بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم) | صفحه ۱۷ | طاقچه
کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم) اثر محمدحسین پاپلی‌یزدی

بریده‌هایی از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)

امتیاز:
۴.۷از ۱۳۹ رأی
۴٫۷
(۱۳۹)
یکی از ویژگی‌های عمدۀ محلات قدیمی این بود که اقشار مختلف اجتماعی درکنار هم زندگی می‌کردند. یعنی در یک محله افراد ثروتمند و سیاستمدار طراز اول تا فقیرترین افراد، با هم زندگی می‌کردند.
پ. و.
فقر، جامعۀ سنتی و روحیه کاسب‌کاری و تاجرمسلکی یزدی‌ها، نیاز به نیروی کار کودکان و فشار روحی و جسمی برخی آموزگاران و ناظم شلاق به دست، بی‌سوادی خانواده‌ها، با هم، موجب می‌گردید که حدود دوسوم دانش‌آموزان ورودی کلاس اول به کلاس ششم نرسند.
پ. و.
آن مرد به من گفت: پسرجان حرف این شیخ را گوش نکن. هر روز به کتابخانه بیا، من هم بیشتر روزها به اینجا می‌آیم. اگر سئوالی داشتی از من بپرس. این مرد چند سال بعد دبیر من شد. او آقای کیانی، لیسانس ادبیات فارسی بود. مردی متین و باوقار و دانا. آن موقع حقوق دبیران کافی بود. آن‌ها در تابستان‌ها کتاب می‌خواندند یا برای استراحت به ییلاقات می‌رفتند. لزومی نداشت برای امرار معاش خود دست به هرکاری بزنند.
پ. و.
مدرسه رفتن بچه‌ها در این مملکت خود داستانی است. چه استعدادهایی که در کارگاه‌های مسگری، رنگرزی، شعربافی و قالی‌بافی به هدررفته است. هزاران فیزیکدان، شیمیدان، محقق، دانشمند بالقوه سر ازکارگاه قالی‌بافی درآورده‌اند تا ما افتخار کنیم که قالی ایران در جهان بی‌نظیر است و هزاران تاجر ایرانی و غیرایرانی میلیاردر شوند. از وقتی دستگاه‌های قالی و قالی‌بافی در روستاهای این مملکت گسترده شد، دیگر روستاها مثل سابق مرکز تولید هنرمند و دانشمند نبود.
پ. و.
عباس از خط قرمز طبقات اجتماعی گذشته بود. او از قشر فقیر و بی‌چیز محله بود. پا توی کفش وابستگان بزرگ‌ترین خانوادۀ یزد کرده بود. باید جدی تنبیه می‌شد وگرنه فردا هرکس هرچه می‌خواست می‌گفت و هر کاری می‌خواست می‌کرد. ما بچه‌ها نفهمیدیم در دفتر مدرسه چه گذشت، می‌دانم که دیگر عباس به مدرسه برنگشت. عباس شاگرد بسیار خوب، که همیشه نمره‌هایش به‌خصوص نمره حسابش ۲۰ می‌شد و یکی از قصه‌گوهای خوب که ۳ سال پشت سر هم مبصر بود از مدرسه اخراج شد. البته ممکن است مدیر و ناظم برای یکی دو روز عباس را از مدرسه بیرون کرده باشند ولی همین کافی بود که عباس دیگر هرگز به مدرسه نیاید.
پ. و.
آرایشگاه شیک در خیابان پهلوی سابق جنب گاراژ اطمینان قرار داشت. در مغازه به خیابان باز می‌شد و پنجرۀ بزرگی داشت که به داخل گاراژ اطمینان باز می‌شد. آقا رضا (خدا رحمت کند) آرایشگر، رادیوی بزرگ ۷ لامپه داشت که همیشه روشن بود. بسیاری از روستایی‌ها که به شهر می‌آمدند برای اولین بار رادیو می‌دیدند. آن‌ها در گاراژ روی زمین می‌نشستند و به رادیو گوش می‌دادند و نگاهشان به پنجرۀ آرایشگاه بود. چندین بار دیدم که مردان روستایی رادیو را لمس می‌کردند و دور آن می‌گشتند، می‌خواستند مطمئن شوند که کسی داخل رادیو هست یا خیر؟ آن‌ها فکر می‌کردند آدمی داخل رادیو است. این رادیوی آقا رضا شیک باعث می‌شد که عده‌ای فقط برای دیدن رادیو از ده به شهر بیایند.
پ. و.
معلوم است که این زن‌های زجرکشیده برای آزادی فرخ‌لقا گریه می‌کردند. این‌ها خود فرخ‌لقای زمانۀ خود بودند که در دست‌های فولادزره زمانه گیر افتاده بودند. این زن‌ها حالا هم هستند. زن‌های فقیر و مستمند آبرومندی که از هیچ‌کس هیچ چیز نمی‌گرفتند. در جوانی بی‌شوهر می‌شدند و با آبرو می‌زیستند.
