قرار داشتن در یک رابطه صمیمی تا حدودی شبیه آن است که از کسی بخواهید پس از رد شدن از یک قطعه زمین که مینگذاری کردهاید، دست در دستان شما بگذارد.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
"یک ترسو قادر نیست عشق را ابراز کند؛ عشق حق انحصاری افراد شجاع است."
helena
همانگونه که یونگ و فروید عنوان کردهاند، "بهای تمدن روانرنجوری است". اجتماعی شدن و همراه شدن با جمع، ضروری است اما با هر سازگاریای فرد بیشتر و بیشتر از "باغ عدن" دور میشود.
helena
"وقتی یک موقعیت درونی تبدیل به خودآگاه نشود، در دنیای بیرون به صورت سرنوشت اتفاق می افتد.
الهام
اغلب افراد عمده سفر زندگیشان را در حالی سپری میکنند که از یک رابطه از دست رفته با خود متعالیشان رنج میبرند
الهام
"من از "دیگری" چه چیزی میخواهم که باید خودم آن کار را برای خودم انجام دهم؟"
zahray
خودکشی، ادامهٔ منطقی این فرض ناخودآگاه اولیه است که: "روح من (و بدینوسیله حقیقت من) در دستان "دیگری" است.
Forest ♂️
۴. ما در چه جاهایی اجازه نداریم خودمان باشیم؟ ما عشق و علاقهمان را کجا گم کردهایم؟ (عشق و علاقهای که طبیعت و ذات ما تظاهر کامل آن را میطلبد). ما درکجاها توسط پدر و مادر و معلمانمان به درستی حمایت نشده یا دلسرد شدیم؟ کجا الگوی ناکافی برای سفرِ پیش رو داشتهایم؟ سرنوشتهای ما هر آنچه که به ما تحمیل کرده باشد (اجازه، عشق و علاقه، برنامهریزی ذهنی)، با این وجود، ما فرا خوانده شدهایم تا الگوهای فکری یا عملی قدیمی را بشکنیم و در مورد همهٔ آنها ریسک کنیم، تا ارزش سفری که اسطورهها ما را به آن فرا خواندهاند را پیدا کنیم.
monire
علاوه بر این، در تمنای "دیگری" بودن، در ذات انسانی ما هست. از آنجایی که زندگی ما با جدایی آغازین از "دیگری" شروع شد، پس ما تا ابد در جستجوی بازگشت به "دیگری" هستیم.
مرال
"من به هیچ مردی در زندگیام نیاز ندارم تا به من نشان دهد چه کسی هستم، یا پوچیام را پر کند. من وابسته نیستم، من قوی هستم. من به هیچکس احتیاج ندارم که به عنوان چوب زیر بغل عاطفی، مرا در زندگی پیش ببرد. من یک جزیره هستم و همهٔ آنچه که برای یک زندگی شاد و رضایتبخش لازم است را میتوانم داشته باشم. من با خودم و با جهان هستی یکی هستم".
کاربر ۲۴۲۳۵۴۸