بریدههایی از کتاب سهشنبهها با موری؛ مرد پیر، مرد جوان و بزرگترین درس زندگی
۴٫۱
(۵۹)
تنها راهی که میشود به زندگی معنا بخشید این است که خود را فدای دوست داشتن دیگران کنید. خود را وقف اجتماع و آدمهای اطرافتان کنید و خود را فدای بهوجود آوردن چیزی کنید که به زندگی شما معنی و مفهوم ببخشد.
raya
فرهنگ و سنت حاکم بر ما نمیتواند در مردم ایجاد احساس خوشبختی کند. فرهنگ ما درسهای غلطی به مردم میآموزد و باید آنقدر قوی باشی و جسارت داشته باشی که بگویی اگر این فرهنگ کارآیی ندارد، از آن حمایت نمیکنم.
raya
امکان داشت او بدون اینکه دوباره بتواند مرا ببیند، بمیرد و من هیچ بهانهی درستی برای زدن زیر قولم نداشتم، جزء همان عذری که این روزها همه در برابر بدقولیهای خود میآورند؛ غرق در زندگی امروزی شدهایم و وقت نداریم.
raya
«گذشته را همانگونه که سپری شده قبول کن، بدون آنکه بخواهی آن را انکار کنی، یا از آن فراری باشی.»
raya
مهمترین چیزی که باید بکوشیم آن را در زندگی بیاموزیم، دو چیز است؛ یک، اینکه چگونه محبت خود را به دیگران نشان دهیم و به آن عشق بورزیم. دو، چگونه محبت آنها را پذیرا شویم.
کاربر ۶۸۹۱۷۸۳
پرسیدم: تو هیچوقت از اینکه پیر شوی نترسیدی؟
میچ! من پیری را با آغوش باز پذیرفتم.
ـ آن را پذیرفتی؟
ـ خیلی ساده است، تو وقتی سن و سالت بالاتر میرود، چیزهای بیشتری یاد میگیری. اگر همیشه بیست و دو ساله بمانی، به همان اندازه در جهالت و نادانی خواهی بود. سالمندی فقط به معنای فرسوده شدن نیست، بلکه رشد و بزرگی هم هست. و اینکه داری میمیری فقط جنبهی منفی ندارد، بلکه این جنبهی مثبت را هم دارد که متوجه میشوی قرار است بمیری و برای همین تلاش میکنی بهتر زندگی کنی.
نسیم
گاهی اوقات قادر نیستی چیزی را که میبینی، باورش کنی، ولی ناچاری آنچه را که حس تو به تو میگوید را باور کنی و اگر میخواهی اطرافیانت همیشه با اعتماد به تو نگاه کنند، تو باید این حس را داشته باشی که تو هم میتوانی به آنها اعتماد کنی، حتی زمانیکه در شرایط خوبی نیستی، حتی زمانیکه در حال افتادن و سقوط کردن هستی.
لی لی
«خیلی از آدمها زندگی را بیهوده سپری میکنند. آنها حتی زمانیکه به کاری مشغول هستند که فکر میکنند مهم است، بهنظر نیمهخواب هستند. چون دنبال چیزهای اشتباهی هستند. تنها راهی که میشود به زندگی معنا بخشید این است که خود را فدای دوست داشتن دیگران کنید. خود را وقف اجتماع و آدمهای اطرافتان کنید و خود را فدای بهوجود آوردن چیزی کنید که به زندگی شما معنی و مفهوم ببخشد.»
لی لی
اگر ترس را بهطور کامل در وجودت راه دهی و یا آن را مثل یک پیراهن کهنه بپوشی، آن وقت میتوانی با خودت بگویی: «آهان، بسیار خوب. این فقط ترس است و من نباید به آن اجازه دهم که مرا کنترل کند. به آن نگاه میکنم تا دلیل وجود داشتن آن را متوجه شوم.»
m.a.h
«اگر چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زندگی کردن را یاد خواهی گرفت.
m.a.h
گفتم: ولی همه حداقل یک نفر را میشناسند که از دنیا رفته باشد، چرا فکر کردن در مورد مرگ اینقدر سخت است؟
موری گفت: برای اینکه اغلب ما انگار خواب هستیم و درخواب به اینسو و آنسو حرکت میکنیم. ما دنیای خود را بهصورت تمام و کمال تجربه نمیکنیم، و چون بین عالم بیداری و خواب هستیم و درواقع نیمهخوابیم، کارهایی را مرتکب میشویم که بهطور خودکار فکر میکنیم باید انجام شوند. و روبهرو شدن با مرگ موجب تغییر همهی اینها خواهد شد.
