- طاقچه
- ادبیات
- طنز
- کتاب فیض بوک
- بریدهها
بریدههایی از کتاب فیض بوک
۳٫۸
(۳۹)
«در خانۀ ما رونق اگر نیست، صفا هست»
اما کسی از بنده نپرسیده چرا هست!
یک علتش این است که در کوچۀ پشتی
همسایۀ فرهیختهای مثل شما هست
deraaznevis
از خطّۀ شمال بیا تا تهِ جنوب
از باختر گرفته برو تا به خاورش
من عاشقم به هر که در اینجا نفسکش است
هم عاشقم به گاو و به گوساله و خرش
میسازمش، اگر شده با صادرات نفت!
میسازم از گذشتۀ آن، باصفاترش
دستم اگر به بوق مگانش نمیرسد
جانم فدای دندۀ پیکان پنچرش
deraaznevis
«از هر کرانه تیر دعا کردهام رها»
یک تیر از آن میانه فقط قصد خورد داشت
deraaznevis
بر لب جو نشستی و دیدی
که حریف زمان نخواهی شد!!!
چای بیزعفران بلا تردید
چای با زعفران نخواهد شد
deraaznevis
سهم ما پس چه شد از آب حیات، ای ساقی!؟
کشت ما را به خدا فکر ممات ای ساقی!
حکم کردی که فقط با تو بیامیزم و بس
پس بفرما که کنم با همه کات، ای ساقی!
بس که بر سینه زدم سنگ تو را در همه عمر
شدهام مظهر رمی جمرات ای ساقی!
میم.نون
درها فقط به هفت روش باز میشوند
هُل، ضربه، زنگ، مشت، شکستن، لگد، کلید
میم.نون
همونطوری که عکسم قاب داره
مزاح و خنده هم آداب داره
جهنم کاملاَ عکس بهشته
به هم خندیدن از افعال زشته
کنار هم ولی با روی شُسته
اگه با هم بخندیم، این درسته
"Shfar"
برای گیر ندادن به این و آن، آدم
چه خوب میشد اگر بود کور مادرزاد
علی الخصوص در این روزها که خاک وطن
رها شدهست ز هرچه خلاف شرع و فساد
امیرحسین
کار هر بز نیست خرمن کوفتن، آدم ولی
میکند گاهی هم از بیدست و پایی اختلاس
اختلاس انواع دارد؛ گاه تنهاییست، گاه
با شریکی دیگر و گاهی سه تایی، اختلاس
ویرا
از نسخۀ بیدقت هر دکتر بیخیر
شد خانۀ مسکونی من سیلوی دارو
ویرا
بازار پول خُرد چنان گرم و سکه بود
هر جا که بانک بود، فقط پول خُرد داشت
ویرا
مثل هر شهر که در مملکت ایران است
نیست یک میکده در شهر کرج ای ساقی!
ویرا
گر ده کلید اضافه شود بر نود کلید ٭
در دستۀ کلید شما هست صد کلید
یا ده کلید اگر ز همین حلقه کم شود
حالا درون حلقه چه داری؟ نود کلید
وقتی نود کلید تو صد میشود، که باز
بر آن نود، اضافه کنی ده عدد کلید
A.moghtada
فقط کافیست با قیچی بچینی شاهبالش را
برای بستن بال کبوتر، بند لازم نیست
کاربر ۸۷۰۷۰۸
هر بار به عذری نرسید از تو پیامی!
«تی پاکس» چهکارهست، اگر باد صبا هست؟
کاربر ۸۷۰۷۰۸
در مترو و در داخل ون، بین زن و مرد
انگار جدا نیست، اگر چند جدا هست
ریحانه
خونهم مثل تو بالای ظفر نیست
یه جا هستم، از اون بیغولهتر نیست
تو صبحونهت خُوئَک، قلوه، جگر، نون
خوراک من به جز خون جگر نیست
محمدرضا نقوی
شیطونایی که با زنجیر، میخوان آزادی بیارن
با غم و غصه و ماتم، واسهمون شادی بیارن
کدوم آزادی! چه حقی! هیچکدوم معنی نداره
وقتی آزادی خلاصهس تو یه سنگ بیقواره
هرجا پاشونو میذارن، اونجا مردم میرن از دست
تو بلور فروشی انگار ول میشن فیلای بد مست
محمدرضا نقوی
کی میگه که ینگه دنیا نباشه، میلنگه دنیا؟
اگه شیطونا بذارن، به خدا قشنگه دنیا
شیطونایی که به ظاهر، مهربون، خوش آب و رنگن
امّا وقتی پاش بیفته، حتی با خدا میجنگن
محمدرضا نقوی
از آن میها که با تعبیر عرفانی فراوان است
به شکل مختلف در شعر حافظها و بیدلها
از آن میها که تا میخانه دنبالش نباید رفت
برای آن که هست انواع نابش در منازلها
دوباره رفت مضمون سمت انواع می ناجور
خدا لعنت کند اجدادتان را ای اراذلها!
محمدرضا نقوی
حجم
۹۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۹۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان