بریدههایی از کتاب عامهپسند
۳٫۶
(۲۸)
صبح از خواب بیدارشدن مساوی بود با روبهرو شدن با دیوارِ خالیِ کائنات.
shima mousavi
تلفن زنگ زد و من جوابش را ندادم. صبحها حوصلهی جواب دادن به تلفن را ندارم.
shima mousavi
میلیاردها زن روی این زمین زندگی میکنند. بعضیهایشان خوباند، بعضیهایشان بیش از حد خوباند، ولی گاهبهگاه طبیعت تمامِ مهارتِ خود را بهکار میبندد تا زنی خاص خلق کند، زنی باورنکردنی. از آن زنهایی که وقتی میبینی، دهنت باز میماند. همهی حرکاتش مثل یک موج زیباست. مچ پاهایش، بازوهایش و همه چیزش زیبا بود. بینقصِ بینقص بهنظر میرسید. انگار او را بدون هیچ نقصی آفریدهاند. چشمانش پر از جذابیت بود. دهنی خوشحالت. لبهایی که انگار منتظرند تا با خندهای زیبا تو را به وجد بیاورند. جالب اینکه این زنها حتی میدانند چطور باید لباس بپوشند. موهایشان هم که وقتی نگاه میکنی خیلی زیبا بهنظر میرسند.
shima mousavi
بیشتر اوقات، بهترین بخش زندگی وقتهایی هست که دست به سیاه و سفید نزدهای و نشستهای و دربارهی زندگی فکر کردهای.
منظورم این است که فکر میکنم همه چیز بیمعنی است.
پویا پانا
آدمهای خوب زیادی بودند که در خیابان میخوابیدند. آنها آدمهای احمقی نبودند، فقط مناسب نظامِ این دنیا نبودند. در این دنیا اگر میتوانستی در رختخواب خودت بخوابی، شاهکار کرده بودی. من خوش شانس بودم.
پویا پانا
چشمانِ من آبی است و هیچکس جز خودم مرا دوست ندارد حس عجیبی است.
پویا پانا
احساس میکردم زندگی نه تنها پوچ است، بلکه دورانی است که باید مثلِ خر بارکشی کنیم. حس میکردم یک حماقت محض است.
پویا پانا
«انسانها با توهماتشان زندگی میکنند.»
پویا پانا
تصمیم داشتم تا ظهر توی رختخواب بمانم. شاید نصفی از آدمها تا آن موقع مرده باشند و نصفِ دیگر را هم هر طور بود تحمل میکردم.
پویا پانا
عجب موجودات نفرتانگیزی هستیم. همهی ما کارهای کثیف و حقیر انجام میدهیم. میخوریم، میخوابیم و در تعطیلات مهمانی برگزار میکنیم.
پویا پانا
این بازیِ بیهوده و وقت تلفکردن. تا ابد ادامه دارد.
پویا پانا
«زندگی هم آدم را فرسوده و رنجور میکند. شاید فردا روز بهتری برایم باشد.»
پویا پانا
بیشتر اوقات، بهترین بخش زندگی وقتهایی هست که دست به سیاه و سفید نزدهای و نشستهای و دربارهی زندگی فکر کردهای.
AHH
مرگ برای همه حاضر است. آدمها، حیوانات، چرنده، پرنده، خزنده، حشرات، ماهیها و هیچکدام هم شانسی نداریم. از حالا همه چیز معلوم است. همه چیز به مرگ ختم میشد.
re8za8
عصر ساکت و دلگیری بود. انگار زمین همراه با یک کندهی پوسیده پر از موریانه داشت میسوخت.
shima mousavi
گفت: «دلم برات تنگ شده بود.»
- «دلت برای چی تنگ شده بود؟»
- «چیزای کوچیک.»
- «مثلاً چی؟»
- «الآن یادم نمیاد
shima mousavi
بیشتر اوقات، بهترین بخش زندگی وقتهایی هست که دست به سیاه و سفید نزدهای و نشستهای و دربارهی زندگی فکر کردهای.
منظورم این است که فکر میکنم همه چیز بیمعنی است. بعد به این باور میرسم که همه چیز خیلی هم بیمعنا نیست. همین که فکر میکنی همهچیز بیمعناست، خودش یک جور معنابخشی به همهچیز است. میدانی منظورم چی هست؟ بدبینیِ خوشبینانه.
shima mousavi
بیشتر اوقات، بهترین بخش زندگی وقتهایی هست که دست به سیاه و سفید نزدهای و نشستهای و دربارهی زندگی فکر کردهای.
shima mousavi
روی همرفته، زندگیِ بدی نداشتم. شبها در خیابان نمیخوابیدم، خانهای داشتم و تختخوابی که در آن میخوابیدم. البته، آدمهای خوب زیادی بودند که در خیابان میخوابیدند. آنها آدمهای احمقی نبودند، فقط مناسب نظامِ این دنیا نبودند.
shima mousavi
کلی کار داشتم. در حالی که بخشی از اپرای کارمِن را زیر لب زمزمه میکردم به این فکر میکردم که چشمانِ من آبی است و هیچکس جز خودم مرا دوست ندارد حس عجیبی است.
shima mousavi
حجم
۱۴۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۴۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان