بریده‌هایی از کتاب رهایی از غم جدایی

آکِرو به معنی «سوراخ کردن ، باز کردن، پایان دادن، سوراخ ایجاد کردن، شروع کردن، منقضی شدن، باز کردن یک بسته، و تغییر و تحول» است. وقتی کسی شما را ترک می‌کند، آکِرو به فضایی خالی‌ای که ایجاد می‌شود اشاره دارد، فضایی که آغازی نو می‌تواند در آن رخ دهد. از قدرت این تک واژه به حیرت آمدم، واژه‌ای که می‌توانست به ذهن القاء کند که «شروع کردن» و «پایان دادن» یکی هستند،

ایجاد رابطه‌ای معنادار با خودتان، به شما کمک می‌کند گام دیگری در مسیر اتکای به خویشتن بردارید که به عنوان پایه و اساس سطح جدیدی از ارتباط داشتن با دیگران عمل می‌کند.

ممکن است در این لحظه احساس کنید در رابطه‌تان شکست خورده‌اید، اما هرگز نباید خود را یک «شکست‌خورده» بدانید.

برای کیتن، رنگ‌های روشن و شاد بهار، یاد‌آور غمِ از دست دادن بود.

زندگی‌ای که با آن مواجه بود زندگی‌ای نبود که او می‌خواست، اما این‌ تنها زندگی‌ای بود که او داشت. فقط او می‌توانست بهترین استفاده را از زندگی‌اش بکند. می‌توانست یأس و ناامیدی را انتخاب کند، اما او زندگی را انتخاب کرد.

تقریباً همه ما موج جزر و مد‌گونه شرمساری‌ای که وقتی تنها می‌مانیم از روی ما عبور می‌کند را احساس کرده‌ایم، سکوتی محکوم‌‌کننده و انزوایی شکننده. اجازه ندهید این احساس بر شما غلبه کند. در عوض، احساسی که دارید را بیان کنید و آن را از حالت انزوا در آورید. این کار به شما کمک می‌کند احساس شرمندگی را برطرف کنید.

برخی طرد‌کنندگان قادرند با غافل ماندن از تأثیری که روی دیگران گذاشته‌اند، از چنبره درد و سوزش ناگهانی گناه رها شوند و به تعبیری کلی، آن‌ها نسبت به اثر تخریبی‌شان به انکار روی می‌آورند. این حالت به آن‌ها کمک می‌کند تا تصویری از خودشان به عنوان انسان‌هایی با‌محبت و دارای ‌شأن و منزلت حفظ کنند. اغلب این انکار برای کسی که در یک رابطه جا گذاشته شده است (تا تکه‌تکه‌های رابطه‌ی ویران‌شده را از زمین بردارد)، بی‌رحمانه و ظالمانه در نظر گرفته می‌شود.

با این‌که ممکن است خیلی تلاش کنید تا این حالت را کنترل کنید، اما معمولاً قادر نیستید این جستجوی بیهوده برای شخصی که ذهن منطقی‌تان می‌داند دیگر او حضور ندارد را متوقف کنید. با وجود تلاش‌هایتان برای به دست آوردن خونسردی‌تان، ذهن شما دقیقاً به سراغ جستجوی یار از دست‌رفته‌تان می‌رود. مانند این است که جدایی‌تان همچون قطع یک عضو بوده است و شما از تأثیرات شدید درد عضو خیالی‌ای که قطع شده است رنج می‌برید.

وقتی کسی که دوستش داریم ما را پس می‌زند، اغلب خشمی که نسبت به آن فرد احساس می‌کنیم را به سمت خودمان هدایت می‌کنیم و خودمان را به خاطر ازدست دادن او سرزنش می‌کنیم. بدین‌ترتیب، احساس طرد‌شدگی، شبیه یک باتلاق عمل کرده و ما را در عواطفی منفی، همچون حس بی‌ارزش بودن و یأس و ناامیدی فرومی‌برد.

وقتی کسی شما را ترک می‌کند، آکِرو به فضایی خالی‌ای که ایجاد می‌شود اشاره دارد، فضایی که آغازی نو می‌تواند در آن رخ دهد

«موفقیت بهترین راه انتقام گرفتن است.»

با وجود شدت احساسات فعلی‌تان، شما هنوز همان فرد توانمند و مسئولیت‌پذیری هستید که همیشه فکر می‌کردید، هستید. این جدایی، با وجود شدت بار عاطفی آن، از ارزش شما نکاسته است.

پاتریشیا می‌گفت: «ظاهراً نمی‌توانم باری را رها کنم. یقین دارم که او مناسب من نیست. می‌دانم که او ستونی نازک وسط دریا است که از زگیل و خزه پوشیده شده و من فقط برای این‌که درد جدا شدن و تنها ماندن را تخفیف دهم به او تکیه داده‌ام. با این‌که همه این‌ها را می‌دانم، اما به دلایلی نمی‌توانم اجازه دهم که برود و بی‌خیال او شوم. هرچه با من بیش‌تر بدرفتاری می‌کند، بدتر به او می‌چسبم.»

کودکِ درونتان دائماً به شما می‌گوید که باید کاری کنید که معشوق‌تان به هر قیمتی برگردد، وگرنه شما خواهید مُرد.

دفن کردن (سرکوب) احساسات‌تان باعث می‌شود همچنان حل نشده باقی بمانند.

فرآیند غمگین شدن به خاطر طرد‌شدگی بسیار شبیه سوگواری به خاطر مرگ یک عزیز است: غم از دست دادن، غم از دست دادن است. اما غم و اندوه طرد‌شدگی، اساساً متفاوت است و از شرایطی که منجر به آن شده و از احساساتی همچون عدم پذیرش و بی‌کفایتی نشأت می‌گیرد، احساساتی که اغلب همراه غم طرد‌شدگی می‌آید. این غم به این دلیل بسیار دردناک است که خنجر طرد‌شدگی تا اعماق وجود آدمی را می‌شکافد و زخم می‌کند.

طرد‌شدگی یکی از اساسی‌ترین ترس‌های غریزی و آغازین ماست، یک ترس جهان‌شمول در تجربیات انسانی.

پادزهر طرد‌شدگی کشف شده است: تعهد به عشق.

کوچولو: بزرگ، من خیلی احساس ناراحتی می‌کنم! تو به لونی اجازه دادی که برود. چه‌طور توانستی او را از دست بدهی! این تجربه خیلی بدتر از موقعی بود که مادر مُرد. من دوباره تک و تنها شده‌ام. بزرگ: کوچولو، می‌دانم چقدر دل‌آزرده شدی. با این‌که لونی رفته، من همیشه با تو خواهم بود. من هرگز تو را ترک نخواهم کرد. کوچولو: اما من دلم برای لونی تنگ شده است. بزرگ: می‌دانم که این‌طور است، کوچولو، من هم دلم برایش تنگ شده است. اما حداقل تو می‌دانی دوستت دارم و همیشه دوستت خواهم داشت.

ما تنها وارد این جهان می‌شویم و تنها هم از آن کوچ می‌کنیم.