کتاب باز
همه میدانند که روزی میمیرند، ولی هیچکس در این مورد به یقین نرسیده، اگر یقین داشتیم، کارها و رفتارمان بهگونهی دیگری بود.
کتاب باز
همهی سن و سالها را دارد. من سه سالهام، پنج سالهام، سی و هفت سالهام، پنجاه سالهام، من همهی این سنها را پشت سر گذاشتهام و میدانم هر دوره چه حسی دارد. وقتی که مناسب باشد، بچه میشوم و از آن لذت میبرم و وقتی هم که مناسب باشد، سالمندی میشوم و از سالمندی و عاقلیام لذت میبرم، هر سنی که فکرش را بکنی. من در هر سنی میتوانم باشم تا همین سن که الآن هستم. فهمیدی؟
کاربر ۱۳۳۹۹۹۳
هر چیزی را که میتوانی انجام دهی و هر چیزی که نمیتوانی به انجامش برسانی، همه را بپذیر.»، «گذشته را همانگونه که سپری شده قبول کن، بدون آنکه بخواهی آن را انکار کنی، یا از آن فراری باشی.»، «خودت و دیگران را ببخش و هیچگاه فکر نکن که دیر شده.»
کاربر ۱۳۳۹۹۹۳
اگر استاد موری شوارتز در زندگی فقط یک جمله به من یاد داده باشد،آن جمله این است: «در زندگی هرگز چیزی به نام "خیلی دیر شده" وجود ندارد.» او خودش تا لحظهی آخر زندگیاش مرتب در حال تغییر بود.
کتاب باز
من چند قانون را میدانم که در مورد عشق و ازدواج صدق میکند. اگر بهطرف مقابلت احترام نگذاری، با مشکل مواجه خواهی شد. اگر ندانی که چگونه با همسرت از در سازش وارد شوی، با مشکل روبهرو میشوی. و نیز اگر نتوانی در مورد آنچه میان شما رخ میدهد بهصورت شفاف صحبت کنی دردسر ساز میشود و اگر میان شما ارزشهای مشترکی وجود نداشته باشد، به دردسر خواهید افتاد. ارزشهای شما باید شبیه یکدیگر باشد.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
بخشی از وجودم همهی سن و سالها را دارد. من سه سالهام، پنج سالهام، سی و هفت سالهام، پنجاه سالهام، من همهی این سنها را پشت سر گذاشتهام و میدانم هر دوره چه حسی دارد. وقتی که مناسب باشد، بچه میشوم و از آن لذت میبرم و وقتی هم که مناسب باشد، سالمندی میشوم و از سالمندی و عاقلیام لذت میبرم، هر سنی که فکرش را بکنی. من در هر سنی میتوانم باشم تا همین سن که الآن هستم.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
گاهی اوقات قادر نیستی چیزی را که میبینی، باورش کنی، ولی ناچاری آنچه را که حس تو به تو میگوید را باور کنی و اگر میخواهی اطرافیانت همیشه با اعتماد به تو نگاه کنند، تو باید این حس را داشته باشی که تو هم میتوانی به آنها اعتماد کنی، حتی زمانیکه در شرایط خوبی نیستی، حتی زمانیکه در حال افتادن و سقوط کردن هستی.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
محبت آنها را پذیرا باشیم. ما گمان میکنیم که لیاقت و ظرفیت عشق را نداریم. گمان میکنیم اگر بگذاریم عشق در وجودمان راهی یابد، خیلی حساس و با محبت میشویم، ولی شخص خردمندی به اسم لوین(۲۸) چهقدر قشنگ این مطلب را بیان کرده: «عشق تنها کار عقلانی و منطقی است.»
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
مهمترین چیزی که باید بکوشیم آن را در زندگی بیاموزیم، دو چیز است؛ یک، اینکه چگونه محبت خود را به دیگران نشان دهیم و به آن عشق بورزیم. دو، چگونه محبت آنها را پذیرا شویم.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
حجم
۱۶۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۶۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۱۴,۰۰۰
تومان