بریدههایی از کتاب جستارهایی در باب عشق
۳٫۵
(۱۶۰)
والدين و سياستمداران قبل از بيرون كشيدن چاقوی جراحیشان اظهار میدارند: شما برای ما مهم هستيد، به همين خاطر شما را میرنجانيم. با معرفی تصوير و روشی برای زندگی، شما را سربلند و قرين افتخار میكنيم، پس شما را میرنجانيم.
maryamn75
كلوئه وجوه متنوع ديگری هم داشت، چرا من مؤدبانه به او دروغ نگفتم، همان طور كه به دوست ديگری میگفتم؟ تنها دستاويز من آن بود كه عاشق او هستم، كه او ايدهآل من بود ـ البته به جز آن كفش ـ پس بايد اين نقص را برملا و نكوهش میكردم، كاری كه من هرگز با دوست ديگری نمیكنم، چون آن دوست در مقايسه با ايدهآلهای من ايرادهای زيادی داشت كه میتوانستم به سراغ آنها بروم. رفاقتی كه حتی تصور يك ايدهآل در آن مطرح نبود.
maryamn75
انسانشناسها به ما میگويند كه جمع هميشه بر فرد مقدم است و برای درك و شناخت فرد بايد به شناخت جمع شروع كرد. خواه اين جمع يك ملت، يك قبيله، يك ايل يا يك خانواده باشد.
maryamn75
افرادی كه در نگاه اول عاشقشان میشويم به اندازهی يك سمفونی اجرا نشده ـ كه خالی از ويولونهای ناكوك و فلوتهای ديرهنگام هستند ـ از ذائقههای متعارض ـ چه در مورد كفش باشد يا ادبيات ـ به دور هستند. اما به محض آنكه تخيل ما به تحقق میرسد، آن فرشتگانِ آسمانی كه در خودآگاهمان شناور بودند به موجوداتی بدل میشوند كه با تمام خصوصيات روحی و فيزيكی خاص خودشان مادی شدهاند.
maryamn75
از نظر آلبر كامو وقتی به لحاظ روحی افسرده و آشفته هستيم ـ به اين دليل است كه ما عاشق ديگران میشويم، زيرا در ظاهر كامل به نظر میرسند، امّا به لحاظ جسمی و فيزيكی كاملند و از نظر روحی منسجم و باثبات. اگر نقصانی در ما نباشد عاشق نمیشديم، اما با كشف نقصی مشابه در ديگری آزرده و ناراحت میشويم، يعنی فقط متوجه میشويم كه مشكلمان دو برابر شده است، در حالی كه ما فقط انتظار يك جواب را میكشيديم.
maryamn75
چرا اين آگاهی مانع از عاشق شدن من نمیشود؟ چون غيرمنطقی و كودكانه بودن ميلم بر نيازم به ايمان داشتن به آن نمیچربد. به خلائی كه مستی از عشق میتوانست پُر كند، به شور و شفعی كه از شناخت خود و هر فرد ستونی ديگر نشأت میگيرد واقف بودم. حتی مدتها قبل از آنكه نگاهم به كلوئه بيفتد بايستی اين نياز در من وجود داشته باشد كه در چهرهی كسی ديگر آن صداقت و كمالی را بيابم كه هرگز در خودم نديده بودم.
maryamn75
نیاز به تقدیر و سرنوشت در هیچ مرحلهای از زندگی قدرتمندتر از دوران زندگی عاشقانه نیست.
"هلاله"
اما در اصل برای آنکه خودمان را از اضطراب تصدیق اینکه هر اتفاقی در زندگیمان، هر چند اندک، حاصل اعمال خود ماست
R.HB
در عمق دیدگاه رواقیون این تمایل هست که پیش از آنکه کسی دیگر فرصت نومید کردن ما را پیدا کند خودمان از میدان عقب بکشیم.
Green Phoenix
آگاهی به جنون عشق، هیچگاه کسی را از این بیماری نجات نداده است. شاید مفهوم عشق عاقلانه و کاملا بدون رنج، به اندازهٔ یک جنگ بدون خونریزی ـ عهدنامههای ژنو به کنار ـ غیرممکن باشد.
Green Phoenix
وقتی دو نفر نتوانند اختلافاتشان را به شوخی تبدیل کنند، نشانهٔ این است که: آنها دیگر همدیگر را دوست ندارند (یا دست کم از میل به کوشش و تلاشی که نود درصد عشق را تشکیل میدهد دست کشیدهاند).
Green Phoenix
شاید این مطلب حقیقت داشته باشد که تاکسی ما را ندیده باشد ما واقعآ وجود نداریم، و نمیتوانیم به خوبی صحبت کنیم مگر آنکه کسی باشد که به حرفمان گوش بدهد. جان کلام اینکه ما کاملا زنده نیستیم، مگر اینکه کسی ما را دوست داشته باشد
rahill
هر نوع عشقی پیروزی امید بر شناخت از خویشتن است. ما با این امید عاشق میشویم که چیزهایی که در خود سراغ داریم را در فرد دیگر نبینیم، یعنی بزدلیها، ضعف اراده، تنبلی، نابکاریها، سازشکاری و بلاهتها. فرد برگزیده را در دایرهای از عشق قرار میدهیم و تصمیم میگیریم هر چه درون آن جای دارد عاری از عیب و خطاست.
رؤيا عطارزاده اصل
بعد از گفتن دهها داستان و حکایت برای دوستانم: از کلوئه در خشکشویی یا من و کلوئه در سینما، یا من و کلوئه هنگام خوردن غذا در رستورانها، داستانهایی بدون طرح و هیجان اندک، که فقط شخصیت اصلی آن اغلب اوقات در وسط صحنه) بیتحرک ایستاده بود، مجبور شدم اعتراف کنم که عشق راهی است که انسان بایستی به تنهایی آن را طی کند.
E_Dastbaz
پرتابِ تیر الهه عشق آسان و راحتتر از دریافتن آن است.
" یک تکه تنهایی "
چطور میتوانستم تصور کنم نقشی که کلوئه در زندگی من بازی کرد، میتوانست به همانگونه توسط فرد دیگری اجرا گردد. اگر به خاطر چشمان کلوئه، روشی که اسپاگتی را آبکشی میکرد، روش شانه کردن موها، و نحوهای که یک مکالمه تلفنی را به پایان میرساند عاشق او شده بودم، چطور میتوانستم تصور کنم که امکان دارد نقش محوله بر دوش کلوئه میتوانست توسط کسی دیگر ایفا شود؟
" یک تکه تنهایی "
«عاشقم باش!» آخر به چه دلیل؟ فقط به بهانهٔ بیارزشی و ناکافی همیشگی: چون من عاشقت هستم...
کاربر ۴۸۳۷۱۲۲
هر نوع عشقی پیروزی امید بر شناخت از خویشتن است. ما با این امید عاشق میشویم که چیزهایی که در خود سراغ داریم را در فرد دیگر نبینیم، یعنی بزدلیها، ضعف اراده، تنبلی، نابکاریها، سازشکاری و بلاهتها. فرد برگزیده را در دایرهای از عشق قرار میدهیم و تصمیم میگیریم هر چه درون آن جای دارد عاری از عیب و خطاست. کمالی را در معشوق جستجو میکنیم که در درون خودمان نمییابیم، و امید داریم از طریق یگانگی و وحدت با معشوق (برخلاف شواهد برآمده از خودشناسیمان) باوری متزلزل را در نوع خودمان حفظ کنیم.
فرشاد فروزش
سرآغاز انقلابها به لحاظ روانشناختی به نحوی عجیب به آغاز یک رابطه عاطفی شباهت دارد: پافشاری بر وحدت، حس قدرت مطلق، میل افشای رازها (به همراه هراس از مخالفت، که خیلی زود به پارانویای معشوق منجر میشود و در نتیجه به پدید آمدن نوعی پلیس مخفی میانجامد).
Sajede Aghababaei
صمیمیت و دوستی فقط میتواند زمانی رخ دهد که حاکم از حاکمیت به ازای عشق شهروندانش دست بکشد، و در عوض بر نوعی اراده معقول و معتدل تأکید ورزد.
Sajede Aghababaei
حجم
۲۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان