بالای خوشخرامی آمد به قصد جانم
یا رب که برمگردان از جانم این بلا را
|ݐ.الف
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
|ݐ.الف
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانهای
اما دل بشکستهام نشکست پیمان تو را
|ݐ.الف
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین
پشت خمیده مرا، قد کشیدهٔ تو را
|ݐ.الف
من آن روزی که دل بستم به زلفش
پریشان خواستم ایام خود را
|ݐ.الف
مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه میگردی
که دل گم کرده ام آنجا و میجویم نشانش را
|ݐ.الف
عین مقصود ز چشم تو کسی خواهد یافت
که زنی تیرش و بر هم نزند مژگان را
|ݐ.الف
با دم ناوک دل دوز تو آسوده دلم
خوشتر آن است که از دل نکشم پیکان را
|ݐ.الف
فارغم در غم عشق تو ز ویرانی دل
که خرابی نرسد مملکت ویران را
|ݐ.الف
گر تو زیبا صنم از دیر درآیی به حرم
کافر آن است که آتش نزند قرآن را
|ݐ.الف
تکبر با گدایان در میخانه کمتر کن
که اینجا مور بر هم میزند تخت سلیمان را
|ݐ.الف
آن که در نظر بازی ، عیب کوهکن کردی
کاش یک نظر دیدی، عشوههای شیرین را
|ݐ.الف
تا درون آمد غمش، از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
|ݐ.الف
تو به تحریک فلک فتنهٔ دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام
سڪوت..
جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
طلب بوسهٔ جانان به لب آرد جان را
ali
هیچ کس از سوز من آگه به جز پروانه نیست
Afra
گریهٔ مستانه آخر عقدهام از دل گشود
Afra
تا دل به برم هوای دلبر دارد
افسانهٔ عشق دلبر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دلبر چگونه دل بر دارد
زن
تا ترک جان نگفتم آسودهدل نخفتم
تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را
چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن
چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را
رهگذر