بریدههایی از کتاب ندبههای دلتنگی
۴٫۵
(۴)
(نا) کسی گفت: انتظار، چرا؟
ظهور، یعنی چه؟
فرج، دیگر چه افسانهای است؟
غیبت، کدام گریه از فصل روضۀ الشّهداست؟
مهدی، نام کیست؟ و چرا موعودش صدا میزنند؟
F313
چه خرّم درختانی در باغچۀ من، شاخه در هم کنند، اگر گردی از قبای تو بر دامان من بنشیند.
F313
از ما آنچه برنیامد، تو برآوردی، مرحبا!
F313
آدمها همه دیر باورند و زودرنج. بهانه میگیرند. میگویند: او نیز ما را فراموش کرده است؛ امّا من میدانم که شما، همه را به اسم و رسم و نیّت به یاد دارید.
F313
بُوَد آیا که در میکدهها بگشایند
گره از کار فرو بستۀ ما بگشایند
F313
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بیخویشتنم کردی، بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل، گه جامه دریدی گل
تا یاد تو افتادم، از یاد برفت آنها
دلتنگِ ماه
من میان حضور و ظهور تو سرگردانم، نمیدانم از تو کدام را بخواهم؟
غریبانه میگریم؛
F313
آه! که فرشتۀ انتظار، چه پر بسته و شکسته بال است!
فرج، افسانهترین غزل مکتب وقوع شده است
F313
کاشکی دلدادگان تو مرا هم با خود میبردند؛
F313
نام تو حلاوت هر صبح جمعه است و حدیث تو ندبۀ آدینهها.
F313
شعر تو را کسی موزون نتوانست خواند، کسی نبض غیبت را شمردن نتوانست، جز ملاحت تو، زخم ما را کسی نسود.
F313
با تو گلها، همه میخندند، بیتو هر گلی، دهانۀ زخمی چرکین است.
با تو باران، پیامبر طروات و زندگی است؛ بیتو باران، هق هقِ آسمان است.
با تو هر بیگانهای آشناست، بیتو آشنایان، کینهوران بیرحمند.
F313
ای صبح! شام ما را سینه بشکاف. ای سپیده! سپاه سیاهی را در هم شکن. ای شکوهمندی دین! تیرگی بخت ما را برمتاب. ای شهسوار دشتهای پی در پی غیبت!
F313
ای همۀ آدمها! به هر آستین خود، هزار ابلیس پرورید، اگر مهدیِ موعود را از یاد برید.
F313
نفرین به آن دعایی که تو را نمیخواند.
مباد و هرگز مباد آن روز سیاهی که شامِ آن، چاه غیبت را بیاراید و ماه فرج را از یاد برد.
F313
فریاد از آن روزی که در نیایش خدا، به خواهش تو ننشینیم.
F313
تو از ما گمنامتر بودی، شگفتا!
ما از تو غایبتر، حسرتا!
F313
ای همه خوبی و لطف! روی به کدام کعبه، نماز عهد بگزاریم؟ که تو خود مقصود کعبهای و موعود قبله.
F313
با تو از کدام دلتنگی خود بگوییم؟ از تلخی فراق، یا سختی طعنهایی که میشنویم و دلخسته از آن میگذریم؟
F313
من در زمهریر غیبت. کنار هیچ آتشِ خونگرمی ننشستم که شما را فراموش کنم، شما امّا چه ارزان بر همۀ گرمیهای خود چوب حراج زدید.
خاطر من از شما مکدّر نیست که در آنجا جز نسیم خوشرویی راه نمیداند. شما نیز چنان نباشید که به غمزی برآشوبید و به دوغی مست شوید.
F313
حجم
۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۵,۵۰۰
تومان