بریدههایی از کتاب جستارهایی در باب عشق
۳٫۵
(۱۶۲)
فلاسفه يك هويت ثابت دارند، چون تا حدّ زيادی «كی هستم» تعيين كنندهی «چه میخواهم» است.
maryamn75
میتوان بلوغ را اين طور تعريف كرد: قابليت و توانايی در اينكه ـ به وقتش ـ به افراد آنچه را كه سزاوارش هستند بده و يا توانايی در جدا كردن هيجاناتی كه (به خود آدم تعلق دارند) و بايد كنترل شوند يا هيجاناتی كه بايد بیدرنگ نسبت به كسانی كه بعدآ با آنها برخورد میكنيم ابراز شوند، نه آنكه صبر كرده و بر سر بیگناهان از راه رسيده خالی كنيم. ما بيشتر وقتها بالغ نبوديم.
maryamn75
ما تمايل داريم با ديدگاه ثابتی در مورد هيجانات پايبند بمانيم، انگار كه يك خط بين دوست داشتن و دوست نداشتن وجود دارد كه به جای عبور مكرر و دقيقه به دقيقه فقط میتوان دوبار از آن عبور كرد، در ابتدا و در پايان يك رابطه. حال آنكه در عالم واقعيت، فقط در يك روز، من میتوانستم مقابل صفحهی گردان ميز غذای چينیِ احساسات خودم، جلو بشقابهای غذا قرار بگيرم. كه در دسترس بود. شايد برداشتم از كلوئه اين بود.
maryamn75
در يك رستوران چينی ديگر (كلوئه رستورانهای چينی را دوست میداشت) فهميدم كه زندگی با ديگران میتواند كمی مثل چرخ صفحهی گردانی باشد كه در وسط يك ميز قرار داشت و ظرفهای غذا روی آن میچرخيد، به طوری كه يك دقيقه آدم روبروی ميگو قرار بگيرد و لحظهی بعد روبروی گوشت. آيا دوست داشتن ديگران از همين الگوی شبه دايره تبعيت نمیكند كه در آن اوج و فرودهای مداومی در شدت و طبيعت احساساتمان دگرگونیهايی منظم را تجربه میكند؟
maryamn75
صورتی كه فقط برای چند لحظه يا چند ساعت ديده باشيم و بعد برای هميشه از نظرمان ناپديد شود، عاملی محرك و ضروری برای روياهايی است كه نمیتوان آنها را به توصيف آورد، نياز و كششی كه ظاهرآ وصفناپذير است به همان نسبت نيز غيرقابل ارضا.
maryamn75
من كلوئه را دوست داشتم، اما چون او را میشناختم ديگر كشش و اشتياق شديدی نسبت به او نداشتم. اشتياق نمیتواند بیحد و حصر شامل كسانی شود كه آنها را میشناسيم ، چون خصوصياتشان برای ما شناخته شده است و لاجرم فاقد آن رمزآلودگی اشتياقی هستند كه برای آن ضروری است.
maryamn75
ناآگاهی، همان ميل و آرزوی كشندهای است كه وقتی كسِ ديگری را از آن سوی اتاق میبينی هميشه در ضمير خودآگاه تو میماند و دوام میيابد.
maryamn75
احتمالا گزينش عشق جايگزين به ما يادآور میشود كه زندگانی كنونی ما فقط يكی از هزاران گزينهی ممكن است كه شايد میداشتيم، و آنچه موجب ناراحتی و اندوه ما میشود، افسوس و حسرت اين است كه نمیتوانيم همهی آنها را انتخاب كنيم. اين اشتياق در ما هست تا به دورانی برگرديم كه نيازی به انتخاب نداشته باشيم. دورانی كه پشيمانی از آن خسران اجتنابناپذير است كه از دست دادنِ هر انتخاب ديگر (هر قدر هم كه عالی باشد) به دنبال خود ايجاب میكند.
maryamn75
ولی همانطور كه ديگران به ما برچسب میزنند، توصيف و تعريف میكنند، كسی را كه سرانجام دوستش «سيخ كباب مناسبتری خواهد بود» كسی كه كم و بيش به خاطر چيزهايی كه ما تصور میكنيم به خاطرشان دوست داشتنی هستيم دوستمان دارد، و كم و بيش به خاطر همان چيزهايی كه دركمان میكند كه نياز داريم به خاطرشان درك شويم.
maryamn75
سرنوشت محتوم ما هم اين است كه از ديدن بازتاب تصوير خودمان در چشمان اشكريز ديگری به شدت مأيوس شويم. هيچ چشمی نمیتواند «من» را كاملا در خود جای دهد. هميشه بخشی از ما حذف میشود، خواه اين عضو مرگآور باشد يا نباشد.
maryamn75
آنچه يك آدم پوچگرا از من بيرون میكشد جنبهی پوچگرای من است، و جديت و وقار مرا يك آدم جدی و باوقار برمیانگيزد. اگر كسی فكر كند كه من بامزه هستم، شايد پيوسته جوك گفتن و بذلهگويی را ادامه دهم. اگر كسی فكر كند كه من خجولم، احتمالا احساس خجالت مینمايم.
maryamn75
هر كس ما را به سوی معنای متفاوتی از خودمان هدايت میكند، چون ما اندكی بَدَل به چيزی میشويم كه ديگران فكر میكنند هستيم.
maryamn75
مشكل نياز ما به ديگران برای مشروعيت بخشيدن به وجودمان برای اين است كه هميشه از اين طريق، تحت نفوذ آنها قرار داريم و به نحوی دقيقآ آن هويتی را به دست آوريم كه به ما نسبت میدهند. استاندال بر اين نظر است كه: ما بدون ديگران فاقد شخصيتيم، پس در اين صورت كسی كه ما در زندگیمان شريك او هستيم بايد ميانجی و رابط ماهری باشد وگرنه احساس میكنيم عوضی يا بدجور معرفی شدهايم.
maryamn75
عاشق كسی بودن يعنی علاقه شديد به كسی داشتن و در نتيجهی چنين توجهی به عملكرد و گفتار وی معنايی عميقتر و والاتر به او بخشيدن است.
maryamn75
با محصور شدن ميان كسانی كه درست ما را به ياد نمیآورند كه كی هستيم ـ كسانی كه اغلب برای آنها سرگذشتمان را تعريف میكنيم ـ ولی مكررآ فراموش میكنند كه ما چند بار ازدواج كردهايم، چند فرزند داريم، و آيا اسم ما بيل است يا پُل، كاترين يا كاترينا (و خود ما نيز به همين شكل در مورد آنها عمل میكنيم)، پس، اَمنتر نيست اگر بتوانيم از خطرات نامرئی بودن، به آغوش كسی پناه ببريم كه هويت ما را دقيقآ در خاطرش نگه میدارد؟
maryamn75
ديده شدن، تضمينی است بر اينكه ما وجود داريم، چه بهتر از آن كه در اين حالت با خدا يا معشوقی سروكار داشته باشيم كه به ما عشق بورزد.
maryamn75
اينكه میگويند آدميزاد موجودی اجتماعی است به چه معنا است؟ فقط برای اين است كه انسان برای تعريف خود و رسيدن به خودآگاهی به ديگران نياز دارد، به گونهای كه مثلا حلزون و كرمهای زمينی نياز ندارند. اگر كسی اطراف ما نباشد كه به ما نشان بدهد كه چگونهايم، نمیتوانيم به حس و درك درستی از خودمان برسيم. استاندل مینويسد: «آدمی میتواند در تنهايی و انزوا به همه چيز برسد جز شخصيت» منظورش اين است كه شخصيت در ذاتش واكنش ديگران است به حرفها و اعمال ما.
maryamn75
شايد اين مطلب حقيقت داشته باشد كه: تا كسی وجودمان را نديده باشد حضور نداريم و نمیتوانيم به خوبی صحبت كنيم. تا وقتی كسی به حرفمان گوش كند، در اصل ما كاملا زنده نيستيم، مگر اينكه كسی ما را دوست داشته باشد.
maryamn75
میتوان بلوغ را اين طور تعريف كرد: قابليت و توانايی در اينكه ـ به وقتش ـ به افراد آنچه را كه سزاوارش هستند بده و يا توانايی در جدا كردن هيجاناتی كه (به خود آدم تعلق دارند) و بايد كنترل شوند يا هيجاناتی كه بايد بیدرنگ نسبت به كسانی كه بعدآ با آنها برخورد میكنيم ابراز شوند، نه آنكه صبر كرده و بر سر بیگناهان از راه رسيده خالی كنيم. ما بيشتر وقتها بالغ نبوديم.
Stvt
آيا دوست داشتن ديگران از همين الگوی شبه دايره تبعيت نمیكند كه در آن اوج و فرودهای مداومی در شدت و طبيعت احساساتمان دگرگونیهايی منظم را تجربه میكند؟ ما تمايل داريم با ديدگاه ثابتی در مورد هيجانات پايبند بمانيم، انگار كه يك خط بين دوست داشتن و دوست نداشتن وجود دارد كه به جای عبور مكرر و دقيقه به دقيقه فقط میتوان دوبار از آن عبور كرد، در ابتدا و در پايان يك رابطه. حال آنكه در عالم واقعيت، فقط در يك روز، من میتوانستم مقابل صفحهی گردان ميز غذای چينیِ احساسات خودم، جلو بشقابهای غذا قرار بگيرم. كه در دسترس بود. شايد برداشتم از كلوئه اين بود.
Stvt
حجم
۲۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰۳۰%
تومان