح را در دست گرفت و مست شد با شراب.
مهدی بهنام
نمیدانم این «چیزی شدن» را چه کسی توی دهان ما انداخت؟ از کِی فکر کردیم باید کسی شویم یا کاری کنیم. اینهمه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی میکنند. بیدار میشوند و میخورند و میدوند و میخوابند. همین. مگر به کجای دنیا برخورده؟
کتاب ناب
خوبیِ چت همین است. هر وقت بخواهی، چیزی میگویی و هر وقت نمیخواهی، نمیگویی و بدون خداحافظی گم میشوی. میتوانی با بغض بخندی و هیچکس نفهمد داری گریه میکنی.
کتاب ناب
آه واگیر دارد، مثل خمیازه. پخش میشود توی هوا و آوار میشود روی دل آدمهایی مثل من، که گیرندهی غصه دارند. غصه را از پشت گوشی تلفن گرفتهام.
کتاب ناب
وقتی مشتری نیست، مینشینم روی صندلی ته سالن و همهی کتابها را میخوانم تا تو بیشتر دوستم داشته باشی.
کتاب ناب
این موقعیتهای نفرتانگیز زندگی من کِی قرار است تمام شوند؟ تصمیمهای زجرآور بین بد و بد، بدتر و بدتر. دوراهیهایی که انتهای هر کدامشان یک شهر سوخته است.
کتاب ناب
گرمای خرداد نو است و آفتاب تمیزش، نور میریزد روی آدم. مرداد اما چرک و چرب است و بوی گند ماندگی میدهد. حتا آفتابش هم، از لای کلی کثافت رد میشود و میچسبد به تن و هیچ راهی برای خلاص شدن از بوی مُرده و خفهاش نیست.
کتاب ناب
سمیرا دارد بارانیاش را آویزان میکند. میگوید: «از سفارت چه خبر؟»
لعنتی. لعنتی. چرا باید عالموآدم بدانند قرار بوده من چه گهی در زندگیام بخورم؟
karoon
خوشگل است. چهقدر بزرگتر شده در این ده ماه. همانطور که میثاق میخواست. بزرگ و خوشگل و غمگین.
karoon
آمادهام کلهی اولین نفری را که دربارهی ویزای من سؤال کند یا نظر بدهد یا دلداری بدهد یا هر کوفت دیگری، مثل فیلم یازده و چهارده، با یک سنگ بیستکیلویی له کنم.
karoon
نمیدانم این «چیزی شدن» را چه کسی توی دهان ما انداخت؟ از کِی فکر کردیم باید کسی شویم یا کاری کنیم.
karoon
«فقط اینکه، تنهایی خیلی سخت است شبانه. سختتر از زندگی بیرویا است. آدم همیشه توی ابرها زندگی نمیکند. کمکم میآید پایین و آن وقت تنهایی از همهچیز سختتر میشود. میفهمی؟»
Farshid
اما کار که داشته باشم، دیگر فکر نمیکنم. کار میکنم و خسته میشوم و بعدش خستگیام را بغل میکنم و آرامِ آرام میخوابم.
setayesh.N
کاش مامان میآمد. حال خوش زندگی را پخش میکرد در خانه.
بـــارون ✨
حجم
۱۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۸۹ صفحه
حجم
۱۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۸۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰۵۰%
تومان