بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم) | صفحه ۱۸ | طاقچه
کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم) اثر محمدحسین پاپلی‌یزدی

بریده‌هایی از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)

امتیاز:
۴.۷از ۱۳۹ رأی
۴٫۷
(۱۳۹)
صدای زنگ شترها در آن نسیم سحرگاهی یزد عالی‌ترین ترنم شاعرانه لذت‌بخشی است که از کودکی در ذهنم باقی است.
mh.mirvakili
من معتقدم یکی از دلایل عقب ماندگی جهان سوم این است که ما عشق را فراموش کرده‌ایم و هیچ کارمان بر مبنای عشق و علاقه نیست.
mh.mirvakili
ن زمان‌ها حقوق معلم‌ها کفاف زندگی‌شان را می‌داد. همۀ معلم‌ها تروتمیز بودند. کفش‌های واکس‌زده، کت و شلوار مرتب و همه کراوات داشتند. بیشتر آن‌ها سه ماه تابستان را در ییلاق‌های یزد به سر می‌بردند. معلمی شغل پردرآمدی محسوب می‌شد. در آن سال‌ها حقوق یک آموزگار معادل ۲۵۰ کیلو گوشت گوسفند بود.
mh.mirvakili
بالاخره گفتم کشور شما برای تنبل‌ها خوبست کشور ما برای مبارزان. ما با چنگ و دندان زندگی می‌کنیم و معنای زندگی همین تلاش‌ها، عصبانیت‌ها، دوندگی‌ها و صبرها و ظفرها است. زندگی یعنی همین یعنی مبارزه، جوشش و کوشش، صبر و قناعت و تحمل کردن.
mh.mirvakili
دولت اگر مردمی باشد و سیاست اجتماعی داشته باشد بخشی از حق مردم فقیر را با مالیاتی که از اغنیا می‌گیرد به آن‌ها برمی‌گرداند.
mh.mirvakili
ما در سراسر کشور و در طول قرن‌ها اجازه نداده‌ایم که جوان‌ها از خودشان ایده و ابتکار داشته باشند. این روحیه تقریباً عمومی است که بچه باید مطیع باشد و همان کاری را بکند که بزرگ‌ترها می‌گویند. بچه که هیچ حتی آدم بزرگ‌ها هم نباید فکر نویی داشته باشند. اصلاً فکر کردن، فکر نو کردن، ایده نو داشتن خودش جرم و خطاست. اگر این جوان‌ها تشویق شوند دنیا را متحول می‌کنند. درس دیکته که اساسش دیکتاتوری است و باید دانش‌آموز همان را که معلم می‌گوید بنویسد خیلی جدی می‌گیریم و درس انشاء که دانش آموز هر چه خودش می‌خواهد می‌نویسد و اساس و پایه‌اش آزادی است را دست کم می‌گیریم.
farnia
از این حرف‌ها هیچ نمی‌فهمیدم. فقط مسئلۀ کبوترها را می‌فهمیدم. می‌دانستم که فاطمه می‌خواست کبوتر را بخورد، آن را کشت ولی نمی‌فهمیدم که نفت را چه کسی می‌خواست بخورد. اصلاً مادرم صدبار گفته بود نفت چیز بدی است، نباید آن را بخوری. مواظب باش دبه نفت را سرنکشی و نخوری. تازه خودم دیده بودم که اکبر پسر همسایه که نفت خورده بود استفراغ می‌کرد و او را به بیمارستان بردند و می‌گفتند که اگر دیر به بیمارستان برده بودندش، می‌مرد. حالا پس این انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها و شاهی‌ها که می‌توانند بشکه بشکه نفت را بخورند و استفراغ نکنند و به بیمارستان نروند باید با ما خیلی فرق داشته باشند.
mohammad
بین مردهای محله همان دودستگی روز کبوتر دزدی بود. چند تا از مردها می‌گفتند رفیق کریم مرد شجاعی بود، به‌خاطر آرمان فدا شد. من نفهمیدم رفیق کریم کی بوده است و آرمان یعنی چه؟ این حرف‌ها را نمی‌فهمیدم. اما وقتی می‌گفتند کریم ریسمان دزدیده، او را زندان کرده‌اند و در زندان هم با یک زندانی دیگر دعوا کرده و کتک خورده و کشته شده است، همۀ این حرف‌ها را می‌فهمیدم. فهم این حرف‌ها خیلی برای من ساده‌تر بود تا این که رفیق کریم به خاطر آرمان فدا شد.
mohammad
پیدایش هر کار نویی در جامعه با مقاومت قشری از مردم روبرو می‌شد. دولت وقت که دستور داده بود، قبل از ازدواج جوان‌ها خونشان را به آزمایشگاه بدهند و بعد دکتر برای ازدواج آن‌ها نظر بدهد، دولت خائن انگلیسی بود. آن دولت می‌خواست که مانع ازدواج دخترعموها و پسرعموها که عقدشان در آسمان‌ها بسته شده است بشود. آن دولت می‌خواست بیگانه‌ها با هم ازدواج کنند. آن دولت دستور انگلیس‌ها را اجرا می‌کرد. می‌خواست بین مردم اختلاف بیندازد. برادرها با هم بیگانه شوند. غریبه‌ها را وارد فامیل‌های هزارساله کند. آن دولت خائن که در مدرسه شیرخشک به بچه‌ها می‌داد تا بچه‌ها را عقیم کند و از جمعیت ایرانی و مسلمان بکاهد، حالا هم می‌خواست که فامیل‌های نزدیک که همه پشت هم و هوادار هم هستند با هم ازدواج نکنند. در مجالس گفته می‌شد دیوانگی و خلی چه ارتباطی به خون دارد، جن‌ها همه‌جا هستند. این‌ها جن‌زده هستند، پدر و مادرهایشان گناهکارند، خداوند به آن‌ها فرزند جن‌زده داده است.
