بریدههایی از کتاب سه شنبه ها با موری
۴٫۴
(۲۴۰)
تو نباید حسرت آنچه باید رخ میداد را بخوری. زمانیکه به جاییکه من هستم برسی، این چیزها به دردت نمیخورد.
«من همیشه آرزو میکردم که در کارم موفقتر باشم؛ آرزو میکردم کتابهای بیشتری نوشته بودم. همیشه بابت این مسائل به خودم سرکوفت میزدم. حالا میبینم که این کار هیچ فایدهای نداشت. با خودت در صلح باش. باید با خودت و تمام کسانی که اطرافت هستند در صلح باشی.»
پریوش
موری گفت: «منظور من از ساختن خرده فرهنگهای خودمان، همین است. نمیگویم کل قوانین جامعه را زیر پا بگذاری. بهطور مثال من برهنه در کوچه و خیابان نمیگردم. چراغقرمز را رد نمیکنم. از چنین چیزهای کوچکی پیروی میکنم اما مسائل بزرگ مثل اینکه چطور فکر کنیم، برای چه چیزی ارزش قائل باشیم... اینگونه مسائل را باید خودت انتخاب کنی. نمیتوانی بگذاری هیچکس یا هیچ اجتماعی در این موارد برایت تعیین و تکلیف کند.
پریوش
« عشق است که بعد از مرگ، انسان را زنده نگه میدارد»
پریوش
مردمان تنهایی در بیمارستانها و مؤسسات خیریه وجود دارند که تنها به دنبال یک همزبان میگردند. با یک مرد تنها کارت بازی میکنی و احترام جدیدی برای خودت میخری چون کسی هست که به تو نیاز دارد. به خاطر داری که دربارهی پیدا کردن معنای زندگی باهم صحبت کردیم؟ من آن را نوشته بودم اما حالا از حفظ هستم: خودت را وقف عشق به دیگران کن، خودت را وقف جامعه اطرافت کن و خودت را وقف ساختن چیزهای جدیدی کن که به تو هدف و معنا بدهد.»
پریوش
دیدگاه فرهنگهای مختلف دربارهی آخرین سفر بشر چیست؟ بهطور مثال یک قبیله در آمریکای شمالی وجود دارد که باور دارد تمام موجودات روی کرهی زمین دارای یک روح هستند که در ابعاد کوچک در بدن شخص وجود دارد، پس مثلاً یک آهو، یک آهو کوچک درون خود دارد و یک انسان، یک انسان کوچک در خود. زمانی که موجود بزرگتر میمیرد، شکل کوچک آن زنده میماند. این موجود میتواند در وجود موجودی که در آن نزدیکی به دنیا میآید حلول کند یا بهصورت موقتی برای استراحت به آسمان، در بطن روح عالیرتبه برود؛ جایی که آنقدر منتظر شود تا ماه بتواند دوباره آن را به زمین بازگرداند.
آنها معتقدند که گاهی آنقدر سر ماه به خاطر روحهای جدید دنیا شلوغ است که باید برای مدتی از آسمان ناپدید شود. برای همین برخی شبها ماه نداریم؛ اما درنهایت ماه همواره برمیگردد، ما هم همینطور.
این باور آنها است.
پریوش
انسانها دوست داشتند حس کنند که مهم و حائز اهمیت هستند. اینکه وجودشان دارای ارزش است.
پریوش
گاهی نمیتوانی آنچه میبینی را باور کنی، باید هر آنچه حس میکنی را باور کنی؛ و اگر میخواهی بقیه به تو اعتماد داشته باشند، تو هم باید به آنها اطمینان کنی- حتی زمانی که در تاریکی به سر میبری. حتی زمانی که در حال سقوط هستی.»
ghazale
«بزرگترین چیز در زندگی این است که یاد بگیری چطور عشقت را به همه هدیه کنی و چطور اجازه بدهی عشق به وجودت راه پیدا کند.»
