بریدههایی از کتاب اضطراب موقعیت
۳٫۶
(۲۴۱)
ثروت چیزی مطلق نیست. بسته به میل هرکس نسبی است. هر بار که ما آرزوی چیزی را در سر میپرورانیم که نمیتوانیم از عهدهٔ هزینهاش بربیاییم، فقیرتر میشویم. هرقدر هم که منابع داشته باشیم و هر بار که از داشتهٔ خود احساس رضایت میکنیم، میتوانیم خودمان را ثروتمند به حساب بیاوریم. هرقدر هم که داراییهای واقعیمان کم باشد.
LEO
«همین حالا شما میتوانید تصمیم بگیرید که برگردید به مدرسه، استاد رقص یا آواز شوید، امور مالی خود را به دست بگیرید، یاد بگیرید هلیکوپتری را به پرواز درآورید... اگر به راستی تصمیم بگیرید، تقریباً میتوانید هر کاری بکنید. بنابراین اگر به رابطهای که در آن قرار دارید علاقهای ندارید، همین حالا تصمیم بگیرید تغییرش دهید. اگر شغل فعلیتان را دوست ندارید، تغییرش دهید.»
LEO
جامعه موقعیتی را به وجود آورد که خرید کابینتهای بیش از اندازه مزین از نظر روانشناسی لازم و راضیکننده به نظر میرسید. جایی که احترام وابسته به نمایشهایی بیتناسب بود. تاریخِ تجملات، داستان حرص و طمع نیست. دقیقتر این است که آن را سابقهٔ ضربههای احساسی بخوانیم. این تاریخ، میراث کسانی است که به خاطر تحقیر دیگران زیر فشار قرار گرفته بودند تا قدری فراتر از حد معمول به نفس برهنهشان اضافه کنند تا نشان دهند که آنها هم مدعی عشقاند.
sepide saad
اگر ما انتقاد بجا از رفتارمان را پذیرفته باشیم، و به اضطرابهای هدفمند دربارهٔ بلندپروازیهایمان توجه کرده، مسئولیت شکستهایمان را هم به درستی پذیرفته باشیم، و با وجود این همچنان جامعهمان موقعیتی پایین برای ما در نظر بگیرد، ممکن است به انتخاب راهی تمایل پیدا کنیم که برخی از بزرگترین فلاسفهٔ سنت غرب انتخاب کردند.
کاربر ۳۹۹۱۰۶۳
«(شایستگی فرد) به شهادت دیگران بستگی ندارد. آیا چیزی که تحسین میشود بهتر میشود؟ آیا اگر زمردی را تحسین نکنند، خراب میشود؟ طلا، عاج، یک شاخه گل یا گیاهی کوچک چطور؟» مارکوس به جای اینکه فریب تعریف دیگران را بخورد یا از توهین آنها آزرده شود، رفتار خود را از خودش الگو میگرفت، کسی که به خوبی میشناخت: «آیا ممکن است انسانی از من متنفر باشد؟ بگذار باشد. اما من مطمئنم که کردار یا صحبتی از من نخواهد یافت که لایق تنفر باشد.»
کاربر ۳۹۹۱۰۶۳
هزینهای که ما به خاطر انتظار بیش از حد خود در مقایسه با پیشینیانمان پرداختیم، اضطرابی ابدی است مبنی بر اینکه نکند از چیزی که باید باشیم، فاصلهٔ بسیاری داریم.
کاربر ۳۹۹۱۰۶۳
روسو میگوید دو راه برای ثروتمندتر کردن فرد وجود دارد: به او پول بیشتری بدهیم یا آرزوهایش را محدود کنیم. جوامع مدرن مورد اول را به طرز خارقالعادهای خوب انجام دادهاند، اما با تهییج مداوم اشتهای افراد، همزمان توانستهاند بخشی از موفقیت آنها را نفی کنند.
