بریدههایی از کتاب چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟
۴٫۶
(۱۸۹۹)
«خدایی که این همه به تو محبت کرده، تو یک ذره نسبت به او ادب نداری. اگر من در آینده همسر تو شوم، مگر چقدر میتوانم به تو محبت کنم تا در مقابل من ادب داشته باشی و حداقل خواستههای من را در نظر بگیری؟ تو که به خدای خودت بیاعتنا هستی، به من باوفا خواهی بود؟!»
parisa
دختر خانم برمیگردد و میگوید:
ـ آقا پسر، شما نماز اول وقت میخوانید؟
آقا پسر که جا خورده، میگوید:
ـ شما به نماز اول وقت من چکار داری؟ مگر شما امام جماعت مسجد هستی؟ مگر قرار است در حوزۀ علمیه گزینش شوم؟ اصلاً بگو ببینم شما خودت نماز میخوانی که داری این را از من میپرسی؟
ـ نه! من اصلاً نماز نمیخوانم.
parisa
نماز را چون همیشه میخوانیم، شیرینیاش از ما گرفته میشود، خدا هم این را میداند. حالا که قرار است شیرینی نماز گرفته شود پس چه چیزی از آن باقی میماند؟ «ادبش»
شرط ادب شدن با نماز
parisa
اولین فلسفۀ نماز تکراری این است که به آدم «ادب» یاد میدهد. خیلیها بلد هستند وقتی به یک غریبه میرسند، لبخند بزنند. امّا هنر این است که وقتی به کسانی که برایت تکراری شدهاند میرسی، احترام بگذاری و لبخند بزنی؛ حتی اگر حال و حوصله نداشته باشی. یعنی وقتی به پدرت، مادرت، همسرت و بچههایت، میرسی، عین غریبهها لبخند بزنی. این است که نشان میدهد تو آدم با ادبی هستی.
کسی که ادب نداشته باشد، برای آدمهای تکراری لبخند نمیزند، فقط برای غریبهها لبخند میزند و تحویلشان میگیرد. به تکراریها که میرسد، عین ماست نگاه میکند! چنین کسی در واقع ادب ندارد؛ یعنی هر چه دلش بخواهد انجام میدهد. نماز هم آنقدر تکرار میشود که دیگر به خاطر تازه بودنش، برای آدم لذت نداشته باشد، آنوقت به آدم ادب یاد میدهد.
parisa
نماز یک عبادت مؤدبانه است و همانطور که بیان شد؛ نماز در قدم اول رعایت ادب است نه ابراز محبت به پروردگار عالم. ما خدا را دوست داریم. اما این دوستی ما را وادار نمیکند که روزی پنج بار نماز بخوانیم. ما غالباً نمیتوانیم سر نماز با خدا عشقبازی کنیم. نماز خیلی سریع ما را خسته میکند. حتی بعضی وقتها موقع اذان حالمان گرفته میشود و حوصله نداریم سراغ نماز برویم.
پس خدایی که میداند ما اکثراً با نماز رابطۀ قشنگی نداریم، چرا آن را برای ما واجب کرده است؟ آیا بهتر نیست خدا صبر کند تا ما عاشق و عارف شویم، آنگاه برویم نماز بخوانیم؟ اگر شما به کسی دستوری بدهی و بدانی که او نمیتواند آن دستور را درست انجام دهد، هم حرفت را و هم خودت را سبک کردهای. پس چرا خداوند حکیم دستور خودش را سبک کرده است؟!
parisa
سرّ اینکه خداوند همه ما را به نماز امر کرده و این عملیات تکراری را بر ما واجب نموده، چیست؟ یکی از اسرارش رعایت ادب در مقابل پروردگار است. بر اساس بسیاری از روایات -که به برخی از آنها اشاره شد- خداوند متعال میخواهد بندگانش مؤدبانه نماز بخوانند.
نماز خوب خواندن، رسیدگی به واجبات نماز است. نماز خوب خواندن یعنی اینکه واجبات نماز را بپذیرم، و به آن گردن بنهم. واجبات نماز طوری قرار داده شدهاند که معمولاً برای انسان خستهکننده هستند. قسمتهای واجب نماز به گونهای است که بعد از چند روز، نماز برای آدم تکراری میشود. کافی است همین را بپذیریم. و این پذیرش را در چهرۀ و رفتار خودمان نشان دهیم.
به خدا نگوییم «خدایا، نماز برای ما تکراری و ملالآور شده است.» به خدا نگوییم که «عبادت دیگری را به ما پیشنهاد بده تا برایمان جذابتر باشد و ما با لذت عبادت کنیم!» به این فکر کنیم که چرا خدا نماز را تا این اندازه تکراری، با یک روال ثابت، به سوی یک قبله ثابت، و با یکسری اذکار ثابت برای ما قرار داده است؟
parisa
نماز در ابتدا بناست که حال ما را بگیرد و به همین دلیل وقتی که مشغول کاری هستی، یک دفعه مؤذن، اذان میگوید. میگویی «آخر الان حال ندارم»، میگوید «اتفاقاً نماز طوری طراحی شده، تا حال تو را بگیرد. برای اینکه مؤدب بشوی، باید کمی به خودت ضدّ حال بزنی. اساس کار بر این است که نماز حال تو را بگیرد، پس تسلیم باش!»
parisa
هر کسی نمازش را خواند و بدون خواندن تعقیبات بلند شد و رفت، خدا به ملائکه میفرماید نمازش را به او پس دهید. من به او گفتهام بعد از نماز یک دعای مستجاب داری و هر چه از من بخواهی به تو میدهم اما او بلند شد و رفت. کجا میرود؟ تعقیبات نخوانده، میخواهد کدام امر دنیایش را برود درست کند؟ مگر نمیداند همه امورش دست من است. ملائکۀ من! میخواهید کارهایش را خراب کنم تا بفهمد که همۀ حوائج و نیازهایش دست خودم است؟!
parisa
وقتی میخواهی جلوی خدا وضو بگیری، حواست باشد که وضو گرفتن، صرفاً برای تمیز شدن و نظافت نیست که با عجله و بیحوصله دستت را بکوبی و بروی! مگر از اینکار ناراحت هستی که اینقدر بیحوصله انجامش میدهی؟! میخواهی خدا توفیق نماز خواندن را از تو بگیرد و بگوید: «اصلاً نمیخواهم نماز بخوانی! میخواهم صد سال سیاه نماز نخوانی! نکند از اینکه خواستم یک جا برای تو خدایی کنم و بندگی تو را ببینم ناراحت هستی؟!»
parisa
امام باقر (ع) میفرماید: «إِنَّمَا الْوُضُوءُ حَدٌّ مِنْ حُدُودِ اللهِ لِیعْلَمَ اللهُ مَنْ یطِیعُهُ وَ مَنْ یعْصِیهِ؛ وضو حدی از حدود الهی است، [که قرار داد شده] برای اینکه خدا ببیند چه کسی حرف گوش میکند و چه کسی نافرمانیاش میکند.»
parisa
لقاء عظمت و کبریائی خدا در دل
اولین صفتی از خدا که باید در دل ما بنشیند، با آن انس پیدا کنیم و عمیقاً آن را درک کنیم، عظمت و کبریائی خداوند است. اگر مدتی دقت کنیم و نمازمان را درست بخوانیم و احکام و آداب نماز را بهتر رعایت کنیم، کمکم عظمت خدا در دل ما خواهد افتاد.
اما چرا باید عظمت خدا در دل ما بیفتد؟ چون مهمترین مانع برای برقراری ارتباط انسان با پروردگارش، تصور اشتباهی است که از خودش، نسبت به خدا دارد. مرکز این تصور اشتباه هم «خودبزرگبینی» انسان است. ما معمولاً آنطور که باید، خودمان را در برابر خدا کوچک و حقیر احساس نمیکنیم. تا وقتی انسان خودش را بزرگ بداند، و به کوچک بودن خودش در برابر خدا نرسیده باشد و عظمت خداوند را درک نکرده باشد، تمام تلاشهایش برای برقراری ارتباط با خدا بیثمر بوده و هیچ ارتباط مؤثری شکل نمیگیرد. نه محبتی رد و بدل میشود، نه دعایی بالا میرود و نه دریافتی صورت میگیرد.
parisa
بعضیها را خداوند آنقدر مشغول و گرفتارشان میکند که اصلاً وقت و حوصله پیدا نمیکنند درِ خانۀ خدا بروند و با او مناجات کنند، ولی بعضیها را خداوند آنقدر دوستشان دارد که خودش آنها را صدا میزند تا بیایند درِ خانۀ خدا. فرق این دو دسته در چیست؟ در ابهت و عظمتی است که از خدا در دل آنها قرار دارد؛ در حسابی است که از خدا میبرند. امیرالمؤمنین (ع) دربارۀ متقین میفرماید: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْینِهِم؛ خدا در جانهایشان عظمت پیدا کرد، و به همین خاطر هر چیزی غیر از خدا، در چشمهایشان خرد و حقیر شد.»
parisa
«الان برای دعای کمیل وقت ندارم، گرفتارم.» راست هم میگوید. واقعاً گرفتار است. اما چرا گرفتار است؟ چرا وقت ندارد؟ چون خدا وقتی از بندهای بدش میآید، یک کاری میکند که سراغ خدا نیاید و حتی اگر برای حاجتی در خانۀ خدا آمده، خدا زود حاجتش را میدهد که دیگر صدایش را نشوند. چه شده که برای خدا وقت نداری؟ چه کسی سرت را شلوغ کرده که وقت نداری؟ خدا سر بعضیها را اینقدر شلوغ میکند که وقت نکنند با خدا مناجات کنند، اما بعضیها هستند که خدا خیلی دوست دارد صدایشان را در خانۀ خودش بشنود، به حدّی که اگر خواب هم باشند، بیدارشان میکند. مثلاً «شیخ مرتضی زاهد تهرانی» از این دسته است.
parisa
من از خدا نمیترسم. چکار کنم؟
ـ حتماً خدا در نظرت ابهت و عظمت ندارد. لابد نمازت را درست نخواندهای، لابد در نماز سرت را خاراندهای! حتماً در نماز مؤدب نبودهای و چشمت را به این طرف و آن طرف گرداندهای، لابد کلمات نماز را با دقت ادا نکردهای.
خداوند خیلی راحت میتواند یک گوشمالی حسابی به ما بدهد، تا حساب کار دستمان بیاید! اما خدا نازنین است، و به ما فرصت میدهد و میفرماید: «بندۀ من خودش باید بفهمد و این کار را درست انجام دهد.»
اگر تو سر نماز از خدا حساب بردی، عظمت خدا در دلت بالا میرود. آنوقت دیگر لازم نیست خدا سر تو داد بزند. میگوید: «عزیزم، من از این کار خوشم نمیآید.» تو هم میگویی: «باشد، انجام نمیدهم.» همینطوری باید بندگی کرد، و الا اینکه آدم دائماً بخواهد خودش را بکُشد و نفسش را برای امور حداقلی متقاعد کند که «بیا و آن کار را انجام نده یا این کار را انجام بده!» فایده ندارد. خدا هم میفرماید: «میخواهی دو دقیقه به سمت من بیایی چرا داری خودت را میکُشی؟ اصلاً برو راحت باش، آسوده باش!»
parisa
راه ورود عظمت خدا در دل
عظمت خدا در این دنیا تولیدی خود انسان است. یعنی خودت باید عظمت خدا را در دلت تولید کنی. حالا با چه چیزی عظمت خدا را در دلمان تولید کنیم؟ با حساب بردن از امر خدا؛ با رعایت ادب در نماز. هر چقدر احکام و آداب نماز را بیشتر و بهتر رعایت کردی نشان میدهد که از امر خدا حساب بردهای و به این ترتیب خدا در دل تو عظمت پیدا میکند. نسبت به هر کسی ادب رعایت کنی، ابهتش به دلت مینشیند. آیا دوست نداری ابهت خدا به دلت بنشیند؟
parisa
هر موقع در زندگیات نقصی دیدی، نقص مادی و معنوی، نقص روحی و جسمی، به عنوان اولین اقدام، نمازت را بررسی کن؛ شاید در نماز کم میگذاری.
hana
«بسمه تعالی- استاد تو، علم توست؛ به آنچه میدانی، عمل کن، آنچه را که نمیدانی، کفایت میشوی.»
hana
رسول اکرم (ص) فرمود: خداوند در مورد کسی که بعد از نماز تعقیبات نمیخواند و از خدا چیزی نمیخواهد، به ملائکهاش چنین میفرماید: «ملائکه من، این بندۀ مرا نگاه کنید. امر مرا انجام داد ولی از من حاجتی نخواست. انگار از من بینیاز است. نمازش را بگیرید و به صورتش بزنید» اصلاً بندهای که به من نیاز ندارد، برای چه آمده امر مرا اجرا میکند؟ نکند با این کارش میخواهد بگوید «نه تو خدا هستی و نه من بندۀ تو هستم»؟!
دعا نکردن و حاجت نخواستن در جایی که خداوند به ما فرموده است «اگر حاجتی بخواهید جوابتان را میدهم»، بیادبی نسبت به پرودگار عالم است.
parisa
خداوند با آن عظمت و جلال، آمده جلوی شما و میفرماید: «از من چیزی بخواهید تا به شما بدهم!» اما تو سرت را پایین انداختهای و بیاعتنا رد میشوی؟ یعنی داری به خدا تکبر میکنی؟ محبت خدا را پس میزنی؟ بینیازی خودت را اعلام میکنی؟! خدا هم با کسی شوخی ندارد.
میدانی چرا نمازی که تعقیبات نداشته باشد قبول نیست؟ چون خدا بعد از نماز به تو میفرماید: «بنده من نماز خواندی؟ از من حساب بردی؟ امر مرا اجرا کردی؟ احسنت! حالا تو یک دعای مستجاب پیش من داری، از من بخواه تا به تو بدهم.» بعد یک دفعهای خدا نگاه میکند میبیند که بندهاش بدون اینکه چیزی بخواهد، دارد از سر سجاده بلند میشود و میرود! این کار معنایش چیست؟ آیا بیاعتنایی به خدا نیست؟ آیا تکبر و اعلان استغناء و بینیازی از خدا نیست؟
parisa
خداوند ابتدا میفرماید: «اُدْعُونی أَسْتَجِبْ لَکمْ؛ مرا بخوانید، من جوابتان را میدهم.» بعد بلافاصله میفرماید: «کسانی که تکبر کنند و درِ خانه من نیایند و از من چیزی نخواهند، اگر دیگران را عادی به جهنم میبرم، آنها را به خاطر تکبرشان، با خواری و ذلّت به جهنم خواهم برد.» در واقع معنایش این است: «من خدای تو هستم که دارم به تو میگویم مرا صدا بزن تا جوابت را بدهم، آنوقت تو سرت را پایین انداختهای و لال شدهای! یا اینکه اصلاً اعتنا نمیکنی و میروی؟» این نوع برخود، نشانۀ تکبر انسان نسبت به خداوند است.
parisa
حجم
۱۲۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
حجم
۱۲۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
قیمت:
۲۷,۰۰۰
۱۳,۵۰۰۵۰%
تومان