بریدههایی از کتاب جستارهایی در باب عشق
۳٫۵
(۱۶۲)
«ديدن آن سوی آدمها خيلی آسان است، ولی ما را به هيچ جا نمیرساند» اين گفته به ما میفهماند كه چقدر راحت و در عين حال چقدر بیفايده میت
bahar.a
تنها تفاوت بين پايان عشق و پايان زندگی اين است كه دست كم در مورد مرگ خيالمان راحت است كه پس از مردن ديگر هيچ چيزی حس نخواهيم كرد. اين چنين آسايشی در مورد عاشق وجود ندارد، چه كسی میداند كه پايان يك رابطه ضرورتآ پايان عشق نيست، و قطعآ مطمئن است كه پايان زندگی هم نخواهد بود.
maryamn75
اين دغدغه و نگرانی بر روی هر داستان عاشقانهای سايهی وحشتناكی انداخته كه اين عشق چگونه پايان میيابد، درست همان گونه كه نمیتوان در عين سلامتی و توانمندی، پايان زندگی را پيشبينی كرد. اين مشابهی وضعی است كه بخواهيم در نهايت سلامت و قدرت پايان زندگی را به تصوّر درآورديم.
maryamn75
پاسكال ضمن دفاع از اينكه آدمی بايد بر توان درونی خود بيفزايد و با رد وابستگی به محيط اجتماعی كه باعث ايجاد ضعف میشود میگويد: «همهی عذاب و ناراحتیهای آدمی از آنجا ناشی میشود كه نمیتواند در خانه خود تنها بماند.»
maryamn75
دشواری پذيرش اين خوشبختیای كه كلوئه به من ارائه داده بود ناشی از عدم حضور من در فرآيندی تصادفی بود كه به آن منجر شده بود. از اين رو من بر عاملی كه موجب خوشبختی در زندگیام شده بود تسلط نداشتم. انگار كه اين خوشبختی را خدايان فراهم ساخته بودند، بنابراين هراسی آغازين از عقوبت الهی آن را همراهی میكرد.
maryamn75
آسانترين راه برای پذيرش خوشبختی زمانی است كه به واسطهی چيزهايی قابل كنترل به سراغمان آيد، نه آنكه با تلاش و خردورزی فراوان عايدمان شود.
maryamn75
يك بار كلوئه به من گفت: «چه خوب بود اگر میشد اين چنين از تو متنفر باشم. اين منو مطمئن میكنه كه تو تحملش را داری، كه میتوانم بگويم گم شو و تو چيزی به سمتم پرتاب میكنی، اما بدون نگرانی همان جا میايستی.»
maryamn75
لذت وابستگی به يك نفر به علت ترس فلجكنندهای كه اين وابستگی در خود دارد رنگ میبازد.
maryamn75
مجادلات ما نه از سر نفرت، بلكه به اين خاطر بود كه ما همديگر را خيلی دوست میداشتيم ـ يا، اگر ريسك سردرگم شدن را بپذيريم، چون اين همه به هم عاشق بوديم از هم نفرت داشتيم. اين اتهامات معنايی نهفته و پيچيده داشت. از تو نفرت دارم چون عاشقت هستم و نتيجهی اين يك اعتراض اساسیتر بود، از اينكه هيچ راه ديگری ندارم جز اينكه تو را اين طور دوست داشته باشم، متنفّرم.
maryamn75
علت ناتوانی برای زندگی در زمانِ حال در هراس از ترك موقعيتِ امنِ انتظار نهفته است كه در آن خاطرهها را مرور میكنيم، و نيز در هراس از پذيرش اينكه تنها همين زندگی است بايد زندگی كنيم. و انسان میتواند (اگر خدا بخواهد) از سر بگذراند.
maryamn75
زمان حال ناخوشايند بود، اما نه به اين دليل كه آب بينیام راه افتاده، يا تشنه بودم، يا شال گردنم را فراموش كرده بودم. بلكه علتش آن بود كه دوست نداشتم بپذيرم كه سرانجام قرار است آنچه را كه تمام سال در لايههای آرامشبخش آينده مخفی شده بود زندگی كنم، در عين حال همين كه به پايين شيب میرسيدم به عقب بر بالای كوه نگاه میكردم و میگفتم چه اسكی معركهای بود.
maryamn75
آيا به دفعات پيش نيامده بود كه ناشيانه به خاطر آينده در روابط عاشقانه تقريبآ بیآنكه بدانم از دوست داشتن كامل امتناع ورزيده و لذتهای اكنون را ناديده گرفتهام، و خودم را با اين تفكّر فناناپذير آرام میكنم كه ماجراهای عاشقانهی ديگری در پيش خواهد آمد كه من با سرمستی و راحتی خيال ـ تمام مدلهای مردانِ مجلات ـ از آن لذت تام خواهم برد. عشقی در آينده كه چرخش روزگار مرا به او میرساند و سختیهای بسياری را كه تحمل كردهام جبران خواهد كرد.
maryamn75
آيا به دفعات پيش نيامده بود كه ناشيانه به خاطر آينده در روابط عاشقانه تقريبآ بیآنكه بدانم از دوست داشتن كامل امتناع ورزيده و لذتهای اكنون را ناديده گرفتهام، و خودم را با اين تفكّر فناناپذير آرام میكنم كه ماجراهای عاشقانهی ديگری در پيش خواهد آمد كه من با سرمستی و راحتی خيال ـ تمام مدلهای مردانِ مجلات ـ از آن لذت تام خواهم برد. عشقی در آينده كه چرخش روزگار مرا به او میرساند و سختیهای بسياری را كه تحمل كردهام جبران خواهد
maryamn75
نگاه ما به تعطيلات، مهمانیها، كار، و شايد عشق، خاصيتی فناناپذير دارد. انگار كه برای مدت كافی روی زمين زندگی خواهيم كرد و لازم نيست خودمان را آن قدر حقير شماريم و فكر كنيم كه اين فرصتها اندكند ـ و به همين خاطر مجبوريم بيشترين ارزشها را از آنها به دست آوريم.
maryamn75
وقتی مطمئن نيستيم كه به كجا میرويم، میتوانيم در پناه لوای آرامشبخش تحليل كسانی مخفی شويم كه از بيرون ناظر ما هستند، و فقط از تداوم پيوستگیها آگاهند و نمیدانند كه رابطه با داستان ما چيزی نيست كه تعرضناپذير نباشد.
maryamn75
تعديل خصلت تزلزلپذير و دمدمی مزاجی، عاملی است در جهت عكس، برای كشش به سمت ثبات و استمرار، اين تعديل ما را سر بزنگاه برقراری يك رابطهی عاشقانه ثانوی يا انحراف از داستان عشقی فعلیمان مهار و هدايت میكند.
maryamn75
فلاسفه يك هويت ثابت دارند، چون تا حدّ زيادی «كی هستم» تعيين كنندهی «چه میخواهم» است.
maryamn75
میتوان بلوغ را اين طور تعريف كرد: قابليت و توانايی در اينكه ـ به وقتش ـ به افراد آنچه را كه سزاوارش هستند بده و يا توانايی در جدا كردن هيجاناتی كه (به خود آدم تعلق دارند) و بايد كنترل شوند يا هيجاناتی كه بايد بیدرنگ نسبت به كسانی كه بعدآ با آنها برخورد میكنيم ابراز شوند، نه آنكه صبر كرده و بر سر بیگناهان از راه رسيده خالی كنيم. ما بيشتر وقتها بالغ نبوديم.
maryamn75
ما تمايل داريم با ديدگاه ثابتی در مورد هيجانات پايبند بمانيم، انگار كه يك خط بين دوست داشتن و دوست نداشتن وجود دارد كه به جای عبور مكرر و دقيقه به دقيقه فقط میتوان دوبار از آن عبور كرد، در ابتدا و در پايان يك رابطه. حال آنكه در عالم واقعيت، فقط در يك روز، من میتوانستم مقابل صفحهی گردان ميز غذای چينیِ احساسات خودم، جلو بشقابهای غذا قرار بگيرم. كه در دسترس بود. شايد برداشتم از كلوئه اين بود.
maryamn75
در يك رستوران چينی ديگر (كلوئه رستورانهای چينی را دوست میداشت) فهميدم كه زندگی با ديگران میتواند كمی مثل چرخ صفحهی گردانی باشد كه در وسط يك ميز قرار داشت و ظرفهای غذا روی آن میچرخيد، به طوری كه يك دقيقه آدم روبروی ميگو قرار بگيرد و لحظهی بعد روبروی گوشت. آيا دوست داشتن ديگران از همين الگوی شبه دايره تبعيت نمیكند كه در آن اوج و فرودهای مداومی در شدت و طبيعت احساساتمان دگرگونیهايی منظم را تجربه میكند؟
maryamn75
حجم
۲۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰۳۰%
تومان