گر شهیدان را به محشر خون بها خواهند داد
پس چرا قاتل به فکر خون بهای من نبود
|ݐ.الف
صد گره زلفش گشود اما ز کار دیگران
صد نگه چشمش نمود اما برای من نبود
|ݐ.الف
جلوهگر حسن تو از عشق من آمد آری
صبح معلوم نمیگشت اگر شام نبود
|ݐ.الف
منت پیک صبا را نکشیدم در عشق
که میان من او حاجت پیغام نبود
|ݐ.الف
دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود
|ݐ.الف
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است
من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن
که ز مژگان سیاه تو نگونسارتر است
گر تواش وعدهٔ دیدار ندادی امشب
پس چرا دیدهٔ من از همه بیدارتر است
آفرودیت
سودها بردند تجاری که در بازار عشق
نقد جان را با متاع بوسه سودا کردهاند
|ݐ.الف
نام نیک ار طلبی گرد خرابات مگرد
که در این کوچه کسی نیست که بدنام نماند
|ݐ.الف
کف بزن کام بجو باده بخور ساده بخواه
کادمیزاده دریغ است که حیوان ماند
|ݐ.الف
عاقلی کز شکن زلف تو دیوانه شود
سر این سلسله باید که محکم دارد
|ݐ.الف
مناجاتی خراباتی نگردد
که سیر جسم تا جان فرق دارد
|ݐ.الف
من و ابروی یار و شیخ و محراب
مسلمان تا مسلمان فرق دارد
|ݐ.الف
خوش آن که مقیم در جانان شد و جان داد
|ݐ.الف
گر نمودم به همه روی تو را معذورم
قبله را بر همهٔ خلق نشان باید داد
|ݐ.الف
دلبر آمد پی تعمیر دل ویرانم
لیکن آن وقت که این خانه ز تعمیر افتاد
|ݐ.الف
گویند که بالات بلای تن و جان است
بر جان و تنم باد بلای تن و جانت
|ݐ.الف
ماییم و سری در سر سودای محبت
|ݐ.الف
خوش تر از مشغلهٔ عشق دگر کاری نیست
|ݐ.الف
چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را
|ݐ.الف
تا ترک جان نگفتم، آسوده دل نخفتم
تا سیر خود نکردم نشناختم خدا را
|ݐ.الف