بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری

بریده‌هایی از کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری

۴٫۴
(۲۴۰)
برای اینکه به زندگی‌ات معنا ببخشی باید خودت را وقف دوست داشتن دیگران کنی، خودت را وقف جامعه اطرافت کنی و خودت را وقف ساختن چیزی کنی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد.
مهدی
فرهنگی که ما داریم به مردم این اجازه را نمی‌دهد تا حس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند؛ و تو باید خیلی قوی باشی تا بتوانی بگویی که من زیر بار فرهنگی که برایم کارایی ندارد، نمی‌روم.
مهدی
« فرهنگی که ما داریم به مردم این اجازه را نمی‌دهد تا حس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند؛ و تو باید خیلی قوی باشی تا بتوانی بگویی که من زیر بار فرهنگی که برایم کارایی ندارد، نمی‌روم.»
fatemeh_rs
نمی‌توانست درک کند که چرا دو طرف نمی‌توانستند به‌راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و مشکلاتشان را حل کنند. من به او گفتم که همه به‌اندازه‌ی او باهوش نیستند.
پیام
به مردمانی فکر کردم که بیش‌تر ساعت کاری خود را صرف افسوس خوردن به حال خود، می‌کنند. چقدر مفید بود اگر هرروز یک‌زمان محدودشده، صرف این کار می‌شد و بعد به کارهای روزانه رسیدگی می‌شد
R Delavari
«می‌خواهی چه‌کاره شوی؟» بهترین استاد زندگی من فقط به‌این‌علت معلم شد که هیچ انتخاب دیگری نداشت.
Fatemeh
«بگذار عشق وارد وجودت شود. ما فکر می‌کنیم که لایق عشق نیستیم، فکر می‌کنیم اگر عشق در ما نفوذ کند حساس و آسیب‌پذیر می‌شویم؛ اما یک مرد خردمند به نام لِوین حرف خوبی زد. او گفت: عشق تنها عملکرد منطقی بشر است.»
Fatemeh
«چون این نشانه‌ی بیش‌ترین حد وابستگی است: این‌که کسی بخواهد ماتحتت را بشورد؛ اما سعی می‌کنم روی این موضوع کار کنم. سعی می‌کنم از این مرحله هم لذت ببرم.» لذت ببرید؟ «بله. بالاخره، من این فرصت را دارم که یک‌بار دیگر دوران بچگی را تجربه کنم.» خب، این یک دیدگاه خاص برای دیدن قضیه است.
Fatemeh
هیچ‌چیزی به نام «خیلی دیر» در زندگی وجود ندارد.
Hadith
«ریسمان این دنیا را نه زودهنگام رها کن و نه تا دیرهنگام به آن چنگ بزن!»
Hadith
فرهنگی که ما داریم به مردم این اجازه را نمی‌دهد تا حس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند؛ و تو باید خیلی قوی باشی تا بتوانی بگویی که من زیر بار فرهنگی که برایم کارایی ندارد، نمی‌روم.»
aahid
«پذیرای هر آنچه باش‌که قادر به انجام آن هستی و هرآن چه که قادر به انجامش نیستی. گذشته را همان‌گونه که گذشته بپذیر، بی آن‌که سعی در نفی آن داشته باشی، بی آن‌که آن را نادیده بگیری؛ بیاموز که خود را ببخشی و از بخشش دیگران غافل نشو؛ و هیچ‌گاه تصور نکن که برای انجام این کارها دیر شده است
aahid
پیری صرفاً به معنای فرسودگی نیست. پیری یعنی رشد کردن. پیری تنها این جنبه‌ی منفی نیست که قرار است بمیری بلکه این جنبه‌ی مثبت را دارد که درک می‌کنی که خواهی مرد و به همین دلیل بهتر زندگی خواهی کرد.»
.........
«مرگ پایان یک زندگی است، نه پایان یک رابطه.»
Melika_SA
ما از یک‌جهت برتر هستیم. ما از یک‌جهت با این حیوانات و گیاهانِ فوق‌العاده، متفاوت هستیم. «تا زمانی که یکدیگر را دوست داشته باشیم و عشقی که داشتیم را به خاطر بیاوریم، می‌توانیم بمیریم بدون اینکه حقیقتاً بمیریم... بدون این‌که حقیقتاً نابود شویم. تمام عشقی که تو بیافرینی، سر جاس خود باقی می‌ماند. تمام خاطراتت بر جا می‌ماند. تو در قلب تمام کسانی که در زمان زنده ماندن لمس کردی یا به آنان محبت کردی، زنده خواهی ماند.»
Melika_SA
موری ادامه داد: «مردن امری طبیعی است. این‌که ما از آن‌یک هیولا می‌سازیم تنها به این دلیل است که خودمان را به‌عنوان بخشی از طبیعت نمی‌بینیم. ما فکر می‌کنیم چون انسان هستیم، چیزی ماورای طبیعت هستیم»
Melika_SA
در جنگل‌های استوایی آمریکای شمالی، قبیله‌ای به نام دِسانا وجود دارد که دنیا را به‌عنوان حجم ثابتی از انرژی می‌داند که بین تمام موجودات جهان جریان دارد. بنابراین هر تولدی، مرگی را به دنبال دارد و هر مرگی نیز تولدی. بدین ترتیب انرژی جهان بدون تغییر باقی می‌ماند. اهالی دسانا می‌دانستند زمانی که برای تهیه‌ی غذا شکار می‌کنند، حیوان کشته‌شده در دیوار ارواح سوراخ ایجاد می‌کند؛ اما آن‌ها باور داشتند که این سوراخ پس از مرگ شکارچی، با روح او پر می‌شود. آن‌ها می‌دانستند اگر مرگی در میان قبیله رخ ندهد، ماهی یا پرنده‌ای هم به دنیا نمی‌آید. من این ایده را دوست دارم. موری هم آن را دوست دارد. هرچقدر به لحظه‌ی خداحافظی نزدیک‌تر می‌شود، بیش‌تر حس می‌کند که همه‌ی ما مخلوقات همان جنگل هستیم. هر آنچه را که از آنِ خود می‌کنیم باید روزی برگردانیم. او می‌گفت: «شرط انصاف و عدالت هم همین است.»
Melika_SA
«در ابتدای زندگی، زمانی که خردسالیم، برای زنده ماندن و بقا به دیگران نیاز داریم، درست است؟ و در پایان زندگی، زمانی که مثل من شوی، برای بقا به دیگران نیاز داری، درست است؟» صدایش به‌اندازه‌ی یک زمزمه آرام شد: «اما چیزی که بقیه نمی‌دانند این است که: در این میان هم ما به بقیه نیاز داریم.»
Melika_SA
تابه‌حال استادی داشته‌اید که شما را به‌عنوان موجودی خام اما باارزش ببیند؟ مثل جواهری که به کمی تجربه می‌تواند به گوهری درخشان بدل شود؟ اگر آنقدر خوش‌شانس باشید که چنین استادی در مسیر زندگی‌تان پیدا شود، همیشه می‌توانید راهتان را به‌سوی او از نو پیدا کنید. گاهی تنها در ذهنتان و گاهی کنار بسترشان.
سینا
به فاصله‌ای که گرفته است احترام می‌گذارم و تنها چیزی که می‌خواهم این است که با او ارتباط داشته باشم- ارتباطی مربوط به همین ایام و نه از جنس گذشته- اینکه می‌خواهم تا جایی که او اجازه دهد، او را در زندگی‌ام داشته باشم. من گفتم: تو تنها برادرم هستی. من نمی‌خواهم تو را از دست بدهم. من تو را دوست دارم. تابه‌حال چنین حرف‌هایی را به او نگفته بودم.
پریوش

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۲۹,۹۹۹
۱۴,۹۹۹
۵۰%
تومان