بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فصل فیروزه | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فصل فیروزه

بریده‌هایی از کتاب فصل فیروزه

نویسنده:محبوبه زارع
امتیاز:
۴.۱از ۸۶ رأی
۴٫۱
(۸۶)
- تنها بندگان برگزیده خداوند طعم عشق را می‌چشند. همین را بدانی و باور کنی، در قاعده عشق کافی است.
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
- تشنه‌ام؛ جرعه‌ای از حقیقت سیرابم خواهد کرد.
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
- قیامت، شاهزاده! روزی که همه در پیشگاه خداوند برای حسابرسی به اعمالمان حاضر خواهیم شد. روزی که بیش از همیشه به تهی بودن زندگی دنیا ایمان خواهیم آورد.
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
این‌که نمی‌تواند مبدأ تاریخی برای دل خود پیدا کند. که «هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی...»
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
عشق یعنی همان تلاقی نگاه کیارش و من، زمانی که برای اولین بار در تجارت‌خانهٔ پدرم دیدمش! زمانی که به دستور صاحبکارش، صندوق‌های فیروزه را مقابل پدرم و اردشیر خان می‌گذاشت تا کیفیت کارش را به باور آن‌ها برساند. آن‌ها پسندیدند؛ آن‌ها سنگ‌های کیارش را، و من شیشهٔ چشمانش را. دنیایی از راز در نگاهش موج می‌زد.
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
جسمی که سالم نباشد، مجالی برای رسیدن به دل ندارد.
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
خداوند فرموده بود: «آن‌که من را طلب کند، من را می‌یابد و آن‌که من را یافت، من را می‌شناسد و آن‌که من را شناخت، من را دوست می‌دارد و آن‌که من را دوست داشت، به من عشق می‌ورزد و آن‌که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می‌ورزم و آن‌که من به او عشق ورزیدم، او را می‌کشم و آن‌که را من بکشم، خون‌بهای او بر من واجب است و آن‌که خون‌بهایش بر من واجب شد، پس خود من خون‌بهای او هستم.»
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
- بانویم می‌فرمود: «گاه لازم است که انسان با خودش خلوتی داشته باشد؛ هرچند طولانی.» شاید لازم است سکوت و انزوای او بیش از این ادامه یابد.
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
- جان هیچ انسانی را انسانی نجات نمی‌دهد. این خدای تو بود که تو را به زندگی بازگرداند و از میان قافلهٔ تجاری پدرت تنها به تو فرصت دوباره‌ای برای زیستن داد.
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
«دین، دل می‌خواهد. دل که نباشد، دین جز کافری نمی‌آورد.»
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
جان هیچ انسانی را انسانی نجات نمی‌دهد. این خدای تو بود که تو را به زندگی بازگرداند و از میان قافلهٔ تجاری پدرت تنها به تو فرصت دوباره‌ای برای زیستن داد. من و پسرانم جز به فرمان محمد (ص) عمل نکردیم که او مردان را به تکریمِ زنان فراخواند و میزان کرامت و بزرگواری مرد را در حرمتی که برای زنان قائل است، تعیین فرمود. سیندخت چیزی نگفت. نه فقط در سخنان مولا خلیل صداقت موج می‌زد، در طول روزهایی که میان این قبیله زندگی کرده بود چیزی جز رعایت حرمت زنان ندیده بود. برخلاف آنچه کنیزش رافعه از اعراب جاهلیت حکایت کرده بود؛
کتابدوست
«برادر! آمدم اما نخواهم رسید. برایم نامه نوشتی و دعوتم کردی که به‌سویت بشتابم. شتافتم اما تقدیر چنین رقم نخورده بود که بار دیگر سرم را بر سینهٔ وسیعت بگذارم و دردهای عالم را با تو نجوا کنم. مأموریت من در این خاک به پایان می‌رسد؛
اذا ماتوا انتبهوا
به چه می‌اندیشی؟ دنیا بی‌اعتبارتر از آن است که حالت را برایش دگرگون کنی. تنها راه سعادت این است که به رضای خداوند دل بسپاری و تسلیم باشی.
اذا ماتوا انتبهوا
عشق من به بانو، ریشه در عشق به خداوند دارد؛ ریشه در عشقی ازلی. بانویم را به‌خاطر وجود جسمانی‌اش دوست نداشتم که فنا و فراقش، عشق را از من بگیرد. عشق من به بانویم، ریشه در روحانیت او دارد که ابدی خواهد بود. از دست‌دادن جسمانیت بانویم،‌ تقدیر پروردگارم بوده و من بر آن راضی هستم.
اذا ماتوا انتبهوا
ما قدم از راه حق برنخواهیم داشت و به‌خاطر خداوند بر مُقدَّرات صبوری خواهیم کرد.
اذا ماتوا انتبهوا
عشق موهبتی خدایی است که تنها بر اساس ظرفیتی که خودت برای روحت رقم زده‌ای، اتفاق می‌افتد. دلیلش خودت هستی. در جست‌وجوی علّتی نباش. عشق، خود بالاترین دلیل و راهنماست بر مقصدی که جز سعادت نیست. مبارکت باشد که عشق، درِ خانهٔ قلبت را کوبیده است. پاسخ به فطرت، آغاز رستگاری است.
اذا ماتوا انتبهوا
آرامشی در قم نشسته بود که هر رهگذری آن را درون خود احساس می‌کرد؛ حتی کسی که خبر از ورود بانو به شهر نداشت.
اذا ماتوا انتبهوا
- قرار نیست عشق با عقل جور دربیاید شاهزاده! اما حالا که حرف از غریزه زدی باید بدانی عشق من به بانویم، به حکم فطرت است؛ به حکم ولایت.
اذا ماتوا انتبهوا
من و پسرانم جز به فرمان محمد (ص) عمل نکردیم که او مردان را به تکریمِ زنان فراخواند و میزان کرامت و بزرگواری مرد را در حرمتی که برای زنان قائل است، تعیین فرمود.
اذا ماتوا انتبهوا
جان هیچ انسانی را انسانی نجات نمی‌دهد. این خدای تو بود که تو را به زندگی بازگرداند و از میان قافلهٔ تجاری پدرت تنها به تو فرصت دوباره‌ای برای زیستن داد. من و پسرانم جز به فرمان محمد (ص) عمل نکردیم که او مردان را به تکریمِ زنان فراخواند و میزان کرامت و بزرگواری مرد را در حرمتی که برای زنان قائل است، تعیین فرمود.
کتابدوست

حجم

۷۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۷۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۶,۰۰۰
۷۰%
تومان