کاربر ۳۹۹۱۰۶۳
اگر خانهای دلچسب و شغلی راحت داشته باشیم، اما در یک گردهمایی تجدید دیدار با هممدرسهایهای سابقمان از یکی از حضار نابخرد بشنویم که برخی از دوستان قدیمیمان (هیچ گروه مرجع تأثیرگذارتری وجود ندارد) حالا در خانهای بزرگتر از خانهٔ ما سکونت دارند و با درآمد شغلی آن را خریدهاند که از شغل ما اغواکنندهتر است، به احتمال زیاد با حس شدیدی از بدبختی به خانه برمیگردیم.
کاربر ۳۹۹۱۰۶۳
برای مثال اگر ما کوتاهقد باشیم، اما در میان افرادی همقد خودمان زندگی کنیم، ذهن ما به سؤالهای مبهمی دربارهٔ اندازهٔ قدمان مشغول نخواهد شد:
اما اگر دیگران در گروهمان تنها کمی بیشتر از ما رشد کنند، ناگهان احساس ناراحتی میکنیم و در چنگال ناخشنودی و حسادت اسیر میشویم. با اینکه حتی کسری از یک میلیمتر هم از قد ما کوتاه نشده است.
کاربر ۳۹۹۱۰۶۳
«نفس» یا خودانگارهٔ ما را میتوان مانند بادکنکی سوراخ تصور کرد. برای اینکه بادکرده باقی بماند تا ابد نیاز به هلیومِ عشق بیرونی دارد و همیشه در برابر نوک سوزنِ بیتوجهی آسیبپذیر است. در آن مقداری که ما با توجه دیگران برمیخیزیم و با نادیده گرفتنشان سقوط میکنیم، چیزی وجود دارد که هم ما را هوشیار میسازد و هم پوچ است. شاید به خاطر اینکه یکی از همکارانمان با حواسپرتی جواب سلام ما را میدهد یا اینکه کسی جواب تلفنمان را نمیدهد، حال ما گرفته شود. میتوانیم فکر کنیم زندگی ارزش زندگی کردن دارد، چون کسی اسم ما را به خاطر میآورد یا برای ما یک سبد میوه میفرستد.
کاربر ۳۹۹۱۰۶۳
وقتی اعتقاد به جهان آخرت افیونی بچگانه دانسته شود و از نظر علمی غیرممکن شناخته، رد بشود، فشار رسیدن به موفقیت و کمال بیتردید با آگاهی از اینکه فرد فقط یک فرصت برای رسیدن به آن دارد که آن هم به طرز وحشتناکی زودگذر است، بیشتر میشود. در چنین تفکری دستاوردهای زمینی دیگر نمیتوانند پیشدرآمد چیزی قلمداد شوند که فرد در دنیایی دیگر به آن خواهد رسید؛ بلکه آنها مجموع تمام چیزهایی هستند که فرد به آن خواهد رسید
LEO
«وقتی تلاشی نباشد، شکستی هم نیست. شکستی که نباشد، تحقیری هم نیست. بنابراین عزت نفس ما در این دنیا کاملاً وابسته به این است که خودمان تصمیم بگیریم چطور باشیم و چهکار کنیم. این عزت نفس حس ما را به واقعیتهایمان و پتانسیلهای فرضی ما تعیین میکند» بنابراین:
معادلهٔ جیمز نشان میدهد که چگونه هر افزایشی در سطح انتظارات ما خطر تحقیر شدن را افزایش میدهد. چیزی که ما عادی قلمداد میکنیم در تعیین فرصتهای خوشبختیمان نقشی حیاتی دارد. چیزهای کمی میتوانند با رنج بازیگری که زمانی مشهور بوده، سیاستمداری که سقوط کرده یا آنطور که توکویل ممکن بود بیان کند، آمریکاییهای ناموفق، رقابت کنند.