farnia
ظلمی از این بالاتر نیست که بخواهند با کتاب‌های درسی شستشوی مغزی بدهند. ظلمی از این بدتر نیست که بخواهند حقایق تاریخی را دگرگون کنند، چهره‌های خدمتگزار به ملت را خائن و چهره‌های خائن را خدمتگزار جلوه دهند. بچه‌ها را به سوی افکار جزمی و بدبینانه سوق دهند. خود را مرکز عالم و آدم بنمایانند و افکار فاشیستی و نئوفاشیستی را در مغز میلیون‌ها بچه فرو کنند. این ظلم از کتک زدن، بیگاری بردن و بیگاری کشیدن از بچه‌ها بدتر است.
farnia
همان شب در حسینیه کوچه خطیب روضه بود و به روضه رفتم و آشیخ علی که در پله اول منبر نشسته بود و طبق معمول مسئله شرعی می‌گفت، داشت بابت حرام و حلال و این که باید کارگر درست کار کند و مزدی را که می‌گیرد حلال کند و یک لقمه نان حلال که از کد یمین و عرق جبین تهیه شود از صدها من روغن زرد حیوانی که از راه حرام تهیه شده باشد بهتر است صحبت می‌کرد. اکثریت کارگران شعربافی‌ها و حلاجی‌ها و ریسندگی‌ها و نساجی‌ها که حق نداشتند در حسینیه به دیوارها تکیه بدهند یا روی سکو بنشینند و باید وسط حسینیه می‌نشستند تا خستگی روزانه کار از پشتشان به در نرود با چشم‌های گشاد و گوش‌های باز حرف‌های آشیخ علی را گوش می‌دادند و با آن لقمه حلالی که با پنبه پاک‌کنی به دست می‌آوردند و شکم بچه‌هایشان را نمی‌توانستند با آن سیر کنند در کیف و لذت بودند و لقمه نان خالی خود را به روغن زرد آقایان رؤسای کارخانه‌ها یزد ترجیح می‌دادند.
farnia
امثال من توی این عمر کوتاه چیزهایی دیده‌ایم که سه هزار سال قبل از ما و هزار سال بعد از ما نخواهند دید. گذر از سنت به مدرنیته، یعنی همین. گذر از قضا و قدر و تعصب جاهلانه به عقل و منطق یعنی همین.
n re
وقتی عمر کسی به دنیا نباشد صد تا دکتر مجیبیان که هیچ بوعلی‌سینا هم هیچ کار نمی‌تواند بکند.
n re
در دروازه را می‌شود بست در دهان مردم را نمی‌شود بست.
n re
وقتی آدم پا به دریا بگذارد و خیس نشود معجزه کرده است
n re
زیر پوست این شهر دارالعباده مثل همه شهرهای دیگر دنیا است. همه‌جا آسمان همین رنگ است، خون همه سرخ است.
n re
یکی از معانی تمدن، شهرنشینی است. شهریار در شعر بلند حیدر بابایش چه خوب می‌گوید: «ما را عجب به نام تمدن فریفتند».
zahra.n
صدا بلند شد نان آماده است. این مردم کلمه شام و ناهار، صبحانه، غذا، آبگوشت، نداشتند. می‌گفتند نان آماده است. نان می‌خوریم یعنی شام می‌خوریم.
zahra.n
گفت: وقتی توی کوه‌های کردستان رفتید، هرچه پرپرک (پروانه) بود، بگیرید. آقا معلم قبلاً خودش کتیرایی بوده است. به کردستان هم آمده بود. گفتم: چطور آن‌ها را نگه می‌دارید؟ گفت: اول سوزن پس سرشان می‌کنیم، پرپرک‌ها سریع می‌میرند. بعد شربت آبکی (رقیق) کتیرا درست می‌کنیم، بال‌های‌شان را پهن می‌گیریم و آن‌ها را توی شربت کتیرا می‌کنیم. یک کاسه آن‌جا بود گفت: شربت را توی این کاسه درست می‌کنیم. باید کتیرایش خیلی بی‌رنگ و شربتش هم خیلی آبکی باشد. بعد آن‌ها را روی برگ می‌گذاریم. چند دقیقه بعد یک ورقه خیلی خیلی نازک کتیرا مثل شیشه همه جای آن‌ها را می‌گیرد. بعد با کمی‌سقز کوهی آن‌ها را روی برگ می‌چسبانیم. گفتم: این کارها که خیلی وقت می‌گیرد.
zahra.n
هیچ‌کس، هیچ روانشناس و هیچ دانشمندی در سراسر جهان چون حضرت شیخ اجل سعدی جوانی را این چنین خلاصه و مختصر، روان و سلیس، ادبی و منطقی تفسیر نکرده است. «در عنفوان جوانی، آن چنان که افتد و دانی». هرکس جوانی‌اش با دیگری متفاوت است، ولی همه‌ی جوانی‌ها وجوه مشترکی دارد. هرکس آن وجوه مشترک را انکار کند یا خیلی مؤدب است، یا خیلی دروغ‌گو یا بیمار!
zahra.n

حجم

۹۵۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۳۴ صفحه

حجم

۹۵۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۳۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان