بریدههایی از کتاب جین ایر
۴٫۳
(۲۰۸)
سبزشدن تدریجی سطح آن باغچههای قهوهای رنگ که هر روز باطراوتتر میشدند این تصور را به انسان میداد که شبانه «امید» بر آنجا پا نهاده، و هر بامداد ردّ پاهایش درخشانتر به نظر میرسد.
book worm
این ضعف و حماقت است که آنچه را تقدیر تحملش را برایت لازم دانسته بگویی نمیتوانم تحمل کنم
کاربر ۳۰۴۰۸۳۴
زندگی از تاباندن اشعه آفتابش، حتی برای من، دریغ نداشت.
کاربر ۳۰۴۰۸۳۴
هرچند من در ظاهر آسوده به نظر میرسم، اما درونم چندان آرام نیست.
یلدا
من ساکت بودم. هلن به من آرامش داده بود؛ اما آن آرامشی که از آن حرف میزد با نوعی غم توصیفناپذیر آمیخته بود. از خلال سخنان او یک حالت غم و درد حس میکردم؛ اما نمیتوانستم بگویم که چه وقت و از کجا ناشی شد
یلدا
پرسید: «حالا دیگر تمام شد؟ با گریه غصّههایت را بیرون ریختی و سبک شدی؟»
«متأسفانه هیچوقت تمام نمیشود.»
یلدا
در هر مجادلهای آخرین حرف را عقل میزند و در هر تصمیمگیری رأی نهایی را او صادر میکند. ممکن است باد سخت، ضربه زلزله، و حریق مرا تهدید کنند؛ اما من همیشه راهی را میروم که آن ندای کوچک آرام، که تفسیرکننده دستورهای وجدان است، به من نشان میدهد.
Arsi
و این نشانه کوتاهفکری همنوعانِ برخوردار از امتیازات بیشتر آنهاست که میگویند زنان باید کارشان منحصر به پختن غذا و شیرینی خانگی، بافتن جوراب، نواختن پیانو و برودریدوزی روی کیسه باشد. این ناشی از کژ اندیشی این گونه مردان است که زنان را به علت راهجویی آنها برای انجامدادن کار بیشتر یا آموختن چیزهایی بیش از آنچه رسم و سنت برای نوع آنها لازم شمرده، محکوم کنند یا به آنها بخندند.
جَوَندهیکتاب👒
اظهار عشق، و تعهد اینکه حتما به یک فاجعه بیانجامد: ازدواج.»
«آیا این موضوع یکنواخت را دوست داری؟»
«اصلاً به آن توجهی ندارم چون به من ارتباطی ندارد.»
جَوَندهیکتاب👒
نگاه میکردم و با نگاهم لذت زیادی میبردم یک لذت گرانبها و در عین حال تند و شدید مثل سوزنی از طلای ناب که نوک تیز آن پوست را میسوزاند، یا شبیه لذت کسی که از تشنگی در حال مرگ است و میداند چشمهای که افتان و خیزان خود را به آن رسانده دارای آب زهرآگینی است؛ با این حال، خم میشود و جرعهجرعه از آن نعمت خداداده مینوشد.
جَوَندهیکتاب👒
کاری را کردم که موجودات انسانی در موقع مستأصل شدن به طور غریزی انجام میدهند؛ یعنی از یک وجود برتر از انسان یاری میخواهند؛ کلمات «خدایا به من کمک کن» ناخواسته از میان لبهایم بیرون آمد
فاطمه.ص
قلب و روح و توان خودت را به جایی که خریدار ندارد، و حتی تحقیر هم میشود، عرضه نکن.»
فاطمه.ص
این تغییر حالات او مرا نمیآزرد چون متوجه بودم که در قبال این تغییرات هیچ کاری نمیتوانم انجام بدهم؛ دگرگونیهای احوالش در نتیجه عللی بود که من در آنها هیچ دخالتی نداشتم.
فاطمه.ص
پیش از اینکه جواب خودم را تمام کنم حس کردم قلبم دارد باز میشود و روحم تعالی پیدا میکند. آزادی و پیروزی را با عجیبترین صورتی که تا آن زمان ندیده بودم حس کردم. ظاهرا حس میکردم که زنجیر نامرئی اسارتم یکباره پاره شده و من با تقلای خود به آزادیای دست یافتهام که امید رسیدن به آن را نداشتم.
فاطمه.ص
این باره عقیده دیگری دارم که تاکنون کسی به من یاد نداده و کمتر آن را به زبان آوردهام. عقیدهای است که از آن لذت میبرم، و خیلی دلبسته آن هستم چون کلاً مایه امیدواری است. این عقیده عالم آخرت را برای ما به صورت جای آرامش خانه استوار و نه به صورت دوزخ یا مکان وحشتناک نشان میدهد. از این گذشته، من با داشتن چنین اعتقادی میتوانم میان جانی و جنایت او کاملاً فرق بگذارم، میتوانم صمیمانه اولی را ببخشم و از دومی نفرت داشته باشم. با چنین اعتقادی فکر انتقام هرگز قلبم را نمیآزارد، توهین هیچوقت تنفر عمیق در من به وجود نمیآورد و بیعدالتی هرگز مرا خوار نمیکند؛ با نظر داشتن به عاقبت کار، در آرامش زندگی میکنم.»
akbari211
به عقیده من انسان بدون داشتن جنبه شیطانی هیچ است
آبـــــان🍊
یکی از علل خوشبختی ما این است که کسانی که دوستشان میداریم هم مثل ما خوشبختاند.
Hamid_R_khani
عشق انسانی مثل آب چشمه تازه جوشانی در روح من فوران میکند، و سیلآسا بر سراسر مزرع دلم جاری میشود، این مزرع را چقدر دقیق و با چه تقلایی آماده کرده بودم با چه پشتکاری بذرهای حسننیت و تصمیم به ترک لذت نفس را در آن پاشیده بودم و مجسم کنید که سیل شهدآمیزی این مزرع را پوشانده، جوانه در باتلاق فرورفته و زهر لذیذی آنها را خورده و فاسد کرده
Hamid_R_khani
من در تمام این صحنهها امیدم به گذراندن زندگی خود در کنار او، با همان نیرو و شدت پیشین، از نو در من زنده میشد. بعد بیدار میشدم. بعد موقعیت خود و چگونگی ساکنشدن در آنجا را به خاطر میآوردم. بعد در حالی که میلرزیدم و تکان میخوردم روی تختخواب بیپرده خود میایستادم، و بدینگونه آن شب آرام و تاریک شاهد تشنجات و اضطرابات میشد، و صدای ظهور ناگهانی میل شدید منع شده را میشنید.
Hamid_R_khani
طبیعت مسلما در خلقت او عدالت را مراعات نکرده و از یاد برده بود
Hamid_R_khani
حجم
۶۵۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
حجم
۶۵۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
قیمت:
۷۹,۰۰۰
۵۵,۳۰۰۳۰%
تومان