۴٫۰
(۱۳۹)
وقتی پدرش از این دنیا رحلت کرد، حال او که کودکی بیش نبوده، همچون کودکان یتیم دیگر بوده است؟
و وقتی مادرش؟
پدرم که عمرش را داد به شما، من به حضور مادرم متکی شدم و وقتی پیمانهٔ عمر مادرم لبریز شد، در برابر دیدگان حیران دیگران، چند روزی با اتکا به عصای پدرم که این اواخر در دستان مادرم بود، راه میرفتم. احساس اینکه کمرم مثل کمر پدرم درد میکند، احساس اینکه زانوهایم از شدت دردی که در زانوهای مادرم بود، ترک برداشتهاند، از پا انداختهام بود!
ای امام زمان، چه صبری داری از تحمل دردهای این دنیا که مکرر در مکرر است!
اصلاً آیا رنجهای دنیایی بر تو نیز همچون ما مترتب است؟
zolfaghari73
مستند از نظر من یعنی تخیلِ بهواقعیتدرآمده. یعنی آنقدر امکان بهوجودآمدنش محتمل است که حتی اگر جایی ننوشته باشند یا نوشته باشند و تو نخوانده باشی، بتوانی آن واقعیت را با تخیل بازسازی کنی، چنانکه من در این صحنه انجام دادهام. یا به قدرتهای امام زمان ایمان داریم یا نداریم. اگر داریم، با توجه به امامبودنش، با توجه به قدرتش در طیالارضکردن که میتواند همزمان همهجا باشد، میتوانیم ایشان را در موقعیتهایی چنین بهراحتی تصور کنیم. بنابراین ظهور ایشان بر مادرش در سیاهچال از نظر من بیتردید است. دلایلی را هم که در این استناد میآورد، کاملاً موجه است. او نسبت به مادرش تعصب دارد، پس در آنجا حاضر میشود تا به او آرامش بدهد. از طرف خدا اذن دارد که او را بهراحتی نجات دهد، اما این کار را نمیکند و فقط به همین که در کنار مادر حضور پیدا کند، بسنده میکند.
ف_حسنپوردکان
توجه داشته باشید لطفاً که اصول دیالوگنویسی در سیناپسنویسی اگر به طور دقیق رعایت نشود، عیب محسوب نمیشود، زیرا آنچه در سیناپس مورد ارزیابی است، طراحی است.
ف_حسنپوردکان
دوستم درویشحسین که در رمانخواندن دستی چیره دارد، در مورد رمان منتشرنشدهٔ من با موضوع پیامبر مکرم اسلام که سالهاست آماده است، اما میترسم چاپش کنم، میگفت هر چقدر هم ادعا کنی که این شخصیتها را تو پرداختهای، من باور نمیکنم. میگفت آنها خودشان شخصیتشان را پرداختهاند.
درویش مدعی است مخصوصاً اینجور شخصیتها که الگوی واقعی دارند، وقتی مینویسیشان، حاضر میشوند و بیآنکه متوجه باشی، غلط تو را در پرداخت تصحیح میکنند! البته من این تعریف را قبول ندارم و معتقدم که ارادهٔ نویسنده بهشدت دخیل است و نظر درویشحسین را اینطور تصحیح میکنم که بخشی از شخصیتپردازی در ناخودآگاه من اتفاق میافتد و بخشی دیگر در خودآگاه من. اما اینکه میزان این پرداخت در ناخوداگاه و خودآگاه یک اندازه است، باید بگویم که بستگی به شخصیت مورد نظر دارد.
ف_حسنپوردکان
ملیکا به آسمان نگاه کرد. صدای امام در گوشش پیچید: «جدم، موسی ابنجعفر که سلام بر او باد، فرموده است هرگاه از زمین و زمینیان دلتنگ شدی، به آسمان نگاه کن و سه بار بگو: بسم الله الرحمان الرحیم!»
ف_حسنپوردکان
پیش از نوشتن فیلمنامه، حتماً طرحی از آن باید نوشت. و طرح، خوانندهٔ عزیز، شبکهٔ پیچیدهای از روابط علّی است که علت حوادث و انگیزهٔ شخصیتهای داستان یا فیلم را دربرمیگیرد. در نظر بیاورید علتی را که موجب شد پای من به نوشتن این فیلمنامه باز شود، یعنی تهیهکننده، و سپس انصراف من از خواست تهیهکننده و سپس انگیزههای شخصی من برای ادامهٔ کار.
