- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب مصطفی چمران
- بریدهها
بریدههایی از کتاب مصطفی چمران
۴٫۳
(۳۰)
کسی که به دنبال نور است؛ این نور هر چه قدر هم کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد شد!
هدی✌
هنگام رفتن، امام موسی یک «تقویم دیواری» به او اهدا کرد. تقویم دوازده نقاشی برای دوازده ماه سال داشت. یکی از نقاشیها زمینهای کاملاً سیاه داشت ولی وسط سیاهی، شمع کوچکی قرار داشت که نورش در مقابل این ظلمت، خیلی کوچک بود. زیر نقاشی نوشته بود: «من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم. کسی که به دنبال نور است؛ این نور هر چه قدر هم کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد شد!» آن شب غاده تحت تأثیر این شعر و نقاشی تا صبح گریه کرد. ولی هنوز نمیدانست که مصطفی چمران صاحب آن شعر و نقاشی باشد.
هدی✌
باید کاری کنیم که همه جوانهایمان را زیر یک پرچم جمع کنیم.
هدی✌
«خدایا نمیدانم هدفم از زندگی چیست؟ عالم و مافیها مرا راضی نمیکند. مردم را میبینم که به هر سو میدوند، کار میکنند، زحمت میکشند تا به نقطهای برسند که به آن چشم دوختهاند. ولی ای خدای بزرگ از چیزهایی که دیگران به دنبال آن میروند بیزارم.
هدی✌
از خانهشان تا دانشگاه را پیاده میرفت. یک ساعت و نیم طول میکشید. هوا سرد بود و برف میبارید. دست و پایش از سرما کرخت میشد و یخ میزد، اما دستش جلوی کسی دراز نمیشد. از هیچکس پولی را قبول نمیکرد. روزگار سختی بود، اما سختتر این بود که بخواهد از کسی پولی بگیرد. هرچه زندگی بر او سختتر میگرفت، او هم بیشتر مراقبت میکرد. این عزت نفس بر تمام زندگیاش سایه انداخت و تمام افکار و اعمالاش را تحت تأثیر قرار داد.
کاربر ۱۵۴۵۹۴۷
«مصطفی! من از تو هیچ انتظاری ندارم، الا این که خدا را فراموش نکنی.
پرتو
آدمی از دور خیلی حرفها میزند و خیلی ادعاها میکند ولی در بوته آزمایش، خمیرهها معلوم میگردد
پرتو
نخستین کلاماش در زمان ورود به وطن این بود: «چه قدر دلم میخواهد به مادرم بگویم یک لحظه هم خدا را فراموش نکردم!» آخر بیست و دو سال پیش همان وقت که از ایران به آمریکا میرفت، مادرش گفته بود: «مصطفی! من از تو هیچ انتظاری ندارم، الا این که خدا را فراموش نکنی.»
امالبنین
«دستی که روزها به مادرش خدمت کرده، برای من مقدس است و باید آن را بوسید. کسی که به مادرش خیر ندارد، به هیچ کس خیر ندارد. من از غاده ممنونم که با این محبت و عشق به مادرش خدمت میکند».
امالبنین
میدانم که در این دنیا به عدهی زیادی محبت کردهام، حتی عشق ورزیدهام، ولی جواب بدی دیدهام. عشق را به ضعف تعبیر میکنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوء استفاده مینمایند! اما این بیخبران نمیدانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمیدانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکردهاند. نمیدانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست....
کاربر ۱۴۴۰۲۶۷
دیگر به نام خود و برای خود قدمی برنخواهم داشت
Fatemeh Najjar
من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود میسوزم و لذت میبرم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید....
هدی✌
من قدر خود را بزرگتر از آن میدانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آنکس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سوء استفاده نماید.
هدی✌
ای خدای بزرگ دست از جهان شستهام، و برای ملاقات تو به کربلای خوزستان آمدهام. از تو میخواهم که مرا با اصحاب حسین محشور کنی، آرزو دارم که بر خاک داغ خوزستان در خون خود بغلطم، و به یاد عاشورای حسین (ع) خود را در قدم مقدساش بیافکنم، و این عقده هزار و چهارصد ساله را که بر دلم فشار میآورد و همیشه با تو میگویم: «یا لیتنی کنت معک» را برآورده کنم. این حسین! ای سرورم، من هم آمدهام تا در رکابت علیه کفر، ظلم و جهل بجنگم، با همه وجود آمدهام،
هدی✌
بزرگترین اصل اساسی انقلاب که همین چهره سوم است تغییر و تحول درونی در انسانهاست.
هدی✌
او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد....
هدی✌
احساس تنهایی شدیدی میکنم. تنهایی مطلق. یک تنهایی که من در یک طرف ایستادهام و خدا در طرف دیگر و بقیه همهاش سکوت، همهاش مرگ، همهاش نیستی است
هدی✌
لحظهای از عمرش را تلف نمیکرد و هیچ وقت ضایعشدهای نداشت.
هدی✌
همه جوانان شیعه را بچههای علی (ع) میدید.
هدی✌
هفتهای یکبار با بچههای مدرسه میرفتند زبالههای منطقه را جمع میکردند؛ دکتر میگفت: هم شهر را تمیز میکنیم، هم غرور بیجای بچهها میریزد.
هدی✌
حجم
۲۴۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۲۴۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۱۶,۰۰۰
۸,۰۰۰۵۰%
تومان