پ. و.
به فاصله حدود ۲۳ سال پدر، مادر و فرزند فدای کارخانۀ پنبه‌پاک‌کنی شدند تا سرمایه‌داری در یزد شکوفا شود و ثروتمندان دارالمؤمنین به عنوان سرمایه‌داران خوش‌نام وخوش‌حساب و معتبر در ایران، مشهور خاص و عام گردند. صنعتی شدن شهر یزد همان مسیر صنعتی شدن انگلستان اوایل عصر انقلاب صنعتی را می‌پیمود. اما کارگران انگلیسی بالاخره صاحب اتحادیه، سندیکا و ... شدند و کارگران صنایع نساجی یزد هنوز که هنوز است در جا می‌زنند. در سال ۱۳۷۹ حدود ۴۵۰۰ کارگر کارخانه‌ها نساجی یزد از کارخانه‌ها اخراج شدند.
پ. و.
بالاخره گفتم کشور شما برای تنبل‌ها خوبست کشور ما برای مبارزان. ما با چنگ و دندان زندگی می‌کنیم و معنای زندگی همین تلاش‌ها، عصبانیت‌ها، دوندگی‌ها و صبرها و ظفرها است. زندگی یعنی همین یعنی مبارزه، جوشش و کوشش، صبر و قناعت و تحمل کردن.
پ. و.
مردم بیده که همۀ سال با صلح و صفا و آرامش زندگی می‌کردند در دو ماه محرم و صفر، به دو دسته تقسیم می‌شدند و هر کدام هیئتی داشتند. هیئت‌ها با هم رقیب بودند و در این دو ماه دو برادر که یکی در این هیئت بود و دیگری در آن هیئت، با هم خونی بودند و گاه زدوخورد و دعوا می‌شد. هنوز هم همین بساط در اکثر روستاها و شهرک‌ها و شهرها هست. البته حالا قرمز (قرمزته) و آبی (آبیته) هم به این داستان اضافه شده است.
پ. و.
جان فدای مردم جنگل نشین آفرین بر ساده لوحان، آفرین شهر درد و محنتم افزون نمود
mh.mirvakili
جوامع سنتی برای خود پاسدارانی دارند، که قرن‌ها مانع تحول در فکر و اندیشه شده‌اند.
parniyan
اساس پیشرفت کار در جهان سرمایه داری پنج تا «پ» (پول و پارتی، پشت کار و پررویی و پری رویی) است.
parniyan
مفت خورها، همان‌ها هستند که خون مردم را می‌خورند. ما کار می‌کنیم و نان زحمتکشی خودمان را می‌خوریم. ما حق کسی را نمی‌خوریم. خون‌خوارها حق ما را می‌خورند.
mh.mirvakili
هیچ‌کس باور نمی‌کند که وسط کویر سوزان یزد، در کوه‌های طزرجان یخچال طبیعی دائمی باشد. کارهای خدا اصلاً به کار آدم‌ها شباهت ندارد. توی این کویرهای سوزان در گرمای ۴۵ درجه تابستان، خدا چطوری یخچال دائمی‌درست می‌کند؟
mh.mirvakili
آدم‌های سربه‌زیر گوش به‌حرف‌کن موجب عقب ماندگی اجتماع هستند.
mh.mirvakili
آن‌ها فقیر بودند ولی عزمی راسخ در زندگی کردن آبرومندانه داشتند. آن‌ها فقیر بودند ولی با صفا، صادق و بزرگوار بودند. این که می‌گویند یزدی‌ها قانع هستند یکی از معانی‌اش همین است. البته قناعت و آبروداری یکی از عمده ویژگی‌های اکثریت مردم ایران است.
mh.mirvakili
مسکن در پرستیژ اجتماعی و در کمال روح و روان انسان تأثیر دارد. مسکن نقش مهمی‌در شخصیت آدم‌ها دارد. (می‌توانید به تفسیر آیات ۱۵ تا ۲۰ سوره مبارکه سبا مراجعه کنید). نوع مسکن مردم، نقش مهمی‌در تعادل فکری، موفقیت در تحصیل، پیشرفت اجتماعی آن‌ها دارد.
mh.mirvakili
این عاشق مدینه هم چه فامیل قشنگی است!
mh.mirvakili
راستش مردم فقیر بودند، آن‌قدر فقیر که بسیاری نمی‌توانستند حتی درعمرشان یک بار هم به مشهد یا به حج فقرا بروند. مشهد رفتن خیلی مهم بود. کسانی که مشهد رفته بودند جلوی اسمشان پیشوند مشهدی می‌آمد، مثل مشهدی حسن.
mh.mirvakili

حجم

۹۵۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۳۴ صفحه

حجم

۹۵۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۳۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان