بریدههایی از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)
۴٫۷
(۱۳۹)
یکی چهل سال کار کرده و بعد حرفی زده است. ما چهل دقیقه درباره کارهای او فکر کنیم و بعد حرفهای او را قبول یا رد کنیم.
کاربر ۱۹۸۵۳۲۴
معروف بود که هر کس کتاب امیرارسلان را تا انتها بخواند ورکنده میشود. یعنی از شهر و دیار خود دور میشود. به همین دلیل این کتاب را معمولاً ۲ یا ۳ نفر دور هم مینشستند و هر کدام بخشی را با صدای بلند میخواندند، تا دیگران بشنوند.
دالیخانی
حتماً میدانید که برکت و برکه یک ریشه دارد. وقتی میگوئیم خدا برکت بدهد، یکی از معانیش این است که خدا آب بدهد. خدا آب بدهد همه چیز آباد میشود. در ظرف ۴۰ سال قیمت زمین ۲۴ هزار برابر شده است. شنهای خدا وقتی با آب خدا و بازوی مردم و موتور پمپ با هم قاطی شد، زمین قیمت پیدا کرد. اما بخشی از گرانیاش هم مربوط به بیانصافی و اقتصاد ناسالم بندگان خدا است.
پ. و.
اَبا رضا میگوید من این آدمهای ۳۰-۲۰ ساله را کتک میزنم، دم نمیزنند. این بچه فسقلیهای مدرسهرفته تا کتک میخورند، میگویند بعد از کتیرا پیش معلم سپاه دانش میروند. یا میگویند به ژاندارمری شکایت میکنند. اینها وقتی بزرگ شوند کاری میکنند کارستان. باسواد بشوند هیچکس جلودارشان نیست. این بچه مدرسهایها، اعتراض یاد گرفتهاند. این مهمترین چیزی است که مدرسه به آنها یاد میدهد. من به ده تا مرد گنده گردنکلفت بیسواد صد تا فحش خواهر مادر میدهم، دم نمیزنند. این فسقلیها که دو، سه تا کلاس سواد دارند اگر یک فحش بشنوند ده تا پس میگویند. دائم هم ما را از سپاه دانش و ژاندارم میترسانند.
پ. و.
گفت: اسم من هم عزیز است. گفتم: چند سال داری؟ گفت: کلاس چهارم هستم. کوچولو و سیاه سوخته و لاغر بود. زیر شلواری جیم پاره پورهای پایش بود. توبرهاش پر از کتیرا بود. گفتم: امروز چند تا توبره پر کردی؟ ۴ تا. دستهایش پر از خون بود. یک لنگ گالش به یک پا داشت و پای دیگرش برهنه بود. گفتم: غذا خوردی؟ گفت: هان. گفتم: چی خوردی؟ گفت: نون با آب رودخانه! گفتم: صبح چی خوردی؟ گفت: نون و چای. دیشب چی خوردی؟ نون. گفتم: نون را با چی خوردی؟ فکر کرد و گفت: نون را با دندون. سالها بعد در جایی خواندم که یکی از عشایر ممسنی هم همین حرف را به استاد عشایرشناس مرحوم نادر افشار نادری زده بود.
پ. و.
با دوربین اطراف را تماشا میکردم. درهای سرسبز مثل بهشت زیر پایم بود. داشتم فکر میکردم که بهشت هم همینطور است یا نه؟ یک مرتبه صدای غرش توپها بلند شد. به خودم گفتم: بچه توی بهشت که این همه آدم گرسنه، لخت و عور و فقیر نیست. توی بهشت وقتی نان ماست و پیاز وحشی بخورند که نمیگویند ناهار شاهانه خوردهاند. توی بهشت که گلوله توپ سر مردم نمیریزند. پس اینجا جهنم است. دوباره به خودم گفتم: توی جهنم که اینقدر سرسبزی نیست! جهنم که اینقدر زیبا نیست. در عالم ۱۵ سالگی نتیجه گرفتم اینجا بهشتی است که آدمها جهنمش کردهاند.
پ. و.
بچههای امسال خیلی بازیگوش هستند. تمامش هم تقصیر معلمِ سپاهِ دانش است. چند روز پیش حسنِ ننه اکبر کار نکرده بود. اَبا رضا کتکش زده بود. حسن گفته بود وقتی به بهاباد برگشتیم به ژاندارمری شکایت میکنم. اَبا رضا گفته بود برو بچه بیکس و کار، برو گم شو. بچه گفته بود میروم پیش آقا معلمِ سپاهِ دانش با او به ژاندارمری میروم و شکایت میکنم. اَبا اکبر از قول اَبا رضا گفت: اگه این بچهها با سواد شوند، به درد کتیرا نمیخورند. باید فکر دیگری کرد. دانشی گفت: به اَبا رضا بگو خدا بزرگ است. بگذار اینها باسواد شوند شاید اوضاع بهاباد عوض شود.
پ. و.
با اذان صبح، مسیو بایرام صدا میزد: ای مسلمانها بلند شوید، نماز بخوانید. این اولین بار بود که با صدای یک ارمنی برای نماز بیدار میشدم. بایرام گفت: نماز بخوانید راه میافتیم. همه چیز این روستا برایم جالب بود.
پ. و.
این وسط گاراژدارها که با تنظیم یک صورت حساب، ۲۰ درصد کمیسیون میگرفتند، شاگرد گاراژدارهایی که با روزی ۱۰۰ ریال حقوق و با یک ناهار آبگوشت تا سه برابر ظرفیت ماشین در آن آدم میچیدند، کارگران گاراژ و حتی رانندهها هم خود یک کارگر کتیرایی بودند. برخی مدیران گاراژ به اندازه حقوق یک سال کارگرانشان در یک شب در تهران پول کاباره میدادند. خداوند این گیاه پربرکت را آفرید و شیطان این گیاه را برای عدهای تبدیل به گیاه پرسود و برای عدهای تبدیل به وسیله استثمار و بهرهکشی کرد. گیاه کتیرا سنبل فقر و غناء، استثمار و بهرهکشی است.
پ. و.
آدم بزرگها را مرد، نوجوانها را نیم مرد و بچهها را ثلثه مرد میگفتند.
پ. و.
در گذشته تعداد یهودیان در یزد زیاد بود. روحانیان طراز اول یهودی در یزد رابطه خوبی با روحانیان مسلمان یزدی داشتند. خاخام یوسف کهن همدانی با حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی در ارتباط بود. آیتالله فقیه خراسانی روحانی بزرگ یزد بود و مورد احترام همه مسلمانها و حتی اقلیتها بود. ایشان وقتی فوت شد، یهودیان یزد برای او مجلس ختمی در مسجد حضیره گذاشتند.
پ. و.
خلاصه این چهار، پنج هزار یهودی یزدی که بیش از ۲۰۰۰ سال در این شهر در کنار زرتشتیها و مسلمانها زندگی میکردند، خودش دلیلی بر تسامح و تعامل و صلحدوستی و همزیستی مسالمتآمیز ایرانی و یزدی مسلمان و یهودی و زرتشتی است. بزرگترین میراث فرهنگی غیرمادی، که ما میتوانیم به دنیا الگو بدهیم، همین همزیستی مسالمتآمیز است. در گذشتههای دور گاهی متعصبین افراطی تحریک شده مستقیم یا غیرمستقیم اقلیتها را اذیت و آزار میکردند ولی به گفته پرفسور گزاویه دوپلانول استاد ممتاز دانشگاه سوربن فرانسه در کتاب اقلیتها در اسلام، مسلمانها صدها بار از مسیحیان اروپا، اقلیتهای مذهبی را بهتر و بیشتر تحمل کردهاند.
پ. و.
اخلاق پهلوانی، اخلاق زورخانه یعنی این. یعنی به زنی درمانده یاری برسانی، بدون آن که خود را به او بنمایی.
پ. و.
آقا سید حسن داستانی رحمت الله علیه به ما گفت: من سید کمسواد به این نتیجه رسیدهام که بچه فقیرهای این شهر و همه شهرهای دنیا فقط از راه درس خواندن به جایی میرسند. لذا من تا جان در بدن دارم جلوی همه آنهایی را که میگویند، بچه فقیرها نباید درس بخوانند و باید کارگر و پادو و نوکر پولدارها باشند، میایستم.
پ. و.
آدمهای سربهزیر گوش بهحرفکن موجب عقب ماندگی اجتماع هستند.
پ. و.
زندگی فقیرانه خود را اداره میکردند. با سیلی صورت خود را سرخ نگه میداشتند. بچههایشان را نزد ملا و مدرسه میفرستادند و هرگز در هیچجا حرفی درباره نداری نمیزدند. اینها توسط سرمایهداران استثمار و تحقیر میشدند، ولی به راه خراب نمیافتادند. این شیرزنان و شیرمردان فقیر، فرهنگ سه هزار ساله یزد را ساختهاند. بچههای اینها باسواد، دانشمند، تاجر و کارخانهدار میشدند. زیربنای فرهنگ یزد قنات و قناعت است، حالا قناتش خشک شده و قناعتاش با سوبسیدهای دولتی و زمین بازی و دلالی از بین رفته است. آیا این فرهنگ که قرنها پایدار بوده است باز هم پایدار خواهد ماند؟ انشاالله که بماند. بویش میآید که ظرف ۵۰-۴۰ سال یک فرهنگ سه هزار ساله زیر شنها دفن شود!
پ. و.
فقیر بودند ولی گدا نبودند. آنها فقیر بودند ولی عزمی راسخ در زندگی کردن آبرومندانه داشتند. آنها فقیر بودند ولی با صفا، صادق و بزرگوار بودند. این که میگویند یزدیها قانع هستند یکی از معانیاش همین است. البته قناعت و آبروداری یکی از عمده ویژگیهای اکثریت مردم ایران است.
پ. و.
راستی چرا فقرا با صفاترند؟ آیا ویژگی پول است که انسان را از انسانیت جدا میکند؟ آیا به همین دلیل نیست که درویشها به فقر افتخار میکنند.
پ. و.
من به خواست خدا حریف هر کار سختی شدم فقط حریف حسودها نشدم.
پ. و.
بالاخره مجالس عزا هم مثل مجالس عروسی تبدیل به محل پز دادن و تشخّصهای دروغین اجتماعی شده است. مردهها هم باید جایگاه طبقاتی، اجتماعی خود را حفظ کنند. اعیان در صحن امامان، امام زادگان، آرامگاههای اختصاصی و فقرا در قطعات انتهایی گورستانهای عمومیدفن میشوند. این آدمهای مفلوک، دستگاه عدالت خداوندی را به بازیچه گرفتهاند. برای این که به یکدیگر پز اجتماعی دهند، مثل ریگ پول خرج مراسم مردهها میکنند.
پ. و.
حجم
۹۵۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۳۴ صفحه
حجم
۹۵۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۳۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان