بریدههایی از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)
۴٫۷
(۱۴۱)
برای دیدن قویترین مردان ایران تلویزیون را به گاراژها، معادن سنگ و آهن فروشیها و ریختهگریها ببرید تا ببینید مردم برای نان خوردن شرافتمندانه چهکارها که نمیکنند.
محمد حسن
اساس پیشرفت کار در جهان سرمایه داری پنج تا «پ» (پول و پارتی، پشت کار و پررویی و پری رویی) است.
zhale
آدم وقتی جوان است شهامت نه گفتن ندارد. وقتی پیر میشود شهامت بله گفتن ندارد!
sandra
هر کسی، هر نوع عادت این مردم را تغییر دهد کارش نوعی شاهکار است.
1976
من یزدی هستم و موفقیتم اول خواست خداست. دوم زحمت کشیدن خودم. سوم به برکت زمین خریدن و فروختن. چهارم بیقانونی مملکت.
محمد حسن
باید صدها آدم روی خار و خاشاک و شکم گرسنه بخوابند، تا یکی بتواند در لحاف پر قو بخوابد
omega
من همیشه فکر میکنم که باید زنهای خانهدار بیسرپرست را بیمه کرد. مردمی که از طریق کمیتۀ امداد و جشن عاطفهها پول دریافت میکنند احساس حقارت میکنند.
1976
در مملکتی که صبح عدهای زنده باد مصدق میگفتند و بعدازظهر، همان مردم فریاد میزدند زنده باد شاه، این کارها خیلی تعجبآور نیست. این که یکی از مسئولان بلند پایه حزب توده بعد ۸ سال از شکست حزب و اعدام دهها بلکه صدها نفر از افراد حزب، سردمدار شاهیهای یزد بشود جای تعجب ندارد. جای بسی درس گرفتن است. آدمهایی که مارکسیست بودند و خدا را قبول نداشتند، وقتی زمانه عوض شد قرآن بر سر دست گرفتند و به آن سوگند یاد کردند که به شاه وفادارند. همان آدمها بعد از انقلاب هم نان را به نرخ روز خوردند. بیخود نیست عوام میگویند سیاست پدر و مادر ندارد!
zhale
این بیابانهای خشک اطراف کویر که جای تربیت اسب نبود. وقتی هم که اسب نبود جنگی هم نبود. کمبود علف باعث شد که مردم شهرهایی مثل یزد صلحطلب باشند نه جنگجو. مردمی که اسب نداشتند، گاو کاری هم نمیتوانستند نگه دارند باید از اعماق زمین آب در میآوردند و خودشان زمین را شخم میزدند. این مردم کجا وقت جنگ کردن داشتند؟ آنها دایم با طبیعت در حال جنگ بودند، دیگر چه لزومی داشت که با آدمها بجنگند؟
Hossein Amin
حسین بیبی رباب ملا میگفت نان را باید با انجیر خورد چون انجیر نه پوست دارد و نه هسته و همه چیزش خورده میشود. او با این تفکر اقتصادی در سن ۴۲ سالگی از کم غذایی مرد.
1976
چقدر بچهها چون با خودکار مشق مینوشتند از دست معلمها کتک خوردند یا نمره منفی گرفتند. خودکار در دهه ۱۳۳۰ در یزد مثل کامپیوتر در دهه ۸۰-۱۳۷۰ بود. بچهها از معلمها و آموزش و پرورش جلوتر بودند. همانطور که حالا هم در اکثر شهرهای بزرگ کشور و بهخصوص در تهران بچهها از نظر کاربری کامپیوتر، شناخت نرمافزارها و استفاده از اینترنت از معلمها و آموزش و پروش جلوتر هستند. آموزش و پرورش همیشه از دانشآموزان عقبتر بوده است.
n re
شما مردهای پدرسوخته ۳۰۰۰ سال است نگذاشتهاید ما زنها به جایی برسیم.
n re
اگر مادر من هم چهار تا بچه داشت مطمئناً من امروز نمیتوانستم خاطراتم را بنویسم چون احتمالاً هرگز به مدرسه نمیرفتم
1976
تصمیم گرفتم به ایران برگردم، یکی از همکاران فرانسویام گفت: چرا به ایران میروی اینجا یک لقمه نان پیدا میشود بخوری. به او گفتم این هم کشور است که شما دارید؟ کسی نیست که مرا عصبانی کند و برای من مشکلی بیافریند. آخر این هم مملکت است که آدم حسود در آن کم است و همه کارها آسان است؟!
1976
یکی دو نفر از معلمها و بهخصوص ناظم که معلم قرآن هم بود بدون آن که اظهار کند بچهها را به ترتیب ثروت پدرانشان در کلاس مینشاند. پولدارها ردیف جلو و بچههایی که پدرشان عمله بودند یا کارگر کارخانه یا شاگرد آشپز ردیف آخر.
1976
ثروتمندان باید مالیات خود را بدهند و دولت باید تا ریال آخر مالیات آنها را بگیرد و مردم را بیمه کند و مردم از بیمه اجتماعی حقوق دریافت کنند، نه این که احساس کنند گدا هستند و عدهای هم پز بدهند که ما هم به یاری مردم آمدیم.
1976
معلمیکه برای اولین دفعه وارد کلاس میشود اولین بچهای را که جلو دستش میرسد میزند و میگوید بدانید من اینطور آدم میزنم اصلاً معلم نیست. سروکار این آدم با علم و دانشآموز و دانشجو نیست. کسی که سر کلاس شاگردانش را تحقیر میکند، معلم نیست. معلم باید مشوق باشد و سعی کند شاگردش از خودش، هم از نظر علمیو هم از نظر اخلاقی، بهتر باشد. معلمیکه شاگردش ازخودش بهتر نباشد، معلم بدبختی است. معلم موفقی نیست. باید بگویم بیچاره آن استادی که شاگردانش از خودش بهتر نشوند.
سیستم آموزشی اساس پیشرفت و توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور است. هر کشوری که دارای سیستم آموزشی، تحقیقاتی، مستبد، حقیر و فقیر باشد نباید انتظار توسعه در هیچ زمینهای داشته باشد. معلم که فقیر و حقیر شد کل مملکت فقیر و حقیر است. حالا هر چه سیاستمدارها میخواهند داد و فریاد بزنند "آهای توسعه یافتیم". همه به آنها میخندند. معلم که حقیر شد آزادی میرود و استبداد میآید. معلم هم اگر زیادهروی کرد و وظایف معلمیخود را درست انجام نداد. وارث انبیاء نیست، وارث شیطان است.
zahra.n
ترس از جهنم چه زمینه خوبی را برای بهرهکشی انسانها توسط آدمهای سودجو فراهم میآورد.
n re
عشق صدها کار میکند
n re
مردی با لباس روحانی بود. سلام کردم. مرد گفت بچه اینجا چه میخواهی؟ گفتم کتاب. او پرسید: چه کتابی میخواهی؟ جواب دادم کتاب حکمت افلاطون. به محض شنیدن این نام مرد نعرهای زد که: بچه برو گردو بازی کن، کتاب حکمت افلاطون میخواهی؟ برو بیرون.
من میخواستم گریه کنم و از کتابخانه بروم. آخر من هم کتاب خواندن را دوست داشتم، هم به مادرم قول داده بودم که روزها به کتابخانه میروم. بیش از یکساعت پیادهروی کرده بودم و حالا این آشیخ این طور با من برخورد میکرد. صدای بلند کتابدار در همۀ سالن پیچید. مرد ۵۵-۵۰ سالهای با کت و شلوار منظم و ریش جوگندمی از خواندن دست کشید. او بلند شد و با صدای ملایمی پرسید پسرجان چه میخواهی؟ به طرف من حرکت کرد و ضمن حرکت گفت: آشیخ محمدباقر با بچهها ملایمتر باشید.
1976
حجم
۹۵۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۳۴ صفحه
حجم
۹۵۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۳۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان