بریدههایی از کتاب سه شنبه ها با موری
۴٫۴
(۲۴۰)
«برایم از چیزهایی بگو که ته قلبت جا دارند.»
...
«برایم از چیزهایی بگو که ته قلبت جا دارند.»
...
موری گفت: «میچ، بخشی از مشکل این است که همه یکجورهایی عجله دارند. مردم معنای زندگیشان را درنیافتهاند بنابراین دائماً به دنبال آن میدوند. آنها به ماشین بعدی، به خانهی بعدی و کار بعدی فکر میکنند. بعد متوجه میشوند که این چیزها هم خالی و بیمعنی است و به باز هم میدوند و میدوند.»
کاربر ۱۵۱۵۷۲۱
«میچ، فکر اینکه بخواهی داراییهایت را به رخ بالادستانت بکشی از سرت بیرون کن. آنها درهرحال از بالا به تو نگاه خواهند کرد؛ و فکر این که بخواهی داراییهایت را به رخ زیردستانت بکشی را هم از سرت بیرون کن. آنها تنها به تو حسادت خواهند کرد. موقعیت اجتماعی تو را به هیچ جا نخواهد رساند. تنها یک قلب باز و مهربان میتواند برایت جایگاهی در دل همه باز کند.»
کاربر ۱۵۱۵۷۲۱
«یا به هم عشق بورزید یا بمیرید»
ftmz_hd
« عشق است که بعد از مرگ، انسان را زنده نگه میدارد»
ftmz_hd
مرگ همان چیزی بود که بین همگان تساوی برقرار میکرد
elyas
در خانهاش با آن درخت افرای ژاپنی و کفپوشهای چوبی، نفسهای آخرش را میکشد و عصارهی آخرین لحظات باقیمانده در کنار کسانی که دوستشان دارد را بیرون میکشد، درحالیکه من ساعتهای زیادی را صرف چیزهای بیهودهای میکردم که به شخصه برای خودم هیچ ارزشی نداشت
ساکنِ ماه🌙
«آیا کسی را یافتهای که قلبت را با وی سهیم شوی؟»
«آیا در کارهای داوطلبانه اجتماعی شرکت میکنی؟»
«آیا آرامش درونی داری؟»
«آیا تلاش میکنی تا حدی که میتوانی انسانیت داشته باشی؟»
ساکنِ ماه🌙
از خودم پرسیدم، آیا میخواهم مثل خیلی از افراد، تارک دنیا شوم یا اینکه قرار است زندگی کنم؟ من تصمیم گرفتم که زندگی کنم- یا حداقل سعی کنم آنگونه که میخواهم زندگی کنم؛ با شرافت، شجاعت، شوخطبعی و آرامش.
ساکنِ ماه🌙
«پذیرای هر آنچه باشکه قادر به انجام آن هستی و هرآن چه که قادر به انجامش نیستی. گذشته را همانگونه که گذشته بپذیر، بی آنکه سعی در نفی آن داشته باشی، بی آنکه آن را نادیده بگیری؛ بیاموز که خود را ببخشی و از بخشش دیگران غافل نشو؛ و هیچگاه تصور نکن که برای انجام این کارها دیر شده است.»
ساکنِ ماه🌙
اگر بتوانی معنای زندگیات را پیدا کنی، دیگر هیچگاه نمیخواهی به گذشته برگردی. دلت میخواهد روبهجلو حرکت کنی. دلت میخواهد چیزهای بیشتری ببینی، کارهای بیشتری انجام بدهی. حتی نمیتوانی صبر کنی تا شصتوپنجسالهات شود.
کاربر ۱۵۱۵۷۲۱
عشق یعنی زمانی که تو به همان اندازه که نگران شرایط خودت هستی، نگران شرایط کس دیگری هم باشی.
Ali Ferdosi
مسائل بزرگ مثل اینکه چطور فکر کنیم، برای چه چیزی ارزش قائل باشیم... اینگونه مسائل را باید خودت انتخاب کنی. نمیتوانی بگذاری هیچکس یا هیچ اجتماعی در این موارد برایت تعیین و تکلیف کند.
Ali Ferdosi
«قبل از مرگ ابتدا خودت را ببخش و بعد دیگران را.»
°•. MaryaM .•°
معلم هیچگاه نمیتواند بگوید که تأثیراتی که میگذارد تا چه حد است؛ معلم بر روی ابدیت اثر میگذارد.»
هنری آدامز
کاربر ۱۴۷۷۵۴۹
«میچ، فکر اینکه بخواهی داراییهایت را به رخ بالادستانت بکشی از سرت بیرون کن. آنها درهرحال از بالا به تو نگاه خواهند کرد؛ و فکر این که بخواهی داراییهایت را به رخ زیردستانت بکشی را هم از سرت بیرون کن. آنها تنها به تو حسادت خواهند کرد.
f.bn
مثل یک پیراهن آشنا بر تن کنی، بعد میتوانی به خودت بگویی که «خیلی خب، این فقط ترس است، مجبور نیستم به آن اجازه بدهم تا من را تحت کنترل خود بگیرد. من آن را همانی میبینم که هست.»
برای تنهایی هم همینگونه است: خودت را رها میکنی، میگذاری اشکهایت فروبریزند، آن را کامل حس میکنی اما درنهایت میتوانی بگویی: خیلی خب، این لحظهی تنهایی من بود.
من از احساس تنهایی نمیترسم اما حالا میخواهم این تنهایی را کنار بگذارم و میدانم احساسات دیگری نیز در دنیا وجود دارد و من میخواهم تمام آنها را هم تجربه کنم.»
ادهمی
موری روشی کاملاً متفاوت پیشگرفته بود. شیر آب را باز کن. خودت را با جریان احساسات بشور. این احساسات به تو صدمه نمیزند. تنها به تو کمک میکند. اگر به ترس اجازه ورود بدهی، اگر آن را مثل یک پیراهن آشنا بر تن کنی، بعد میتوانی به خودت بگویی که «خیلی خب، این فقط ترس است، مجبور نیستم به آن اجازه بدهم تا من را تحت
ادهمی
احساسی را که میخواهی در نظر بگیر؛ مثلاً عشق به یک زن یا غم از دست دادن کسی که دوستش داری یا همین چیزی که من با آن دستوپنجه نرم میکنم، ترس و درد ناشی از یک بیماری کشنده.
اگر احساساتت را سرکوب کنی، اگر به خودت اجازه ندهی که همگام با آنها قدم برداری، هیچوقت نمیتوانی از آنها جدا شوی چون سرت گرم ترسیدن از آنهاست. تو از درد میترسی، تو از غم میترسی. تو از آسیبهای احتمالی که عشق به دنبال دارد میترسی.
«اما اگر خودت را به دل این احساسات بیندازی، اگر اجازه بدهی تا اعماق آن غوطهور شوی، حتی بگذاری این احساسات تا بالای سرت هم بیایند، تمام آنها را کمال و تمام تجربه میکنی. میفهمی درد چیست.
ادهمی
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۲۹,۹۹۹
۱۴,۹۹۹۵۰%
تومان