بریدههایی از کتاب ایمانوئل کانت؛ نقد عقل محض
نویسنده:میشل گریر
مترجم:آرش جمشیدپور
ویراستار:حسن عرب
انتشارات:انتشارات زندگی روزانه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۴از ۱۶ رأی
۳٫۴
(۱۶)
این ادعا نیز مبنایی خواهد بود برای اقداماتی که کانت انجام میدهد تا کوشش برای معرفتیابی به ابژههای دادهنشده در شهود حسی را تضعیف کند. در واقع، ادعای کانت این است که چیستیِ چنین ابژههایی مستقل از این شرایط حسی بر ما نامعلوم است.
محمد طاهر پسران افشاریان
کانت منکر این نیست که ابژههای واقعیِ مستقل از ذهن و تجربی وجود دارند و نه ادعا میکند که معرفت ما به حالتهای تصوریِ سوژهبنیادِ خود ما (ایدهها در ذهنمان) محدود است، طوری که فاقد هر نوع اعتبارِ ابژهبنیاد باشد. برعکس، بنا به ادعای کانت ما میتوانیم معرفتی حقیقی از ابژههای تجربیای که واقعاً وجود دارند داشته باشیم. کانت برای بیان مقصودش از اصطلاحات خاصی استفاده میکند. بنا به نظر او، پدیدارها مانند مکان و زمان «از حیث تجربی واقعی» هستند. آنها ابژههای تجربیِ واقعیِ تجربهٔ انسان هستند که دربارهٔ آنها میتوانیم معرفت علمی کسب کنیم. با این همه، پدیدارها، دوباره مانند مکان و زمان، در عین حال «از حیث استعلایی ایدهآل» هستند. این ابژهها را فقط میتوان در ذیلِ آن شرایط سوژهبنیاد (و از حیث استعلایی ایدهآل) تجربه کرد و شناخت، شرایطی که آن ابژهها در ذیلشان میتوانند به ذهن داده و از جانبِ ذهن برگرفته شوند. باز هم به تعبیر کانتی، به آنها فقط میتوان «بهمثابهٔ پدیدار»، و به معنای استعلاییِ این کلمه، معرفت یافت.
محمد طاهر پسران افشاریان
مراد او این نیست که هیچ ابژهٔ واقعیای مستقل از ذهن انسان (برای مثال، ابژههای بیرون از بدنمان) وجود ندارد، چنانکه گویی هر چیزی که تجربه میکنیم توهم، پندار، یا «غیرواقعی» است. کانت از اصطلاحِ پدیدار اساساً یک ابژهٔ مکانی-زمانی را مراد میکند. دلیل اینکه کانت این ابژهها را پدیدار مینامد این است که مکان و زمان «در ما» هستند. از آنجا که مکان و زمان شرایطِ سوژهبنیادِ (صورتهای) حساسیتِ (انسانی) ما هستند، ابژههایی که در مکان و زمان تجربه میشوند همیشه ارتباطی ضروری با ذهن انسان نیز دارند و همیشه باید در ارتباط ممکنشان با حساسیت انسان لحاظ شوند. لازمهٔ این سخن این است که اطلاق معنادارِ خاصههای مکانی-زمانی به ابژههای نامحسوس ممکن نیست. طبیعتاً این ادعا ملازمِ انقلاب کپرنیکی کانت است، یعنی این دیدگاه او که ما انسانها فقط از نظرگاه انسانیِ خودمان میتوانیم ابژهها را تجربه کنیم و به آنها معرفت یابیم. ما نمیتوانیم هیچ ابژهای را از منظر رازآمیزِ چشم خدا تجربه کنیم
محمد طاهر پسران افشاریان
مراد او این نیست که هیچ ابژهٔ واقعیای مستقل از ذهن انسان (برای مثال، ابژههای بیرون از بدنمان) وجود ندارد، چنانکه گویی هر چیزی که تجربه میکنیم توهم، پندار، یا «غیرواقعی» است. کانت از اصطلاحِ پدیدار اساساً یک ابژهٔ مکانی-زمانی را مراد میکند. دلیل اینکه کانت این ابژهها را پدیدار مینامد این است که مکان و زمان «در ما» هستند. از آنجا که مکان و زمان شرایطِ سوژهبنیادِ (صورتهای) حساسیتِ (انسانی) ما هستند، ابژههایی که در مکان و زمان تجربه میشوند همیشه ارتباطی ضروری با ذهن انسان نیز دارند و همیشه باید در ارتباط ممکنشان با حساسیت انسان لحاظ شوند. لازمهٔ این سخن این است که اطلاق معنادارِ خاصههای مکانی-زمانی به ابژههای نامحسوس ممکن نیست. طبیعتاً این ادعا ملازمِ انقلاب کپرنیکی کانت است، یعنی این دیدگاه او که ما انسانها فقط از نظرگاه انسانیِ خودمان میتوانیم ابژهها را تجربه کنیم و به آنها معرفت یابیم. ما نمیتوانیم هیچ ابژهای را از منظر رازآمیزِ چشم خدا تجربه کنیم.
محمد طاهر پسران افشاریان
مراد او این نیست که هیچ ابژهٔ واقعیای مستقل از ذهن انسان (برای مثال، ابژههای بیرون از بدنمان) وجود ندارد، چنانکه گویی هر چیزی که تجربه میکنیم توهم، پندار، یا «غیرواقعی» است. کانت از اصطلاحِ پدیدار اساساً یک ابژهٔ مکانی-زمانی را مراد میکند. دلیل اینکه کانت این ابژهها را پدیدار مینامد این است که مکان و زمان «در ما» هستند. از آنجا که مکان و زمان شرایطِ سوژهبنیادِ (صورتهای) حساسیتِ (انسانی) ما هستند، ابژههایی که در مکان و زمان تجربه میشوند همیشه ارتباطی ضروری با ذهن انسان نیز دارند و همیشه باید در ارتباط ممکنشان با حساسیت انسان لحاظ شوند. لازمهٔ این سخن این است که اطلاق معنادارِ خاصههای مکانی-زمانی به ابژههای نامحسوس ممکن نیست. طبیعتاً این ادعا ملازمِ انقلاب کپرنیکی کانت است، یعنی این دیدگاه او که ما انسانها فقط از نظرگاه انسانیِ خودمان میتوانیم ابژهها را تجربه کنیم و به آنها معرفت یابیم. ما نمیتوانیم هیچ ابژهای را از منظر رازآمیزِ چشم خدا تجربه کنیم.
محمد طاهر پسران افشاریان
مراد او این نیست که هیچ ابژهٔ واقعیای مستقل از ذهن انسان (برای مثال، ابژههای بیرون از بدنمان) وجود ندارد، چنانکه گویی هر چیزی که تجربه میکنیم توهم، پندار، یا «غیرواقعی» است. کانت از اصطلاحِ پدیدار اساساً یک ابژهٔ مکانی-زمانی را مراد میکند. دلیل اینکه کانت این ابژهها را پدیدار مینامد این است که مکان و زمان «در ما» هستند. از آنجا که مکان و زمان شرایطِ سوژهبنیادِ (صورتهای) حساسیتِ (انسانی) ما هستند، ابژههایی که در مکان و زمان تجربه میشوند همیشه ارتباطی ضروری با ذهن انسان نیز دارند و همیشه باید در ارتباط ممکنشان با حساسیت انسان لحاظ شوند. لازمهٔ این سخن این است که اطلاق معنادارِ خاصههای مکانی-زمانی به ابژههای نامحسوس ممکن نیست. طبیعتاً این ادعا ملازمِ انقلاب کپرنیکی کانت است، یعنی این دیدگاه او که ما انسانها فقط از نظرگاه انسانیِ خودمان میتوانیم ابژهها را تجربه کنیم و به آنها معرفت یابیم. ما نمیتوانیم هیچ ابژهای را از منظر رازآمیزِ چشم خدا تجربه کنیم.
محمد طاهر پسران افشاریان
پیشنهادهایی حاکی از این هستند که نوعی «واقعیتِ حقیقیِ ناشناخته» وجود دارد که در خفاست و ما فقط در ذیلِ برخی صورتهای انسانیِ ادراک میتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم. اما اگر سخن کانت این باشد، در آن صورت به نظر میرسد که او دارد نظرگاهی غیرانسانی اختیار میکند، زیرا اگر ما به نظرگاهِ آشکارا انسانیِ خودمان محدود باشیم، چگونه میتوانیم به ابژهها «مستقل از ذهن انسان» حتی بندیشیم؟ معماهایی مثل این به تفاسیرِ (و انتقادات) متنوعی از این تمایز کانت دامن زدهاند.
با این حال، بیآنکه پیچیدگیِ تمایز استعلاییِ کانت را تقلیل دهیم، میتوانیم خاطرنشان کنیم که پاسخی روشن به این پرسش در این دیدگاه کانت نهفته است که انسانها دو قوه دارند که مبنای معرفت هستند. اولاً، همانطور که دیدیم، حساسیت قوهای است برای داده شدنِ ابژهها در شهود؛ اما فاهمه قوهای است برای مفهومسازی و صدور حکم دربارهٔ ابژههایی که به آن صورت داده شدهاند.
محمد طاهر پسران افشاریان
اکنون در موقعیتی هستیم که میتوانیم مراد کانت از «اشیای فینفسه» را بررسی کنیم. «شیء فینفسه» ابژهای است که مستقل از حساسیتِ انسان لحاظ شده است. به همین سبب، مفهوم شیء فینفسه ذاتاً گونهای از اندیشیدن به ابژهها است به شیوهای که از قوای حسیِ خودِ ما قطع نظر میکند. مسئله برای کانت این است که وقتی ما از همهٔ آن شرایطی که در ذیل آنها هر ابژهٔ واقعی میتواند در حس به ما داده شود قطع نظر میکنیم، با این کار از هر نوع محتوای تجربی قطع نظر میکنیم. آنچه برایمان باقی میماند اندیشهٔ تهی به چیزی است که برای شناخته و تجربه شدن باید در مکان و زمان داده شود
محمد طاهر پسران افشاریان
کانت با مشخص کردنِ دو نوع شرط استعلایی شروع میکند. نخست، او ادعا میکند که برخی شرایط حسی برای معرفت وجود دارند، شرایطی که مبنای امکانِ شهودِ حسیِ (ادراک) هر ابژه هستند. دوم این که او قائل است که برخی شرایط مفهومی برای معرفت وجود دارند، شرایطی که «اندیشیدن» به محتوای دادهشده در حساسیت را ممکن میکنند. به همین سبب، کانت نخست با مشخص کردنِ دو قابلیت یا قوهٔ متمایزِ ذهن شروع میکند: حساسیت و فاهمه. حساسیتْ به قوهٔ پذیرندگیِ ذهن تعریف میشود که از طریقش ابژهها میتوانند داده شوند، و نوعِ منحصربهفردی از تصور را پدید میآورد: «شهود». فاهمه قوهای برای حکم است و تصوراتی که مبنای فعالیت آن هستند مفهوم خوانده میشوند.
محمد طاهر پسران افشاریان
با این حال، او استدلال میکند که گزارههای ترکیبی پیشین در قلمروِ مابعدالطبیعه ناموجه هستند.
محمد طاهر پسران افشاریان
حجم
۸۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۸۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۱۴,۰۰۰
تومان