بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب غروب‌ پروانه | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب غروب‌ پروانه

بریده‌هایی از کتاب غروب‌ پروانه

نویسنده:بختیار علی
انتشارات:نشر نیماژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۲۶ رأی
۴٫۲
(۲۶)
تنهایی و رویا، ناامیدی و رویا، بن‌بست و رویا از یکدیگر جدا نمی‌شوند، حتی عشق و رویا از یکدیگر جداشدنی نیستند. انسان همیشه عاشق همان کسی است که هرگز از رویاهایش بیرون نمی‌آید.
arghavan
این کشور عاری از انسانی است که بتوان دوستش داشت، خالی از انسانی است که بتوان در کنارش، زیر پای آن دیو بزرگ که اسمش زمان است، ماندن را تاب آورد.
arghavan
گفت: «چطور عشق سعادتمندانه وجود ندارد؟ عشق به‌خودیِ‌خود سعادتمندی است.» جوان خنزرپنزری که چندین قطعه شعر کلاسیک را که بر زبانش هم تأثیر گذاشته بود از بر بود، پاسخ داد: «نه نصرالدین خوشبو، عشق خیال است... عشق خیالی عجیب دربارهٔ معشوق است...»
arghavan
بی‌باوران حقیقی آن‌ها هستند که معصومیتی دروغین به خودشان می‌بخشند و پلیدی را به دیگران
sina_m_farsakh
بعضی امیدها هستند که انسان هرقدر هم پیر باشد، نمی‌تواند دست‌بردارشان شود.
sina_m_farsakh
مصیبت است که انسان کتاب‌ها را بخواند و از آن‌ها برداشت نادرست داشته باشد.
sina_m_farsakh
وحشتناک است اگر هر انسانی بخواهد رویاهای خودش را به انسان‌های دیگر و به تاریخ تحمیل کند.
sina_m_farsakh
عشق باید پلی وسیع به ایمان بزند؛ ایمان به انسان و عظمتش.
sina_m_farsakh
«قسم به این انارها خدا دشمن عشق و فرار نیست.»
sina_m_farsakh
چه تحقیری است در مملکتی که هزار ایل، هزار پدر و هزار پیغمبر راست‌گو و دروغ‌گو دارد عاشقان جایگاهی نداشته باشند...
sina_m_farsakh
«یکی را پیدا می‌کنم که دلش از گل لطیف‌تر باشد، حسش از برگ گل رز ظریف‌تر و خیالش مثل شب‌بو و نسرین و یاسمن آراسته باشد!»
sina_m_farsakh
«تا جهنم، تا مرگ، تا قیامت با تو می‌آیم.»
sina_m_farsakh
هیچ‌چیز نیست که عاقبت به تلی از غبار بدل نشود.
sina_m_farsakh
در نظر او همهٔ پدیده‌ها مثل ظاهر کردن عکس از روی نگاتیو بودند. در همه‌چیز دنبال آغازی تاریک می‌گشت و پایانی روشن و براق که مانند عکس‌های خودش پرفروغ باشد.
شلاله
«یک روز آسمان شکافته می‌شود و عشق و محبت از ملکوت‌های دور فرو می‌بارد. کشتزارها به جنب‌وجوش می‌افتند و از ساقهٔ نازک درختان سرسبز شبنم عشق فرو می‌چکد و سرزمین عشق را می‌پوشاند. انسان به‌جز محبت و دوستی کار دیگری برایش باقی نمی‌ماند. هر انسانی می‌آید و گرد عاطفه را بر سر آن دیگری می‌افشاند. تنها عشق است که بزرگ می‌شود و گسترش می‌یابد، به اندازه‌ای که دیگر به‌جز عشق هیچ واژهٔ دیگری نمی‌ماند. دیگر لازم نیست انسان انواع زبان‌ها را بداند، چون عشق تنها یک زبان دارد. انسان لازم نیست انواع هنرها را داشته باشد، چون عشق تنها هنر می‌شود. دیگر لازم نیست کسی کار بکند چون عشق تنها کار انسان می‌شود.»‌
منصوره
چرا نباید تکه‌زمینی برای عاشقان حلال باشد!» راهنمای چشم‌آبی گفت: «آخر عشق از همهٔ چیزها ترسناک‌تر است. عشق کاری می‌کند که انسان به جای آن‌که در جست‌وجوی خدا باشد، به دیدن ماه و ستاره و زیبایی بگردد.... مشکل عاشق این است که آن‌قدر خواب می‌بیند که خودش را از یاد می‌برد... دنیا را از یاد می‌برد و همیشه با اندوهی ترسناک پایان می‌پذیرد... زیرا، من می‌دانم، عشق سعادتمندانه وجود ندارد... عشق سعادتمندانه همیشه عشقی مرده است.» نصرالدین با دستمالی پیشانی خودش را پاک کرد و گفت: «چطور عشق سعادتمندانه وجود ندارد؟ عشق به‌خودیِ‌خود سعادتمندی است.»
منصوره
«اولین‌بار است که شهر را می‌بینم، قبلاً هیچ شهری را از نزدیک ندیده‌ام. همیشه از دور به شهر نگاه کرده‌ام...» فریدون به چنگ‌های قلاب‌مانندش نگاه کرد و گفت: «مواظب باش به آب‌وهوا و منظره‌های این‌جا عادت نکنی. سعی کن زیاد از آب این‌جا نخوری و خیلی به زن‌ها نگاه نکنی... شهر مانند تریاک است، اگر به آن عادت کنی دل کندن از آن ساده نیست.»
منصوره
«زندگی غبار است، و حقیقت، کنار هم گذاشتن ذرات ریز غبار.»
منصوره
مرگ یعنی فراموش شدن نزد دوستان.
منصوره

حجم

۳۱۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۳۱۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۴
۵
صفحه بعد