ف_حسنپوردکان
وقتی دربارهٔ یک طرح فکر میکنی، با وقتی که قلم بهدست میگیری تا آن طرح را پیاده کنی، یک دنیا تفاوت وجود دارد، تفاوتی در حد تمرین یک گروه بازیگر با اجرای روی صحنهشان، یا تفاوت یک سخنران وقتی به موضوعش فکر میکند تا وقتی در حضور جمع سخنرانی میکند. در حالت دوم، تمرکز صددرصد میشود و همهٔ حواس به کار میافتند تا طراحی جامعی صورت بگیرد.
نویسندهای هم که در من است، در حالت عادی اگر خواب نباشد، در حال خمیازهکشیدن است، بسکه این دنیا را کسالتبار میبیند. فقط وقت نوشتن است که سر حال و کیفور میشود و دنیایش طراوت میگیرد. جسم من میشود کارگر او.
ف_حسنپوردکان
خوانندهٔ عزیز، رانندگی یک حرکت جمعی است نه فردی. رانندگی ما در ارتباط با رانندگی هم است که معنی میگیرد. من بد رانندگی کنم، از طرف تو سرزنش میشوم، تو بد رانندگی کنی، از من فحش میشنوی. پس ربطی به فرهیختگی یا عامیبودن راننده بهعنوان یک فرد ندارد. فقط تفاوت در نوع فحشی است که ردوبدل میشود.
ف_حسنپوردکان
باید یک چیزهایی به متن اضافه کنیم.
کریمی گفت: «آن وقت یک سند تاریخی را مخدوش نکردهایم استاد؟»
- خیالتان را راحت کنم. هیچ هنری نیست که عیناً از واقعیت گرفته شده باشد. حتماً در آن دخل و تصرف شده و حذف و اضافه دارد. البته در اینجور موارد باید طوری عمل کنیم که تخیل مثل نوری بر واقعیت بتابد و آن را روشنتر کند.
ف_حسنپوردکان
استاد، چرا امام اراده نمیکند که فقر شیخ برطرف بشود، مثل دو تا خواستهٔ دیگرش؟
- کسی میخواهد جواب بدهد؟
کسی داوطلب نشد. پس این میتواند سؤالی همگانی باشد. گفت: «حتماً ثروت یا رفاه بهنفع شیخ نبوده. چهبسا ظرفیت ثروت را نداشته و ثروت او را به یک آدم جهنمی تبدیل میکرده!»
- استاد این نفی اختیار نیست؟
- بههیچوجه. این قسط است. به هرکسی متناسب با ظرفیتهایش استعداد یا امکانات داده میشود. امام از طرف خدا بیماری شیخ را خوب میکند و بهاینترتیب شیخ سلامتیاش را که بالاتر از هر ثروتی است، بهدست میآورد و بعد هم دست دختر دلخواهش را میگیرد میبرد توی خانهاش. اما حتماً ثروت شیخ را در راهی میانداخته که به صلاحش نبوده و چون جزء بندههای صالح خدا بوده، از او با سپر فقر محافظت میشده!
ف_حسنپوردکان
من خودم از نزدیک ندیده بودمش -متوکل را میگویم- اما امام از کینهای میگفت که از چشمانش شراره میکشیده. امام هربار که مجبور به دیدار او میشد، پس از بازگشت به خانه برای دفع شری که از وجود ناپاک متوکل بر وجود پاک او نشسته بود، استحمام میکرد و قرآن میخواند بسیار تا نحوست از او و از ما دور شود. امام با همهٔ سکینهٔ خاطری که داشت، چه او را از نزدیک میدید، چه دستخط یا پیغامی از او، پریشان میشد، گویی ابلیس را دیده باشد.
ف_حسنپوردکان
با شهادت امام عسکری در ۲۶۰ ق، غیبت صغرای امام که هفتاد سال به طول انجامید، آغاز شد. در این دوران امام از نظرها پنهان بود و تنها با کسانی که صفت نواب خاص او را داشتند، در ارتباط بود. نواب مشکلات و مسائل شیعیان را به آن حضرت میرساندند و پاسخ دریافت میکردند. گاهی گروهی از مردم با نایبان خاص به دیدار امام میرسیدند. نواب اربعه که از علما و بزرگان شیعه بودند، بهترتیب عبارتاند از:
- ابوعمر، عثمان بنسعید عمری از ۲۶۰ ق تا هنگام وفات که بهظاهر قبل از سال ۲۶۷ ق بوده است.
