بریدههایی از کتاب همسر پنهانی
۴٫۴
(۳۸۵)
دیدگاهی که مادرش اغلب درباره نویسندگی تکرار میکرد، دائمآ در سرش بود؛ نویسندگی یک سرگرمی است، نه راه قابل اعتمادی برای امرار معاش.
hamtaf
تاتیانا ریز خندید و گفت: «بیرونرفتن و تیرخوردن اتلاف نیروی انسانی است. شما باید اینجا بمانید و من را سرگرم کنید.»
hamtaf
دمیتری دراز کشید و روی قبر خم شد تا برای آخرینبار او را از نزدیک نظاره کند. هنوز میتوانست عطر او را استشمام کند. نفس عمیقی کشید انگار که بخواهد تا ابد عطر او را حفظ کند.
alireza atighehchi
وقتی در دهه نهم زندگی هستی، این مهمترین مسئله است. احساس اینکه آدم دیگری واقعآ و عمیقآ تو را درک میکند و آنچه را که تو میبینی، دوست دارد و تو هم همین احساس را درباره او داری، بهترین احساس دنیاست.
alireza atighehchi
من به تام گفتم مثل یک شاهین مواظبش هستم و باید به وضعیتش سروسامان بدهد و اگر دوباره، یک قدم اشتباه بردارد، سریعتر از آنکه بخواهد زیپ شلوارش را بالا بکشد به تو زنگ خواهم زد، اما حالا که فکر میکنم میبینم درهرحال، باید به تو میگفتم. ما دخترها باید کنار هم باشیم. خیلی متأسفم که در این مورد، اشتباه کردم. فقط نمیخواستم تو آزرده بشوی.
alireza atighehchi
چرا زندگی اینقدر سنگدلانه و خشن بود، چالشی بعد از چالش دیگر. چرا شیطان همیشه پیروز میشد؟
alireza atighehchi
دمیتری یکبار از رزا پرسید: «چرا من را دوست داری؟» دمیتری واقعآ درک نمیکرد. او جواب داد: «چون تو به من نیاز داری. چون میخواهم سعی کنم تو را خوشحال کنم.»
alireza atighehchi
دمیتری تجربه غریبهبودن در سرزمینی بیگانه را تحلیل کرده بود، با فرهنگی کاملا متفاوت با فرهنگ خودش و نتیجهگیری کرده بود که از خیلی جهات، زندگی در جایی جدید رهاییبخش است. در برلین، او میتوانست خارج از قوانین سختگیرانه جامعه روس، رشد کند.
alireza atighehchi
دمیتری گفت: «چون همه عشقها پایان ناخوش دارند. مثل همه جنگها.»
alireza atighehchi
وقتی زیر آسمان گسترده چشمکزن قوز کرده بود، افکار بیمارگونه سراغش آمد. مرگ او چه تفاوتی ایجاد میکرد؟ دل تام برایش تنگ میشد. همینطور چند تا دوست. اما هیچ نشانهای از خود در این دنیا نگذاشته بود. رومانوفها جایگاه خودشان را در تاریخ داشتند، دمیتری رمانها و فرزندانش را گذاشته بود، اما کیتی هیچ فرزندی نداشت، به هیچچیز قابل توجهی دست نیافته بود. هرگز به اندازه این لحظه، احساس پوچی نکرده بود.
alireza atighehchi
بخشی از وجود او میپذیرفت که اشرافیت، که خودشان هم جزئی از آن بودند، جایی در قرن بیستم ندارد. برای اینکه، یک فرد خانواده مرفه، زمین و همه محصولاتش را بر اساس شانس تولد در آن خانواده، در مالکیت دارد و کسانی که از نظر اصلونسب آنقدر خوششانس نیستند، مجبورند ساعاتی طولانی روی همان زمینها کار کنند و علاوه بر آن، مالیات هم بپردازند؛ در نتیجه اشرافیت دستورالعمل آشوب بود، اما جایگزینی که بلشویکها پیشنهاد کرده بودند هم به نحو بچهگانهای، سادهانگارانه به نظر میرسید.
alireza atighehchi
بین اشکریختنهایش، به یاد پدرش افتاد که برای احساساتی بودن، او را سرزنش میکرد. همیشه میگفت: «احساس، ضعف است.» شاید درست میگفت. اما دمیتری بیش از هر چیز از این اندوهگین بود که خودش و پدرش هیچوقت همدیگر را نشناخته بودند و حالا دیگر، هرگز نخواهند شناخت.
alireza atighehchi
ارتباط صادقانه تنها راه گذر از بنبست عاطفی است
faezehswifti
«من بارها در جنگ، با مرگ روبهرو شدهام»، آرام و جدی به او گفت: «اما به خاطر جنگ، حاضر نیستم همهچیز را از دست بدهم. قدرت عشق ما در این ماههای گذشته، آنقدر گسترده شده است که نمیتوانم خطر کنم و تو را از دست بدهم.»
تاتیانا با صدای گرفتهای گفت: «هرگز من را از دست نخواهی داد.»
alireza atighehchi
دمیتری با شور و اشتیاق گفت: «تاتیانا، من هرگز تو را فراموش نخواهم کرد. هرگز. اگر تا حد مرگ در یکی از میدانهای جنگ زخمی بشوم، قسم میخورم نام تو آخرین کلمه بر لبان من و صورت تو، آخرین تصویر در ذهن من باشد.»
alireza atighehchi
دمیتری از آزادی در زندگی این زن که تا این اندازه با زنان داخل روسیه فرق داشت، شگفتزده شد. میتوانست هر کاری که میخواهد انجام دهد، هر چیزی که میخواهد بگوید، بدون اینکه از سرکوفت و واپسزدگی بترسد. دلچسب و خوشایند بود.
faezehswifti
ارتباط صادقانه تنها راه گذر از بنبست عاطفی است؛ کیتی این را در طول تابستان فهمیده بود. ماتمگرفتن هرگز به التیام کسی کمک نمیکند، این حرفزدن است که کمککننده است. کیتی این را هم فهمیده بود که خیانت لزومآ پایان رابطه نیست. چیزهای مهمتری هم هست. متأسفانه مارتا هرگز این را نفهمید و نتیجهاش یک قهر مادامالعمر بود.
zartari
همه عشقها پایان ناخوش دارند. مثل همه جنگها
LeNa
«همانطور که در نوشتههای فروید و یونگ آمده است، افراد میتوانند خودشان را برای هر چیز مجازیای متقاعد کنند.»
Mehrgolll
او مطمئن بود که تاتیانا صدای کوبیدن قلب در سینهاش را میشنود؛ چون او هم صدای قلب تاتیانا را میشنوید.
mahboob
حجم
۴۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۴۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۴۱,۳۰۰۳۰%
تومان