صدایش در حد یک زمزمه آهسته شد. «بگذار عشق وارد وجودت شود. ما فکر میکنیم که لایق عشق نیستیم، فکر میکنیم اگر عشق در ما نفوذ کند حساس و آسیبپذیر میشویم؛ اما یک مرد خردمند به نام لِوین حرف خوبی زد. او گفت: عشق تنها عملکرد منطقی بشر است.»
ghazale
«اولین موج میگوید: تو نمیفهمی! همهی ما نابود میشویم! ما موجها همهمان به هیچ تبدیل میشویم! این وحشتناک نیست؟
«موج دوم میگوید: نه تو نمیفهمی! تو یک موج نیستی، تو بخشی از اقیانوس هستی!»
navid
موری گفت: «منظور من از ساختن خرده فرهنگهای خودمان، همین است. نمیگویم کل قوانین جامعه را زیر پا بگذاری. بهطور مثال من برهنه در کوچه و خیابان نمیگردم. چراغقرمز را رد نمیکنم. از چنین چیزهای کوچکی پیروی میکنم اما مسائل بزرگ مثل اینکه چطور فکر کنیم، برای چه چیزی ارزش قائل باشیم... اینگونه مسائل را باید خودت انتخاب کنی. نمیتوانی بگذاری هیچکس یا هیچ اجتماعی در این موارد برایت تعیین و تکلیف کند.
آفتابگردون
«مهربان باشید! و خودتان را مسئول یکدیگر بدانید. اگر ما فقط همین درسها را آموخته بودیم، دنیا جای خیلی بهتری بود.»
Nilpar
موری گفت: «یا به هم عشق بورزید یا بمیرید. زیباست، مگر نه؟ و این حرف یک حقیقت محض نیز هست. بدون عشق، ما پرندگانی با بالهای شکسته هستیم.
HooraNasari
معلم هیچگاه نمیتواند بگوید که تأثیراتی که میگذارد تا چه حد است؛ معلم بر روی ابدیت اثر میگذارد.»
هنری آدامز
HooraNasari
کاپل گفت: «موری حادثهی مرگ مادرتان مربوط به هفتادسال پیش است. هنوز غماش ادامه دارد؟»
موری زمزمهکنان گفت: «کاملاً درست حدس زدی.»
HooraNasari
تد ما نزدیک به سیوپنج سال باهم دوست بودیم. برای اینکه عشق را حس کنیم به گفتوشنود نیاز نداریم.
HooraNasari
موری گفت: «این بیماری تنها در صورتی وحشتناک است که آن را اینگونه ببینی. قبول دارم که دیدن اینکه اندامهایم یکی پس از دیگری و بهآرامی، نیست و نابود میشوند، وحشتناک است؛ اما همزمان فوقالعاده هم هست چون من این فرصت را پیدا میکنم تا خداحافظی کنم.»
او لبخند زد: «همه اینقدر خوششانس نیستند.»
HooraNasari
«پذیرای هر آنچه باشکه قادر به انجام آن هستی و هرآن چه که قادر به انجامش نیستی. گذشته را همانگونه که گذشته بپذیر، بی آنکه سعی در نفی آن داشته باشی، بی آنکه آن را نادیده بگیری؛ بیاموز که خود را ببخشی و از بخشش دیگران غافل نشو؛ و هیچگاه تصور نکن که برای انجام این کارها دیر شده است.»
Bagher
پرسیدم شما هیچگاه از پیر شدن نترسیدید؟
«میچ من پیری را باکمال میل میپذیرم.»
باکمال میل؟
«خیلی ساده است. وقتی سنات بالا میرود، چیزهای بیشتری یاد میگیری. اگر در بیستودوسالگی در جا بزنی، همیشه بهاندازهی دوران بیستودوسالگی خام و جاهل میمانی. پیری صرفاً به معنای فرسودگی نیست.
پیری یعنی رشد کردن. پیری تنها این جنبهی منفی نیست که قرار است بمیری بلکه این جنبهی مثبت را دارد که درک میکنی که خواهی مرد و به همین دلیل بهتر زندگی خواهی کرد.»
mirtabar
«میچ، فکر اینکه بخواهی داراییهایت را به رخ بالادستانت بکشی از سرت بیرون کن. آنها درهرحال از بالا به تو نگاه خواهند کرد؛ و فکر این که بخواهی داراییهایت را به رخ زیردستانت بکشی را هم از سرت بیرون کن. آنها تنها به تو حسادت خواهند کرد. موقعیت اجتماعی تو را به هیچ جا نخواهد رساند. تنها یک قلب باز و مهربان میتواند برایت جایگاهی در دل همه باز کند.»
Sheyda Shojaei
این مردمان آنچنان تشنهی عشق هستند که به دنبال جایگزین برای آن میگردند. آنها مادیات را در آغوش میکشند و انتظار دارند که مادیات هم بهنوعی آنها را در آغوش بکشد؛ اما زهی خیال باطل. تو نمیتوانی مادیات را جایگزین عشق یا مهربانی یا احترام یا رفاقت کنی.
Sheyda Shojaei
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۲۹,۹۹۹
۱۴,۹۹۹۵۰%
تومان