درد تو را کرده عشق مایهٔ درمان دل
|ݐ.الف
یا لاف عاشقی بر معشوق خود مزن
یا با رضای او بگذر از رضای خویش
|ݐ.الف
گنج مقصود بجو از دل ویرانهٔ خویش
|ݐ.الف
گنج مقصود بجو از دل ویرانهٔ خویش
|ݐ.الف
چشمم به روی قاتل و فرقم به زیر تیغ
منت خدای را که رسیدم به کام خویش
|ݐ.الف
بخت اگر دست دهد دست من و دامن او
چرخ اگر روی کند روی من و خاک رهش
|ݐ.الف
بالای خوشت بلای جان است
وقتی که نباشدم در آغوش
|ݐ.الف
کجا بریم دلی را که کردهای تو چنینش
|ݐ.الف
دل دادهام بهای نخستین نگاه او
جان را نهادهام ز پی بار دیگرش
|ݐ.الف
چه منت ها که دارد یوسف من بر خریدارش
|ݐ.الف
چه شادیها که دارم در سر سودای اندوهش
|ݐ.الف
ور نشان از مهرجویی ذره گمنام باش
|ݐ.الف
دل یک سلسله دیوانه نجنبد از جای
حلقهٔ موی تو گر سلسله جنبان نشود
|ݐ.الف
کز دلم مهر تو پیدا شد و پنهان نشود
|ݐ.الف
که عشق اولی تر از هر مذهبی بود
|ݐ.الف
رخ زیبای او در چنبر زلف
تو پنداری قمر در عقربی بود
|ݐ.الف
پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد
بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود
|ݐ.الف
ما و سری که بر سر سودای او بود
|ݐ.الف
تا سر زلف تو شد سلسلهجنبان جنون
کس ندیدم به همه شهر که دیوانه نبود
|ݐ.الف
هر که دل بردن معشوق بیند داند
که گناه از طرف عاشق دل داده نبود
|ݐ.الف