- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب جنگ بود
- بریدهها
بریدههایی از کتاب جنگ بود
۴٫۵
(۳۵)
چرا اینقدر دیر بزرگ میشدم؟
shariaty
بابا در گوش من و ابوذر گفت:
- اینجا هر چیزی روی پرده دیدی، فیلم است! نترسید! این آدمها نمیمیرند، بعد از فیلم زنده میشوند! گلولههاشان هم راستکی نیست!
shariaty
خبر مثل بمب پیچید. همه میگفتند امشب تو مسجد فیلم میگذارند! اما کسی نمیدانست «فیلم» چیست!
shariaty
همیشه فکر میکردم چرا روی پیتهای حلبی روغن مینویسند: هیدروژنه! در زبان کُردی به زن میگویند «ژن»! از طرف دیگر میدانستم حیدر را با این «ه» نمینویسند. ولی نمیفهمیدم چرا باید در مورد حیدر و زنش روی پیت حلبی چیزی بنویسند؟
shariaty
بابا میگفت:
- این بنده خدا خیلی تعارف میکند و فکر میکند ما مثل شهریها تعارفی هستیم، کُرد تعارف نمیکند، هر چی رو زبانش است، همان است که تو دلش است!
shariaty
دوست داشتم یک نفر زودتر برسد و بگوید:
- دروغ است! علی سالم است، علی زخمی است...
اما جنگ دروغ نمیگفت. بیرحم حرفش را میزد.
shariaty
هر وقت میآمدند مرخصی، ابوذر میرفت عمو جوانمیر را بغل میکرد و از گردنش آویزان میشد و همیشه میگفت:
- چند تا عراقی کُشتی عمو؟ علی سلیمانی چند تا کُشت؟
shariaty
با کمی تعجب نگاه کرد و گفت:
- این چی هست؟! من ازت سیگار خواستم، تو رفتی این را آوردی؟!
گفتم:
- عمو به خدا خودت گفتی یک نخ بگیر بیاور!
shariaty
اسم صدام که میآمد، به نظرم یک حیوان بزرگی بود شبیه سگهای علی حسین که لباس نظامی داشت با تفنگهای بزرگ. هیچوقت عکسش را ندیده بودم، فقط تعریفش را با نفرتی که بزرگترها از او داشتند، شنیده بودم.
shariaty
عملیات سختی بود، خدا کند سالم باشد... خیلیها زخمی شدند، خیلیها هم شهید شدند! جنگ است اسکندر!
shariaty
توی روستا به غیر از این دو نفر و جعفر فلاحزحمتکش معلم کلاس دوم و پنجمیها و رادیوهایی که داشتیم، هیچکس فارسی حرف نمیزد.
shariaty
میگفت:
- شما که درستان را بخوانید، عراق ناامید میشود و شکست میخورد.
همیشه فکر میکردم چطور میشود با درس خواندن من عراق شکست بخورد؟
shariaty
حجم
۱۰۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۱۰۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
قیمت:
۷,۵۰۰
تومان