بریدههایی از کتاب ۱۳ حکایت شیرین از طهران
۴٫۶
(۲۴)
برای رفتن به شاه عبدالعظیم باید خر یا قاطر کرایه میکردند اما گاهی هم زنان نذر میکردند پیاده به ری بروند. بدین صورت که قبل از طلوع آفتاب بدون کفش با جوراب پشمی ضخیم دستهجمعی روانهی شهر ری میشدند. در دوران ناصری با ساخت ماشین دودی پیادروی و کرایهی خر کمتر رواج داشت. با این حال عدهای از تهرانیان که به ماشین دودی لقب غول آتشخوار داده بودند، از سوار شدن به آن واهمه داشتند و پیاده رفتن یا الاغسواری را ترجیح میدادند.
سیّد جواد
جعفر شهری در کتاب تهران در قرن سیزدهم در مورد منزلت بالای شوفر مینویسد:
در نظر اهل علم و روشنفکرها، مردمان فوقالعادهای که آن کار را از راه علم میکردند لازمهی بالاترین تکریمها و تعظیمها بودند. خاصه زنان و دختران جوان را که شیفته و مجذوب آنان مینمود و چه دوشیزگان پردهنشین که جهت یک بار سواری و نشستن پهلوی دست آنها، ترک خانه و خانمان کرده و تسلیم ایشان میشدند.
سیّد جواد
این توپ به دلیل آنکه چندین رشته مروارید البته نه مرواریدهای اصل بلکه به شکل و شمایل آن به دهانهی توپ آویزان شده بود، توپ مروارید لقب گرفت.
اما ارتباط داستان بختگشایی دختران با این توپ چه بود؟ از آنجا که این توپ در فرهنگ عامه حائز اهمیت بود، مردم برای گرفتن حاجتهای خود به آن متوسل میشدند. یکی از این حاجتها در مورد بازگشایی بخت دختران مجرد و بارور شدن زنان عقیم بود. دختران مجرد در شبهای تعطیل برای رسیدن به حاجت خود از زیر لولهی توپ رد میشدند یا اینکه روی لولهی توپ مینشستند و سر میخوردند. اگر جواب نمیگرفتند در کنارش دخیل میبستند و اشعاری را زمزمه میکردند. این رسم تا اواخر دوران قجر پابرجا بود
سیّد جواد
در یک مهمانی ولیمه، دو تن بدون آنکه ظرفیت خود را در نظر بگیرند به جان غذا افتاده بودند و پاشتری و بیحساب میخوردند، تا اینکه یکی بر سر سفره جان داد و دیگری نیمهجان بیهوش شد. به هنگام تشییع جنازهی فرد مرده یکی از حاضران به مهمان دیگر که بر سر سفره بیهوش شده بود، گفت: «بالاخره سیر از سر سفره بلند شدید؟» مرد به تابوت مرده اشاره کرد و جواب داد: «خیر، فقط او سیر شد که دارند به سرای باقی روانهاش میکنند.»
سیّد جواد
گاهی که ببری بر دامان یکی از زنان حرمسرا مینشست آن زن به خود افتخار میکرد؛ چرا که شاید شاه به وی نظر و توجهی کند.
سیّد جواد
دارالخلافهای که شعارش چنین بود: هنر نزد ایرانیان است و بس. البته منظورشان از هنر؛ عربدهکشی، دزدی، قمهزنی و جیببری بود.
سیّد جواد
زمانی که تهران توسط آغا محمدخان قاجار در سال ۱۲۰۰ پایتخت ایران شد، هرج و مرج، بینظمی و آشوب شهر را فرا گرفته بود؛ شهری که پیش از آن قریهای بیش نبود. آغا محمدخان، قاسم خان دَوَلو (قاجار) را به همراه صد تفنگچی به قلعهبانی حکومت دارالخلافه گمارد، از این رو قاسم خان اولین رئیس نظمیه یا پلیس در شهر تهران شد. در آن دوران قراولخانه که امروزه به آن کلانتری گفته میشود، تحت نظارت نظمیه مشغول به کار بود و انتظامات شهر زیر نظر آن قرار میگرفت. مأموران نظمیه عبارت بودند از:
داروغه یا پاسبان شب: رئیس نظمیهی شهر.
میرشب: مسئول امنیت شهر به خصوص در شب (آنها افرادی را که در شب بیدلیل تردد میکردند دستگیر میکردند).
کلانتر: شخصی که کدخدا را تعیین میکرد.
کشیکچی: مأمور بستن دروازهها و درِ محلهها.
عَسَس: نگهبان.
سیّد جواد
مهندس کریم ساعی، پدر پارک ساعی بوده است. ساعی که تخصصش امور جنگلداری بود، بسیار علاقه داشت که در محل کنونی پارک ساعی، جنگل بزرگی احداث کند که به سبب دستاندازیهای رجال و غصب زمینها، فقط توانست پارک ساعی را تأسیس کند. اما مهمترین کار او شاید اضافه کردن چنارهای خیابان ولیعصر بود که آن را به زیباترین خیابان پایتخت تبدیل کرد، هر چند آرزویش به تمامی تحقق نیافت.
سیّد جواد
سقف متحرک ایستگاه راهآهن که ساختهی آلمانیها بود با علامت صلیب شکسته نقشبندی شده بود.
سیّد جواد
متأسفانه از ۲۴ اصله درخت چناری که دو طرف خیابان ولیعصر کاشته شده بود، حدود هفت هزار اصله باقی مانده
سیّد جواد
حجم
۱۷۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۷۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان