- تنها بندگان برگزیده خداوند طعم عشق را میچشند. همین را بدانی و باور کنی، در قاعده عشق کافی است.
عاطی
دنیا بیاعتبارتر از آن است که حالت را برایش دگرگون کنی. تنها راه سعادت این است که به رضای خداوند دل بسپاری و تسلیم باشی. مولای ما به ما آموخته که مؤمن باید مانند مردهای در دست غَسّال باشد. در برابر ارادهٔ خداوند سر تسلیم و صبر فرود آورده و تنها به امداد و خیر او دل بسپارد.
عاطی
از هرچه بیزاری، خود را در آن بیاویز تا ریشهٔ نفرتت، تو را از حقیقت باز ندارد.
اذا ماتوا انتبهوا
وقتی خبر شهادت خواهرشان را به ایشان دادند فرمود: «هرکس خواهرم را در قم زیارت کند بهشت بر او واجب میشود.»
_.kowsar._
- تو عاشقش بودی اما وقتی دیدی که او را از دست دادهای، از پای درنیامدی. میبینم که زندهای و قرار است به زندگیات ادامه دهی. بدون بانویت... آیا این با عشق سازگار است؟
خدیجه کنار پنجره ایستاد و از لابهلای پردهٔ اتاق به ستارههای دوردست خیره شد.
- عشق من به بانو، ریشه در عشق به خداوند دارد؛ ریشه در عشقی ازلی. بانویم را بهخاطر وجود جسمانیاش دوست نداشتم که فنا و فراقش، عشق را از من بگیرد. عشق من به بانویم، ریشه در روحانیت او دارد که ابدی خواهد بود. از دستدادن جسمانیت بانویم، تقدیر پروردگارم بوده و من بر آن راضی هستم.
s✒
دین، دل میخواهد. دل که نباشد، دین جز کافری نمیآورد
arezou
«دین، دل میخواهد. دل که نباشد، دین جز کافری نمیآورد.»
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
از هرچه بیزاری، خود را در آن بیاویز تا ریشهٔ نفرتت، تو را از حقیقت باز ندارد.
arezou
دنیا بیاعتبارتر از آن است که حالت را برایش دگرگون کنی.
_.kowsar._
. راستی اصلاً دلتنگی تفسیر چیست؟ چرا همهٔ دلتنگیها با هم فرق دارند؟
arezou