LEO
وقتی نابرابری، قانون عمومی جامعه باشد، بزرگترین نابرابریها هم توجهی جلب نمیکنند. اما وقتی همهچیز کم و بیش برابر باشد، کوچکترین تفاوت مورد توجه قرار میگیرد... این علت آن مالیخولیای عجیبی است که معمولاً ساکنان کشورهای دموکرات در میان وفور نعمت حس میکنند و آن انزجار از زندگیای است که گاهی حتی در شرایط آرام و آسان هم آنها را در برمیگیرد. در فرانسه، ما نگران آمار رو به افزایش خودکشی هستیم. در آمریکا خودکشی نادر است، اما به من گفته شده که جنون از هر جای دیگر رایجتر است.»
LEO
تحمل برخی موفقیتها، که اتفاقاً تعدادشان هم زیاد نیست، از تحمل موفقیت افرادی که به ظاهر با ما برابرند راحتتر است.
LEO
اگر مجبور شویم در کلبهای سرد و بادگیر زندگی کنیم و زیر بار قوانین سختگیرانهٔ اشرافزادهای که در قلعهای بزرگ و گرم زندگی میکند کمر خم کنیم، ولی ببینیم که تمام افراد همسطح ما در شرایطی مشابه زندگی میکنند، آنگاه شرایط ما هم عادی به نظر میرسد. قطعاً شرایط تأسفباری است، اما زمین مساعدی برای کشت حسد نیست. درحالیکه اگر خانهای دلچسب و شغلی راحت داشته باشیم، اما در یک گردهمایی تجدید دیدار با هممدرسهایهای سابقمان از یکی از حضار نابخرد بشنویم که برخی از دوستان قدیمیمان (هیچ گروه مرجع تأثیرگذارتری وجود ندارد) حالا در خانهای بزرگتر از خانهٔ ما سکونت دارند و با درآمد شغلی آن را خریدهاند که از شغل ما اغواکنندهتر است، به احتمال زیاد با حس شدیدی از بدبختی به خانه برمیگردیم.
LEO
«هنر، منتقد زندگی است.»
۳.
از این جملهٔ آرنولد چه میفهمیم؟ پیش از همه و شاید روشنتر از همه، این است که زندگی پدیدهای نیازمند نقد است، چرا که ما، این موجودات سقوط کرده، همیشه در خطر عبادت خدایانی دروغین قرار داریم، در خطر شکست در شناخت خود و سوءبرداشت از رفتار دیگران، در خطر اضطراب یا اشتیاقی بیحاصل و در خطر رها شدن در دل بیهودگی و اشتباهها.
sepide saad
همینکه تصمیم میگیریم فقط کسانی را ببینیم که با ما اخلاقی و پرهیزکارانه و منطقی و صادقانه رفتار میکنند، بدون اینکه به عرفهای جامعه، خودبینیها و تشریفات بیش از پایههای نگهدارندهٔ جامعهٔ مؤدب نگاه کنند، نتیجه این میشود که مجبوریم در زندگی کم و بیش خودمان باشیم و خودمان
sepide saad
آیا باید همچنان بگذاریم رأی آنها نظر ما دربارهٔ خودمان را کنترل کند؟ آیا باید گروهی ورقباز درک ما را از عزت نفسمان احاطه کنند؟ و حتی اگر بتوانیم زمانی احترام آنها را به خودمان جلب کنیم، چقدر ارزش خواهد داشت؟ شوپنهاور این سؤال را اینطور میپرسد «اگر گروهی از حضار موسیقیدانی را تشویق کنند، وقتی آن موسیقیدان بداند که به جز یک یا دو نفر آنها، همگی کر هستند، آیا باز هم احساس غرور میکند؟»
sepide saad
به جای اینکه به هر ذرهای از مخالفت یا بیتوجهی اجازه دهیم به ما ضربه بزند، فلاسفه ما را دعوت میکنند که ابتدا عدالت رفتار دیگران را بیازماییم. تنها آن رفتاری اجازه دارد عزت نفس ما را خدشهدار کند که عمومی و صحیح است
sepide saad
ثابت شده که کسب دوبارهٔ اعتماد به نفسمان، بعد از اینکه دیگران از احترام گذاشتن به ما دریغ کردهاند، غیرممکن است.
sepide saad
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان