بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مصطفی چمران | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب مصطفی چمران اثر مصطفی چمران

بریده‌هایی از کتاب مصطفی چمران

انتشارات:میراث اهل قلم
امتیاز:
۴.۵از ۲۷ رأی
۴٫۵
(۲۷)
سال دوم یک استاد داشتند که گیر داده بود همه باید کراوات بزنند. سر امتحان، کراوات نزد، استاد دو نمره از او کم کرد. شد هجده، بالاترین نمره.
دانشجوی سرگردان
هر که را دیده‌ام، علی را دوست می‌دارد و در مقابل عظمت و انسانیت او تعظیم می‌کند.... علی تبلور آرزوهای انسان‌هاست که لااقل به صورت آرزو، عطش درونی و قلبی ما را تسکین می‌بخشد.
شایسته
مصطفی اولین کارش این بود که به بچه شیعه‌های جنوب، عزت نفس را یاد بدهد.
hanane sadat
از خانه‌شان تا دانشگاه را پیاده می‌رفت. یک ساعت و نیم طول می‌کشید. هوا سرد بود و برف می‌بارید. دست و پایش از سرما کرخت می‌شد و یخ می‌زد، اما دستش جلوی کسی دراز نمی‌شد. از هیچ‌کس پولی را قبول نمی‌کرد. روزگار سختی بود، اما سخت‌تر این بود که بخواهد از کسی پولی بگیرد. هرچه زندگی بر او سخت‌تر می‌گرفت،‌ او هم بیش‌تر مراقبت می‌کرد. این عزت نفس بر تمام زندگی‌اش سایه انداخت و تمام افکار و اعمال‌اش را تحت تأثیر قرار داد.
hashem
نخستین کلام‌اش در زمان ورود به وطن این بود: «چه قدر دلم می‌خواهد به مادرم بگویم یک لحظه هم خدا را فراموش نکردم!» آخر بیست و دو سال پیش همان وقت که از ایران به آمریکا می‌رفت، مادرش گفته بود: «مصطفی! من از تو هیچ انتظاری ندارم، الا این که خدا را فراموش نکنی.»
هدی✌
صیغه‌ی عقد خوانده شد: «مهریه‌ی غاده قرآن کریم بود و تعهد از داماد که غاده را در راه تکامل، اهل بیت و اسلام هدایت کند!» مردم بهت‌زده شده بودند و فامیل از تعجب نمی‌دانستند چه بگویند. همه پچ‌پچ می‌کردند: «حالا قرار است عروس را کجا ببرد؟! خانه کجا گرفته؟!» مصطفی از خودش خانه نداشت، بنابراین دو اتاق از مدرسه را خالی کرده بود، با چند تا صندوق میوه به جای تخت! خانه‌ی بخت غاده همین بود و تمام! هیچ‌کس باورش نمی‌شد.
هدی✌
همه جوانان شیعه را بچه‌های علی (ع) می‌دید.
hanane sadat
«من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان می‌دهم. کسی که به دنبال نور است؛ این نور هر چه قدر هم کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد شد!»
شایسته
درباره‌ی جوانانی که به خاطر فقر، سال‌ها عضو گروه‌های فاسد چپ بودند، می‌گفت: این‌ها را جذب کنید، بیایند. وقتی می‌امدند، نگاه‌شان می‌کرد و چشمانش پر از اشک می‌شد. با عشق، بهشان می‌گفت: «خوشحالم که به آشیانه‌ی خودت آمدی.» همه جوانان شیعه را بچه‌های علی (ع) می‌دید. از نظر او باید حق همه‌شان ادا می‌شد.
hashem
او جنگ‌جویی پرهیزگار و معلمی متعهد بود... هنر آن است که بی‌هیاهوهای سیاسی و خودنمایی‌های شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی و این هنر مردان خداست. و اما، ما می‌توانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. اول تیر ۱۳۶۰ روح الله الخمینی مصطفی چمران
ادریس

حجم

۲۴۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۲۴۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
۸,۰۰۰
۵۰%
تومان