بریده‌هایی از کتاب سه‌شنبه‌ها با موری؛ مرد پیر، مرد جوان و بزرگ‌ترین درس زندگی

او زمانی‌که از مطب دکتر خارج شد، درحالی‌که حس می‌کرد شمشیری را بالای سرش گرفته‌اند، گفت: «آیا قرار است که ذره‌ذره پژمرده شوم و از بین بروم یا این‌که در فرصت باقی‌مانده بهترین کاری را که می‌توانم انجام دهم؟» او از خودش این سؤال را کرده بود. نه، او تصمیم نداشت که ذره‌ذره پژمرده شود و از مردنش احساس شرمندگی کند؛ بلکه برعکس، او قصد داشت مرگ را به‌عنوان آخرین پروژه‌ی تحقیقاتی‌اش قرار دهد، هسته‌ی مرکزی زندگی‌اش.

قسمتی از وجودم از این‌که از دانشگاه برود، می‌ترسد. قسمتی هم بی‌قرار رفتن است. کشش دو قطب متضاد.

همه‌ی ما با اشتیاق می‌خواهیم که یک جورهایی دوباره به آن روزها برگردیم. به روزهایی که فقط به ما توجه می‌شد و بدون هیچ قید و بندی به ما عشق می‌ورزیدند.

تو اگر در زندگی معنی و مفهوم پیدا کنی، هرگز دوست نداری به گذشته برگردی، بلکه دلت می‌خواهد همچنان به‌طرف جلو حرکت کنی و پیش بروی. دوست داری چیزهای بیشتری را ببینی و انجام دهی.

«سرنوشت در برابر بسیاری از افراد سر تسلیم فرود می‌آورد. این خود انسان است که خودش را به‌خطر می‌اندازد.» دابلیو. اچ. آدن شاعر محبوب موری

پول هرگز قدرت پر کردن جای خالی عشق و محبت را ندارد و قدرت هم نمی‌تواند جایگزین عشق و محبت شود.

«همیشه خودت را وقف عشق ورزیدن به دیگران کن، خودت را وقف پیرامونت کن، خودت را وقف چیزی کن که با آن دارای معنا و مفهوم می‌شوی و تو را ارزشمند می‌سازد.»

«هر شب که می‌خوابم، می‌میرم. و صبح روز بعد، وقتی بیدار می‌شوم، دوباره متولد می‌شوم.» مهاتما گاندی

«هر شب که می‌خوابم، می‌میرم. و صبح روز بعد، وقتی بیدار می‌شوم، دوباره متولد می‌شوم.» مهاتما گاندی

«همیشه خودت را وقف عشق ورزیدن به دیگران کن، خودت را وقف پیرامونت کن، خودت را وقف چیزی کن که با آن دارای معنا و مفهوم می‌شوی و تو را ارزشمند می‌سازد.»

پول هرگز قدرت پر کردن جای خالی عشق و محبت را ندارد و قدرت هم نمی‌تواند جایگزین عشق و محبت شود.

«سرنوشت در برابر بسیاری از افراد سر تسلیم فرود می‌آورد. این خود انسان است که خودش را به‌خطر می‌اندازد.» دابلیو. اچ. آدن شاعر محبوب موری

همه‌ی ما با اشتیاق می‌خواهیم که یک جورهایی دوباره به آن روزها برگردیم. به روزهایی که فقط به ما توجه می‌شد و بدون هیچ قید و بندی به ما عشق می‌ورزیدند.

تو اگر در زندگی معنی و مفهوم پیدا کنی، هرگز دوست نداری به گذشته برگردی، بلکه دلت می‌خواهد همچنان به‌طرف جلو حرکت کنی و پیش بروی. دوست داری چیزهای بیشتری را ببینی و انجام دهی.

همه می‌دانند که یک روزی می‌میرند، ولی هیچ‌کس در مورد آن به یقین نرسیده است

هیچ‌وقت یاد نگرفته‌ایم که لحظه‌ای هم توقف کنیم و نگاهی به پشت‌سر خود بیندازیم و زندگی خود را بررسی کنیم و از خود بپرسیم، آیا واقعاً زندگی فقط در همین چیزها خلاصه می‌شود؟ یعنی همه‌ی چیزی که من از زندگی توقع دارم، همین است؟ آیا در این میان چیزی گم نکرده‌ام؟

فرهنگ تا زمانی‌که مرگت نزدیک نشود، تو را به فکر کردن به این مسائل ترغیب نمی‌کند.

اگر همه‌ی ما می‌توانستیم برای دلسوزی به حال خودمان حد و حدودی را قایل شویم و لحظاتی اشک بریزیم و بعد ادامه روز را به کارهایمان رسیدگی کنیم، خیلی عالی می‌شد.

مهم‌ترین چیزی که باید بکوشیم آن را در زندگی بیاموزیم، دو چیز است؛ یک، این‌که چگونه محبت خود را به دیگران نشان دهیم و به آن عشق بورزیم. دو، چگونه محبت آن‌ها را پذیرا شویم.

شاید مرگ بهترین وسیله‌ی ایجاد تعادل و جوش‌دهنده‌ی قلب‌ها باشد،‌ همان وسیله‌ای که سبب می‌شود حتی افراد غریبه برای یکدیگر اشکی جاری کنند.