- جعفر، محمد بنعثمان عمری از هنگام فوت پدرش تا ۳۰۵ ق.
- ابوالقاسم، حسین بنروح نوبختی از ۳۰۵ تا ۳۲۶ ق.
- ابوالحسن، علی بنمحمد سمری از ۳۲۶ تا ۳۲۹ ق.
ف_حسنپوردکان
در نامهای دیگر، امام خطاب به علی ابنحسین ابنبابِوِیه قمی، از فقهای بزرگ شیعه، مینویسد: ای بزرگمرد مورداعتماد من، ای فقیه برجسته، صبور باش و شیعیان را نیز به صبر فرابخوان. زمین از آن خداست و هر یک از بندگانش را که بخواهد، وارث آن قرار میدهد. فرجام نیکو تنها از آن پرهیزکاران است. سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همهٔ شیعیان باد!
ف_حسنپوردکان
محمد بنحسن بنمیمون میگوید: در نامهای به امام از فقر و تنگدستی شکوه کردم. پس از فرستادن نامه یاد حدیثی از امام جعفر صادق افتادم که در آن فرموده: فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است و کشتهشدن با ما بهتر از زندهماندن با دشمنان است.
امام در پاسخ نوشت: هرگاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آنها را به فقر مبتلا میکند... همچنانکه خود نیز اندیشیدهای، فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است.
ف_حسنپوردکان
اسحاق کندی یکی از فیلسوفان اسلام و عرب، مشغول نگارش کتابی بود به نام «تناقضهای قرآن». امام حسن یکی از شاگردان خود را مأمور کرد به سراغ کندی برود و به او نه از قول امام که از قول خود بگوید: شما از کجا میدانید؟ شاید گویندهٔ قرآن معانی دیگری در نظر داشته غیر از آنچه شما فکر میکنید!
اسحاق کندی با انکار در او نگریست. گفت: با شناختی که دارم، مطمئنم این سؤال از ذهن تو نتراویده!
شاگرد امام حقیقت را گفت.
اسحاق کندی گفت: به خدا که چنین سؤالی تنها زیبندهٔ فردی از خاندان علی بنابیطالب است!
اسحاق کندی پس از غور در سؤال امام که فلسفهٔ نگارش تناقضهای قرآن را هدف قرار داده بود، آنچه را دراینباره نگاشته بود، در آتش سوزاند...
ف_حسنپوردکان
محمد، دوازدهمین امام شیعیان، فرزند امام حسن، در سپیدهدم جمعه نیمهٔ شعبان سال ۲۵۵ قمری مطابق با ۸۶۹ میلادی در سامرا به دنیا میآید در اختفا...
ف_حسنپوردکان
صدای امام در گوشش پیچید: «جدم، موسی ابنجعفر که سلام بر او باد، فرموده است هرگاه از زمین و زمینیان دلتنگ شدی، به آسمان نگاه کن و سه بار بگو: بسم الله الرحمان الرحیم!»
شهیده
ملیکا گفت: «آیا تو از نیروی بسم الله الرحمان الرحیم است که ظاهر شدی؟»
امام گفت: «همهچیز از بسم الله الرحمان الرحیم است.»
فانوس
گفت: «بسم الله الرحمان الرحیم.»
در بسم الله الرحمان الرحیم نیرویی بود که مانع میشد او از فشار سیاهی و سنگینی از پا بیفتد. بلندتر از پیش گفت: «بسم الله الرحمان الرحیم.»
نیرویی بیشتر از پیش در خود احساس کرد. گفت: «بسم الله الرحمان الرحیم.»
ناگهان نقطهٔ نوری در برابرش روشن شد.
فانوس
گفت: «بسم الله الرحمان الرحیم.»
در بسم الله الرحمان الرحیم نیرویی بود که مانع میشد او از فشار سیاهی و سنگینی از پا بیفتد. بلندتر از پیش گفت: «بسم الله الرحمان الرحیم.»
نیرویی بیشتر از پیش در خود احساس کرد. گفت: «بسم الله الرحمان الرحیم.»
ناگهان نقطهٔ نوری در برابرش روشن شد.
فانوس
حجم
۲۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان