بریدههایی از کتاب اضطراب موقعیت
۳٫۶
(۲۴۲)
اسکندر کبیر وقتی از کورینتوس میگذشت، سراغ دیوژن را گرفت و بالاخره او را زیر درختی یافت درحالیکه لباس کهنهای پوشیده بود و یک درهم هم دارایی نداشت. وقتی قدرتمندترین مرد جهان از فیلسوف پرسید که چگونه میتواند به او کمک کند، دیوژن پاسخ داد: «اگر ممکن است، از سر راه کنار برو. جلوی آفتاب را گرفتهای.» سربازان اسکندر وحشت کردند و خود را برای خشم مشهور فرماندهشان که قریبالوقوع بود آماده ساختند. اما وی فقط خندید و گفت که اگر او اسکندر نبود، قطعاً دوست داشت دیوژن باشد.
مهدی ابراهیمی
اگرچه دلیل اصلی نگرانی ما از بیثباتی کارمان بیپولی است، اما این تنها دلیل نیست. ما همچنین به دلیل دیگری نگرانیم. در اینجا به موضوع اول برمیگردیم و آن دلیل عشق است. چرا که کار ما تعیینکنندهٔ اصلی مقدار احترام و توجهی است که نصیب ما میشود. با توجه به جواب سؤال «چه کار میکنیم» است (معمولاً اولین سؤالی که باید در آغاز آشنایی جدید پاسخ دهیم) که کیفیت پذیرفته شدن ما مشخص میشود.
با تأسف برای سلامت روانیمان، ما برای دادن پاسخی عالی به این سؤال ظرفیتی مطمئن در اختیار نداریم، بلکه به فراز و فرودهای نمودارهای اقتصاددانان، کشمکشهای بازار و بوالهوسیهای شانس و الهام بستگی دارد. در همین حین نیاز ما به عشق هم به خودی خود بیتغییر باقی مانده و همانقدر ثابت و مُصر است که وقتی نوزاد بودیم. ناهماهنگی بین نیازهای ما و شرایط نامطمئن دنیا پنجمین ستون سفت و سخت را پایه میگذارد و اضطراب ما روی آن بنا میشود.
مهدی ابراهیمی
کوهنوردان موفقِ هرمهای تشکیلاتی شاید کارمندانی نباشند که بهتر از همه کارهایشان را انجام میدهند، بلکه کسانی هستند که بهتر از همه توانستهاند در مهارتهای سیاسی خودشان استاد شوند.
مهدی ابراهیمی
زیباترین و کاملترین ماشینها هم نمیتواند به ما ذرهای از رضایتی را بدهد که از رابطهای خوب به دست میآوریم، درست همانطور که نمیتواند پس از جر و بحث خانوادگی یا طردشدگی به ما آرامش بدهد. در چنین لحظاتی حتی ممکن است از ناکارآمدی احساسی ماشین، صدای اعصابخردکن چراغهای راهنمایش و محاسبات دقیق سیستم داخلی آن خشمگین شویم.
🍃Moh3n
«وقتی از طبیعت سطحی و پوچ اندیشههای دیگران، تنگی نظرشان، پستی نیتهایشان، حقارت دیدگاههایشان و تعداد خطاهایشان کاملاً آگاه میشویم، کمکم به چیزی که در سرشان میگذرد بیتفاوت میشویم... آنوقت میبینیم که هرکس بیش از حد برای نظر دیگران ارزش قائل شود، بیش از اندازه برای آنان احترام قائل است.»
مهدی
ما نه با مهمتر کردن خودمان، بلکه با شناخت بیاهمیتی نسبی همهٔ انسانهای روی زمین بر حس بیاهمیتی خود غلبه میکنیم. از این رو نگرانی ما برای اینکه چه کسی چند میلیمتر از ما بلندتر است باید جای خود را به شگفتی از چیزهایی بدهد که میلیونها بار بزرگتر از هر انسانی است، نیرویی که شاید بخواهیم آن را بیکران، ابدیت یا به سادگی و شاید مؤثرتر از همه خداوند بنامیم.
Farbod
اینکه فرد مجبور باشد به خاطر موقعیتش به عناصر پیشبینیناپذیر تکیه کند به اندازهٔ کافی ترسناک است. اما از آن سختتر، زندگی در دنیایی است که آنقدر شیفتهٔ مفاهیم منطقی است که به طور کلی «بدشانسی» را به عنوان دلیلی برای شکست رد کرده.
مهدی
هزینهای که ما به خاطر انتظار بیش از حد خود در مقایسه با پیشینیانمان پرداختیم، اضطرابی ابدی است مبنی بر اینکه نکند از چیزی که باید باشیم، فاصلهٔ بسیاری داریم.
Farbod
ما همیشه از شکست تحقیر نمیشویم. تنها زمانی تحقیر میشویم که غرور و حس ارزشمان را در آرزو یا دستاورد مشخصی سرمایهگذاری کنیم و بعد از اینکه آن را دنبال کردیم احساس ناامیدی کنیم. اهداف ما معین میکنند که چه چیزی را پیروزی و چه چیزی را شکست مفتضحانه تفسیر کنیم.
Farbod
شاید نیاز شدیدمان به اینکه دیگران دیدگاه موافقی دربارهٔ ما داشته باشند هنوز هم در بین اولویتهایمان در درجهٔ نخست باشد. ترس از تبدیل شدن به چیزی که در اسپانیایی به آن دساونرادو یا «فرد بیآبرو» میگویند، یا معاصران آن را با کلمهٔ اهانتآمیز بازنده وصف میکنند، شاید امروز هم به همان اندازه وحشتآور باشد که برای شخصیتهای تراژدیهای کالدرون و لوپه وگا بود.
🍃Moh3n
مارکوس اورلیوس، امپراطور فیلسوف روم در سرتاسر کتاب تأملات (۱۶۷ میلادی) درحالیکه در دنیای ناپایدار سیاست روم حرکت میکند، بارها به خود یادآوری مینماید که هر نظری در مورد شخصیت یا دستاوردهای او، پیش از آنکه اجازهٔ تأثیر در خودآزمایی وی را داشته باشد، باید مورد آزمایش منطق قرار گیرد. او ایمان جامعهاش به ارزیابی مردم بر اساس آبرو را به چالش میکشد و میگوید: «(شایستگی فرد) به شهادت دیگران بستگی ندارد. آیا چیزی که تحسین میشود بهتر میشود؟ آیا اگر زمردی را تحسین نکنند، خراب میشود؟ طلا، عاج، یک شاخه گل یا گیاهی کوچک چطور؟» مارکوس به جای اینکه فریب تعریف دیگران را بخورد یا از توهین آنها آزرده شود، رفتار خود را از خودش الگو میگرفت، کسی که به خوبی میشناخت: «آیا ممکن است انسانی از من متنفر باشد؟ بگذار باشد. اما من مطمئنم که کردار یا صحبتی از من نخواهد یافت که لایق تنفر باشد.»
کتاب_باز
انسانها به قدری دروغگو، به قدری دسیسهگر، به قدری مکار و حیلهگر، به قدری مشتاق به سود خود و به قدری بیتوجه به سود دیگران هستند که اگر کمتر آنها را باور کنید و کمتر به آنها اعتماد کنید، اشتباه نکردهاید.
گیوچاردینی
ما باید طوری با دشمنمان زندگی کنیم که انگار روزی دوست ما خواهد شد و طوری با دوستانمان زندگی کنیم که بالاخره روزی دشمنمان خواهند شد.
برویر
در باب نیاز به دروغ و اغراق:
جهان معمولاً به نشانههای شایستگی پاداش میدهد تا خود شایستگی.
روشفوکالد
اگر شما درگیر روابطی مهم هستید... همیشه باید شکستهایتان را پنهان کنید و در مورد موفقیتهایتان اغراق نمایید. این صورتی از فریب است. اما از آنجا که سرنوشت شما معمولاً بیشتر وابسته به نظر دیگران بوده تا واقعیات، فکر خوبی است که طوری تظاهر کنید انگار همهچیز خوب است.
گیوچاردینی
کتاب_باز
به نظر میرسد که ما نمیتوانیم قدر چیزهایی را که داریم، به خاطر ارزش خود آنها یا حتی در مقابل چیزی که اجداد ما در قرون وسطی داشتند، بدانیم. ما از اینکه چقدر در تاریخ موفق به حساب میآییم متأثر نمیشویم. تنها زمانی میتوانیم خودمان را خوشبخت بدانیم که به اندازه یا حتی بیشتر از افرادی داشته باشیم که با آنها بزرگ شدهایم، در کنارشان کار کردهایم، آنها را مثل دوست در کنار خود داشتهایم یا در قلمروی عمومی مشترکی قرار گرفتهایم.
Yamad
هیوم در مقالهٔ خود «در باب تجملات» (۱۷۵۲) استدلال ماندویل را به طرفداری از جستوجوی ثروت و خرج آن برای کالاهای غیرضروری ادامه داد و ادعا کرد این ابتکارهاست که ثروت را تولید میکند، نه کار یدی کارگران: «در یک کشور... جایی که تقاضایی برای کالاهای غیرضروری نیست، مردم در رخوت فرومیروند، همهٔ لذات زندگی را از دست میدهند و برای ملت بیفایده میشوند. ملتی که دیگر نمیتواند ناوگان یا ارتشهایش را ایجاد یا حمایت کند.»
mona
«وقتی تلاشی نباشد، شکستی هم نیست. شکستی که نباشد، تحقیری هم نیست. بنابراین عزت نفس ما در این دنیا کاملاً وابسته به این است که خودمان تصمیم بگیریم چطور باشیم و چهکار کنیم. این عزت نفس حس ما را به واقعیتهایمان و پتانسیلهای فرضی ما تعیین میکند»
mona
حاکمان وسایل مردم بودند و تا زمانی از آنها پیروی میشد که به سود زیردستانشان توجه میکردند. اینگونه بود که ایدهٔ خارقالعادهٔ جدیدی به وجود آمد: حکومتها هویتشان را تنها با برانگیختن امکان کامیابی و خوشبختی کسانی توجیه کردند که بر آنها حکمرانی میکنند.
mona
ارسطو در کتاب سیاست (۳۵۰ پیش از میلاد) خود میگوید: «روشن است که برخی از انسانها طبیعتاً آزادند و دیگران طبیعتاً برده و برای این بردگان، بردگی هم مصلحت است و هم صحیح.»
mona
انقلابهای بزرگ سیاسی و مصرفی قرن هجدهم و نوزدهم باعث اضطراب روانی شده و همزمان به طور گسترده بهرهٔ مادی نسل بشر را افزایش دادند، به خاطر این بود که این انقلابها بر روی چندین آرمان خارقالعادهٔ جدید پایهگذاری شد. بر روی باوری عملی به برابری درونی تمام انسانها و بر نیروی نامحدود هرکسی برای دستیابی به هرچیزی. در طول تاریخ برعکس این فرض میشد و نابرابری و انتظارات پایین، هم عادی و هم خردمندانه بود.
mona
ویلیام جیمز، اصول روانشناسی (بوستون، ۱۸۹۰):
«اگر چنین چیزی از نظر فیزیکی ممکن باشد، هیچ تنبیهی شیطانیتر از آن نیست که فرد در جامعه گم شود و هرگز هیچکدام از اعضای آن به او توجهی نکنند. اگر وقتی وارد جایی میشویم کسی رویش را به سمتمان برنگرداند، وقتی صحبت میکنیم جوابمان را ندهد یا به کاری که میکنیم اهمیتی ندهد، اگر هرکسی که میبینیم ما را مرده فرض کند و طوری رفتار نماید که انگار ما وجود نداریم، دیر یا زود نوعی دیوانگی و ناتوانی در ما میجوشد، دیوانگی و ناتوانیای که بیرحمانهترین شکنجههای بدنی در برابر آن راحتی و آسودگی به حساب میآید.»
mona
در تمام جوامع به دست آوردن موقعیت و به طور مشخصتر «آبرو» وظیفهٔ اصلی هر مرد بالغی است. چه مانند جوامع روستایی یونان آن را مجال بنامند، چه مانند جوامع مسلمان شرف و چه مانند هندوها عزت، در تمام موارد انتظار میرود که خشونت حامی آبرو باشد.
keivan3333
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان