بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اضطراب موقعیت | صفحه ۲۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اضطراب موقعیت

بریده‌هایی از کتاب اضطراب موقعیت

نویسنده:آلن دوباتن
امتیاز:
۳.۶از ۲۴۱ رأی
۳٫۶
(۲۴۱)
دونروال با جمع‌بندی تاریخچهٔ نسل برادران حساسش، که استعدادها و سرشتشان آنها را برای سختی‌های دنیای بورژواها نامناسب می‌ساخت، نوشته است: «بلندپروازی مناسب عصر ما نبود... و مسابقهٔ حریصانه برای رسیدن به جایگاه و افتخار ما را از فضای فعالیت‌های سیاسی دور کرد. برای ما تنها کنج خلوت شاعرانه‌مان باقی ماند تا در آنجا خودمان را بیشتر و بیشتر از جمعیت دور کنیم. در آن گوشهٔ دنج ما بالاخره توانستیم هوای پاک تنهایی را استنشاق کنیم؛ در پیاله‌های طلایی افسانه‌ها فراموشی نوشیدیم. ما مست شاعری و عشق بودیم.»
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
فکر اینکه شاید دیگران در اصل نه عجیب باشند و نه ناخوشایند، پیامدهای سنگینی برای نگرانی ما در مورد موقعیت دارد، با توجه به اینکه میل ما به برتری اجتماعی تا حد زیادی ریشه در ترس از «عادی» بودن دارد یا اینکه دیگران این‌طور دربارهٔ ما فکر کنند. هرچه بیشتر فکر کنیم که افراد عادی حقیر، سطحی، خوار یا زشت هستند، بیشتر می‌خواهیم خودمان را از آنها جدا کنیم. هرچه جامعه فاسدتر باشد، فریب موفقیت‌های فردی بیشتر می‌شود.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
بخش بزرگی از اضطراب ما ریشه در حس اغراق‌آمیزی دربارهٔ اهمیت برنامه‌ها و نگرانی‌های خودمان دارد. آرمان‌های ما و حس شکنجه‌آور بلندنظرانه‌مان دربارهٔ جاذبهٔ کاری که می‌کنیم ما را شکنجه می‌دهد.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
همیشه ممکن است گروه‌های مختلف با جنگیدن در نبردی سیاسی تلاش کنند نظام احترام جامعهٔ خودشان را عوض کنند و در مقابل همهٔ افرادی که در ترتیب اولویت‌ها حرفی برای گفتن دارند، برای خودشان نجابت و احترام کسب کنند. با صندوق رأی‌گیری، تفنگ، شورش یا حتی گاهی کتاب، این احزاب سعی می‌کنند مفاهیمی را که چه کسی به راستی صاحب امتیازات و در پی آن موقعیت برتر است، تغییر دهند.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
برای کسانی که آرمان جامعه‌شان آنها را مضطرب یا زندگی‌شان را تلخ می‌کند، تاریخ و بیان آن نکته‌ای اساسی و الهام‌بخش را آشکار می‌سازد: آرمان‌ها در سنگ حک نشده‌اند. ارزش‌های موقعیتی از مدت‌ها پیش تغییر کرده، شاید باز هم در آینده، تغییر کنند. کلمه‌ای که می‌توانیم برای این روند تغییر استفاده کنیم سیاست است.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
اگر نمی‌دانستیم چقدر سخت با شکست برخورد می‌شود و دیگران چگونه آن را تفسیر می‌کنند، احتمالاً ترس ما از شکست بسیار کمتر می‌بود. از نتایج مادی شکست وحشتی به وجود آمده است که دلیل آن ترس از رفتار غیرهمدردانهٔ جهان با کسانی است که شکست خورده‌اند
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
زندگی پدیده‌ای نیازمند نقد است، چرا که ما، این موجودات سقوط کرده، همیشه در خطر عبادت خدایانی دروغین قرار داریم، در خطر شکست در شناخت خود و سوءبرداشت از رفتار دیگران، در خطر اضطراب یا اشتیاقی بی‌حاصل و در خطر رها شدن در دل بیهودگی و اشتباه‌ها. بنابراین آثار هنری، رمان‌ها، اشعار، نمایش‌ها، نقاشی‌ها و فیلم‌ها به شکلی نهانی و فریبکارانه با شوخ‌طبعی یا جاذبه می‌توانند وسیله‌ای باشند برای توضیح وضعیت ما به خودمان.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
آرنولد می‌گوید که هر اثر بزرگ هنری (مستقیم یا غیرمستقیم) علامت «آرزوی از بین بردن خطای انسانی، پاک کردن سردرگمی و کم کردن بدبختی آنان» را بر خود دارد. درست همان‌طور که همهٔ هنرمندان بزرگ لبریز از این آرزو هستند که «وقتی جهان را ترک می‌کنند، آن را نسبت به چیزی که تحویل گرفته بودند به جایی بهتر و شادتر تبدیل کرده باشند.»
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
دوست مردم‌گریز فلسفی شوپنهاور، چامفورت به این اعتراف می‌کند و می‌نویسد: «همین‌که تصمیم می‌گیریم فقط کسانی را ببینیم که با ما اخلاقی و پرهیزکارانه و منطقی و صادقانه رفتار می‌کنند، بدون اینکه به عرف‌های جامعه، خودبینی‌ها و تشریفات بیش از پایه‌های نگه‌دارندهٔ جامعهٔ مؤدب نگاه کنند، نتیجه این می‌شود که مجبوریم در زندگی کم و بیش خودمان باشیم و خودمان. (و باید این تصمیم را بگیریم، در غیر این صورت سرانجام احمق، ضعیف یا نالایق می‌شویم).»
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
اگر خطوط تولیدی بسیار گران شوند، ممکن است خاموش شوند و با وجود این به خاطر سرنوشت ناعادلانه‌شان گریه نخواهند کرد. یک تجارت می‌تواند از استفاده از زغال‌سنگ دست بکشد و به گاز طبیعی رو بیاورد، بدون اینکه منبع انرژی‌ای که به آن بی‌توجهی شده خودش را از روی صخره به پایین پرت کند. در مقابل، کارگر عادت دارد که به هر کاهش قیمت یا کم‌رنگی حضورش واکنشی احساسی نشان دهد. در اتاقک توالت هق‌هق می‌کند، می‌نوشد تا ترس از ناکامی را پنهان سازد و ممکن است ترجیح بدهد بمیرد تا اینکه بی‌فایده باشد.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
آدام اسمیت، ثروت ملت‌ها (ادینبورگ، ۱۷۷۶): «انسان همیشه فرصتی برای کمک گرفتن از برادرانش دارد. (هرچند) بیهوده است که چنین چیزی را تنها از خیرخواهی آنها انتظار داشته باشد. اگر بتواند به عشق خود آنها توجه کند، احتمال پیروزی‌اش بیشتر است... این از خیرخواهی قصاب، آشپز یا نانوا نیست که ما توقع شام خود را داریم، بلکه از توجه آنها به سود خود است. ما خود را مخاطب انسانیت آنها نمی‌دانیم، بلکه مخاطب عشق به خود آنها می‌دانیم.»
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
اما در نظر گرفتن شانس برای توضیح اتفاقاتی که در زندگی ما رخ می‌دهد، متأسفانه کاملاً رد شده است. زمانی که تکنولوژی پیشرفت نکرده بود، زمانی که انسان‌ها به قدرت خدایان و حالات پیش‌بینی‌ناپذیر طبیعت احترام می‌گذاشتند، این فکر که کنترل رویدادهای اطراف ما در دستمان نیست بین مردم رواج داشت. قدردانی و سرزنش معمولاً در مقابل عوامل خارجی به دست می‌آمد و اشاره‌ای به شیاطین، دیوها، اشباح و خدایان می‌شد.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
«دست کشیدن از ظواهر دنیایی به همان اندازه مایهٔ راحتی و سعادت است که دستیابی به آنها. وقتی هیچیِ فرد در زمینه‌ای بخصوص با ایده‌ای خوب پذیرفته شود، سبکی عجیبی در قلبش حس می‌کند. چقدر روزی که برای جوانی و خوش‌اندامی دست از تلاش بکشیم، لذت‌بخش است. می‌گوییم خدا را شکر! آن توهمات از بین رفت. هر چیزی که به فرد اضافه می‌شود، همان‌قدر که مایهٔ افتخار اوست، باری بر دوش وی هم به حساب می‌آید.»
احسان رضاپور
از آنجا که اکثریت انسان‌ها نه آن‌چنان خوب و نه آن‌چنان خردمندند، فرد باید بیشتر به جدیت تکیه کند تا به مهربانی. گیوچاردینی
کاربر ۳۴۶۱۱۸۵
مانند بسیاری از اصلاح‌طلبان قرن نوزدهم، کارلایل رؤیای دنیایی را که همه از نظر اقتصادی برابر باشند در سر نمی‌پروراند، بلکه می‌خواست افراد بالا و پایین بتوانند صادقانه نابرابری‌هایشان را کاهش دهند. او نوشته است: «اروپا به اشرافی‌گری واقعی نیاز دارد، فقط این اشرافی‌گری باید اشرافی‌گری استعدادها باشد. نمی‌توان از اشرافی‌گری‌های غلط حمایت کرد.» چیزی که وی تصور می‌کرد نظامی بود که هنوز اسمی برای آن انتخاب نکرده بودند: شایسته‌سالاری.
Eli
«وقتی تلاشی نباشد، شکستی هم نیست. شکستی که نباشد، تحقیری هم نیست. بنابراین عزت نفس ما در این دنیا کاملاً وابسته به این است که خودمان تصمیم بگیریم چطور باشیم و چه‌کار کنیم. این عزت نفس حس ما را به واقعیت‌هایمان و پتانسیل‌های فرضی ما تعیین می‌کند»
Eli
جیمز می‌گوید که توانایی فرد برای احساس رضایت از خود فقط به تجربهٔ موفقیت در تمام زمینه‌های تلاش وابسته نیست. او می‌گوید ما همیشه از شکست تحقیر نمی‌شویم. تنها زمانی تحقیر می‌شویم که غرور و حس ارزشمان را در آرزو یا دستاورد مشخصی سرمایه‌گذاری کنیم و بعد از اینکه آن را دنبال کردیم احساس ناامیدی کنیم. اهداف ما معین می‌کنند که چه چیزی را پیروزی و چه چیزی را شکست مفتضحانه تفسیر کنیم.
Eli
بیشترین انگیزهٔ نهان ما به صعود از سلسله‌مراتب اجتماعی ممکن است چندان در کالاهای مادی که می‌توانیم به دست آوریم یا قدرتی که به کار می‌بریم ریشه نداشته باشد، بلکه بیشتر به مقدار عشقی وابسته باشد که به خاطر موقعیت برترمان دریافت می‌کنیم. پول، شهرت و نفوذ ممکن است بیشتر بلیطی برای ورود به عشق ارزشمند به حساب آیند تا اینکه خودشان هدف باشند.
Eli
از وضعیتی که در آن به سادگی زندگی می‌کردیم اما نیازهای خودمان را می‌شناختیم، به وضعیتی که در آن مستعد احساس حسادت به سبک زندگی‌هایی هستیم که شاید ارتباط چندانی با خود واقعی ما نداشته باشند. در دورهٔ پیش از تاریخ که از نظر فناوری عقب‌مانده بودیم، به گفتهٔ روسو، در «وضعیت طبیعی» که مردم در جنگل‌ها زندگی می‌کردند و هرگز وارد مغازه نشده و روزنامه نخوانده بودند، مردان و زنان بهتر خودشان را می‌شناختند و به خصوصیات اساسی‌تری از یک زندگی شاد تمایل داشتند: عشق به خانواده، احترام به طبیعت، شگفتی از زیبایی جهان، کنجکاوی دربارهٔ دیگران و علاقه به موسیقی و سرگرمی‌های کوچک. بنا به گفتهٔ این فیلسوف، «تمدن» تجاری مدرن بود که ما را از این وضعیت بیرون کشید و در این دنیای بزرگ با حسادت و تمنا و رنج رها کرد.
newgin.h
«(اقتصاد) کارگران را حیواناتی می‌شناسد که کار می‌کنند؛ جانوری که به نیازهای بدنی محض تقلیل یافته است.» او بر این باور بود حقوقی که به کارگران پرداخت می‌شود «مانند روغنی است که به چرخ‌ها می‌زنند تا به چرخیدنشان ادامه دهند... هدف واقعی کار دیگر انسان نیست، بلکه پول است.»
LEO

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان