بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جستارهایی در باب عشق | صفحه ۹ | طاقچه
کتاب جستارهایی در باب عشق اثر آلن دوباتن

بریده‌هایی از کتاب جستارهایی در باب عشق

نویسنده:آلن دوباتن
انتشارات:انتشارات جامی
امتیاز:
۳.۵از ۱۶۰ رأی
۳٫۵
(۱۶۰)
برخلاف رومانتيك‌ها، فلاسفه اجازه نمی‌دهند توجه‌شان ديوانه‌وار از كلوئه به آليس و دوباره به كلوئه معطوف گردد، زيرا انتخاب آنها در منطق استوار است، در عشق پايدارند و احساساتشان مثل مسير حركت يك تير است كه از زه كمان پرتاب می‌شود.
maryamn75
اگر زمان در معادله لحاظ شود، واژه‌ی دوستت دارم فقط اين معنا را دارد كه من الان تو را دوست دارم. من به كلوئه دروغ نمی‌گفتم، اما حرف من وعده‌ای در چهارچوب زمان بود، حقيقتی كه پذيرش كُلّ آن برای بيشتر روابط مايه پريشانی و تشويش خاطر است.
maryamn75
در خيابان‌های شهر اغلب متوجه‌ی حضور صدها (و غير مستقيم حتی ميليون‌ها) زن می‌شوم كه زندگی‌شان به موازات زندگی من جريان دارد، اما تقدير چنين رقم خورده كه آن‌ها برای من يك راز سر به مُهر باقی بمانند. هر چند من كلوئه را دوست داشتم، اما ديدن اين زنان گاهی اوقات مرا با احساسی حسرت‌بار از اين نوع انباشته می‌كرد، و چنين به نظر می‌رسيد كه شايد تنها راه‌حل، برای تخفيف سنگينی اين حسرت و ناراحتی، آن باشد كه به آن‌ها بگويم من دارای چه حسی هستم
Stvt
هر كس ما را به سوی معنای متفاوتی از خودمان هدايت می‌كند، چون ما اندكی بَدَل به چيزی می‌شويم كه ديگران فكر می‌كنند هستيم. خويشتن خودمان را می‌توانيم با يك آميب مقايسه كنيم، آميبی كه ديوارهای بيرونی‌اش نرم و انعطاف‌پذير است و در نتيجه با محيط سازگاری می‌يابند. اين بدان خاطر نيست كه آميب بُعد و اندازه ندارد، بلكه فقط به اين علت است كه فاقد شكلی مشخص است. آنچه يك آدم پوچ‌گرا از من بيرون می‌كشد جنبه‌ی پوچ‌گرای من است، و جديت و وقار مرا يك آدم جدی و باوقار برمی‌انگيزد. اگر كسی فكر كند كه من بامزه هستم، شايد پيوسته جوك گفتن و بذله‌گويی را ادامه دهم. اگر كسی فكر كند كه من خجولم، احتمالا احساس خجالت می‌نمايم.
Stvt
وقتی دو نفر نتوانند اختلافاتشان را به شوخی تبديل كنند نشانه‌ی اين است كه: آنها ديگر همديگر را دوست ندارند (يا دست كم از ميل به كوشش و تلاشی كه نود درصد عشق را تشكيل می‌دهد دست كشيده‌اند). شوخی ديوارهای رنجش ناشی از اختلاف بين ايده‌آل‌های ما و واقعيت را با پوششی نرم می‌پوشاند. در پشت هر شوخی هشداری بود دال بر وجود اختلاف و حتی يأس و نوميدی، اما اختلافی كه از خطر انفجارش كاسته شده بود ـ پس می‌توان بدون وقوع هيچ كشتاری از آن چشم پوشيد.
Stvt
چه اهميتی داشت اگر اين عيب كوچك او را در كنار آن همه‌ی خوبی‌هايش ناديده می‌گرفتم. كلوئه وجوه متنوع ديگری هم داشت، چرا من مؤدبانه به او دروغ نگفتم، همان طور كه به دوست ديگری می‌گفتم؟ تنها دستاويز من آن بود كه عاشق او هستم، كه او ايده‌آل من بود ـ البته به جز آن كفش ـ پس بايد اين نقص را برملا و نكوهش می‌كردم، كاری كه من هرگز با دوست ديگری نمی‌كنم، چون آن دوست در مقايسه با ايده‌آل‌های من ايرادهای زيادی داشت كه می‌توانستم به سراغ آنها بروم.
Stvt
شايد كسانی كه از همه آسان‌تر عاشقشان می‌شويم افرادی هستند كه چيزی درباره‌شان نمی‌دانيم.
Stvt
انزجاری كه بابت رنجاندن كلوئه نسبت به خود احساس می‌كردم در يك لحظه بر عليه او شد. به خاطر همه‌ی كوششی كه برای من انجام داد از او متنفر شدم، به خاطر ضعف‌اش در باور داشتن من، به خاطر بدسليقگی‌اش در اجازه دادن به من كه او را برنجانم. اينكه مسواك نويش را به من داد، برايم صبحانه تدارك ديد، و مثل يك بچه در اتاق خوابش گريه كرد ناگهان رقت‌انگيز به نظرم آمد. به شدت راغب شدم تا او را به خاطر ضعفش تنبيه كنم.
Stvt
كلوئه ـ كسی كه من بر همياری و مصاحبتش برای معنادار كردن زندگی‌ام دل بسته بودم ـ در حالی كه به قندِ در حالِ حل شدن در چای بابونه نگاه می‌كرد گفت: «ما نمی‌توانيم با هم زندگی كنيم، چون: من بايد تنها زندگی كنم وگرنه ذوب می‌شوم. البته معنايش اين نيست كه تو را نمی‌خواهم، بلكه از اين نگرانم كه فقط تو را بخواهم، اين كه بفهمم ديگر چيزی نيست كه كم داشته باشم. اين را به حساب گيجی هميشگی من بگذار، ولی من از اين می‌ترسم كه برای هميشه يك پيرزن آواره‌ی كوله به دوش باقی بمانم.
maryamn75
با اين حال، هميشه امكانش هست كه ـ بدون آنكه كسی را كاملا بشناسيم ـ گرفتار عشق‌اش بشويم. شور و بی‌قراری اوليه الزامآ بر مبنای ناآگاهی رخ می‌دهد. عشق يا صرفآ شيدايی؟ چه كسی جز زمان (كه راه خودش را می‌رود) ـ اول از آن سخن می‌گويد؟
Stvt
ديگر قصد نداشتم نكته‌ای هوشمندانه يا بامزه در آنها پيدا كنم. مهم اين بود كه اين اوست كه دارد حرف می‌زند و بيشتر از آن كه چه می‌گويد اهميت داشت ـ و عزم آن كرده بودم كه هر چه بر زبان بياورد همه كمال است. حس كردم حاضرم هر چه را كه می‌گويد گوش كنم (همين فروشگاه بود كه زيتون تازه داشت...)، حاضر بودم هر جوك و لطيفه‌ای را كه تعريف می‌كند و نكته‌ی طنزآميز آن را از قلم می‌اندازد بخندم و از هر مطلبی كه سرنخ آن را گم می‌كند شيفته‌اش شوم. حاضر بودم خويشتن را فراموش كنم تا همدلی با او را به حد اعلی برسانم.
Stvt
افلاطون در سرآغاز انديشه فلسفی غرب، حركت از جهل به آگاهی را به سفری افتخارآميز از يك غار تاريك به روشنايی آفتاب درخشان تشبيه كرد. افلاطون به ما می‌گويد كه انسان‌ها با ناتوانی به درك واقعيت زاده می‌شوند، همانند ساكنين يك غار كه به اشتباه سايه‌های اشيا بر ديوار غار را به جای خود آن اشيا می‌پنداشتند.
maryamn75
در فرضيه‌ی سراب آدم تشنه ـ نه به دليل آن كه شاهدی بر باور خود دارد، بلكه به دليل نيازی كه بدان دارد ـ تصوّر می‌كند كه در دوردست آب، درخت نخل و سايه می‌بيند. نيازهايی كه اميدی به رفع آن‌ها نيست، خود راه‌حل‌هايی برای آنها پديد می‌آورند. تشنگی توهّم آب را می‌بيند، و نياز به عشق توهم برخورد با شاهزاده‌ی روياها را.
maryamn75
از آنجا كه فقط جسم در معرض ديد است، اميد عاشقِ مهجور و شيدا آن است كه روح نيز به جسمش وفادار و همانند آن باشد، بدين معنی كه بدن دارای يك روح شايسته آن جسم باشد و آنچه كه پوست نمايش می‌دهد، عملا همان چيزی باشد كه هست.
maryamn75
عشق تنها يك دلمشغولی است كه آدم به تنهايی درگير آن است.
maryamn75
شوخی، يعنی اينكه لازم نيست يك برخورد و تقابل مستقيم در ميان باشد، می‌توانستيم بر روی يك موضوع مورد اختلاف و آزاردهنده عبور كنيم، كنايه‌آميز به آن چشمك بزنيم، و بدون آنكه با صراحت به موضوع بپردازيم دست به انتقادش بزنيم.
شاپور
آدمی می‌تواند مشكل‌ها را با حرف زدن ايجاد كند، و درست همان‌طور كه مشكلات ممكن است از كلمات نشأت بگيرند، آنها می‌توانند چيزهای خوب را هم نابود كنند.
maryamn75
شايد به زبان آوردن خبری غيرمنتظره نباشد، ولی اينكه تا آن موقع اين اتفاق نيفتاده بود اهميت داشت. پوليور شايد نشانه‌ای از عشق بين مرد و زن باشد، اما باز لازم بود كه ما اين عشق را به زبان آوريم. انگار هسته‌ی رابطه‌ی قلبی ما، كه حول محور كلمه عشق شكل گرفته بود. واژه‌ای بود غيرقابل بيان. اين كلمه يا آن قدر واضح بود كه نيازی به زبان آوردن نداشت و يا آن قدر مهم كه زبان از بيانش قاصر بود.
maryamn75
وقتی دو نفر نتوانند اختلافاتشان را به شوخی تبديل كنند نشانه‌ی اين است كه: آنها ديگر همديگر را دوست ندارند (يا دست كم از ميل به كوشش و تلاشی كه نود درصد عشق را تشكيل می‌دهد دست كشيده‌اند). شوخی ديوارهای رنجش ناشی از اختلاف بين ايده‌آل‌های ما و واقعيت را با پوششی نرم می‌پوشاند. در پشت هر شوخی هشداری بود دال بر وجود اختلاف و حتی يأس و نوميدی، اما اختلافی كه از خطر انفجارش كاسته شده بود ـ پس می‌توان بدون وقوع هيچ كشتاری از آن چشم پوشيد.
maryamn75
سياست قرين با عشق تاريخ ننگين خود را با انقلاب فرانسه آغاز كرد، از وقتی كه برای بار اول اعلام داشت: دولت تنها كار حكمفرمايی را برعهده ندارد، بلكه (با حق كامل تجاوز) به شهروندانش عشق می‌ورزد، و مرد هم يا عاشق دولت هستند يا سروكارشان با گيوتين است.
maryamn75

حجم

۲۴۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۴۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان