بریدههایی از کتاب مجموعه اشعار فروغی بسطامی
۴٫۸
(۲۱)
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
سپیده دم اندیشه
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم
ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی
بیسیمچی
من که الا عاشقی جرمی نکردم هیچ وقت
این عقوبتهای پی در پی جزای من نبود
بیسیمچی
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
مـَهسـا
قدم به کوچهٔ دیوانگی بزن چندی
که عقل بر سر بازار عشق حیران است
تیناز
با خبر از حال ما هیچ نخواهی شدن
تا نکند با تو عشق آن چه به ما کردهای
بیسیمچی
با خبر از حال ما هیچ نخواهی شدن
تا نکند با تو عشق آن چه به ما کردهای
بیسیمچی
شبی بی روی آن مه روز کردن
برون از حد امکان است ما را
مهدی
بیداریم چه دانی، ای خفتهای که شبها
ننشستهای به حسرت، نشمردهای ستاره
بیسیمچی
کیفیت نگاه تو از جام خوشتر است
لعل لبت ز بادهٔ گلفام خوشتر است
سپیده دم اندیشه
ز آه شررفشان من نرم نمیشود دلش
آتش من نمیکند چارهٔ سنگ خاره را
بیسیمچی
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه میزنی صید به خون تپیده را
بیسیمچی
مریض عشق تو را حاجتی به عیسی نیست
که کس نمی کند این درد را دوا جز تو
بیسیمچی
بیبها جنس وفا ماند هزاران افسوس
که ندانست کسی قیمت این کالا را
اصفهانی ام
کوی معشوق عرصهٔ محشر
بانگ عشاق نغمهٔ صور است
سپیده دم اندیشه
گر خواندهای کتاب ثواب و گناه را
جز شاه کیست سایهٔ پایندهٔ اله
زین سایه سر مپیچ و مرنجان اله را
در دور او نبرده فلک نام ظلم را
در عهد او ندیده جهان دود آه را
هم حضرتش مراد دهد نامراد را
هم درگهش پناه دهد بیپناه را
:)
عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
مهدی
دوشینه فتادم به رهش مست و خراب
از نشهٔ عشق او نه از بادهٔ ناب
دانست که عاشقم ولی میپرسید
این کیست، کجایی است، چرا خورده شراب
S
چنان به روز جزا خسته بودم از شب هجران
که التفات نکردم به هیچ گونه عذابی
بیسیمچی
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
i_ihash
حجم
۶۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۰۰ صفحه
حجم
۶۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۰۰ صفحه
قیمت:
رایگان