بریدههایی از کتاب همسر پنهانی
۴٫۴
(۳۸۵)
تازه دارم میفهمم من برای نویسندگی مناسب نیستم. مطمئنآ میتوانم یک جمله را سر هم کنم، اما حرفی ندارم که مشتاقانه بخواهم بزنم. به همین دلیل است که هر چیزی را که شروع میکنم رها میکنم
miss_yalda
وقتی وارد مسیر منتهی به کلبه شد، توانست از دور ببیند که در جلویی باز است. تاتیانا چه کار میکرد؟ به او گفته بود در را به روی کسی باز نکند. نزدیکتر که شد دید که در خُرد و تکهتکه شده است. ترس وجودش را گرفت، از اسبش پرید و با عجله به داخل رفت.
«تاتیانا!» اسم او را فریاد زد و با وحشتی بیحساب، از اتاقی به اتاق دیگر رفت. صندلی در اتاق نشیمن برگشته بود اما تاتیانا آنجا نبود. دوباره کنترل کرد؛ داخل کمدها و پشت پردهها را.
elham1395
آن روز صبح که از خواب بیدار شده بود، در آبهای درخشان دریاچه شنا کرده بود و به جیکجیک پرندگانِ پرسروصدایی که برای قلمروشان بگومگو میکردند، گوش سپرده بود. تا چشم کار میکرد، جنگل سبزِ انبوه بود و آبِ آبی پرتلألو و آسمان آبی مهآلود. این چشمانداز شعفانگیز، آشفتگیهایش را به آرامش تبدیل میکرد.
elham1395
مردم در پاریس، واقعآ گرسنه بودند. زنها درحالیکه کودکان ژندهپوش از دامنشان آویزان بودند، برای لقمهای نان در گوشههای خیابان خودشان را دراختیار مردان میگذاشتند. وقتی دستمزدشان را به دمیتری گفتند، او متوجه شد اگر راغب باشد میتواند با کمتر از یک دلار، یک فاحشه داشته باشد. به جای آن، به کسانی که از کنارشان میگذشت، پول نقد میداد و آنها بدون نگاهکردن به چشمهای دمیتری، زیر لب از او تشکر میکردند. او چه کسی بود که فکر میکرد میتواند درباره افسردگی بنویسد؟ این مردم خیلی بیشتر از او میدانستند.
زهره
دمیتری بعد از رسیدن به لندن، وقتی فهمید آمریکاییها چقدر از تأثیرات جنگ در امان بودهاند، خجالتزده شد. آنها هیچ سختی فیزیکیای را در خانه تجربه نکرده بودند، اما اینجا، به هرکجا که نگاه میکردی سوراخهایی بین ساختمانها دیده میشد، راکتها خانه بیشتر مردم را ویران و سراسر خیابانها را مثل دهانهای بدون دندان کرده بودند. هتل مرکزی لندن یعنی محل اقامتش، ریخته و پاشیده و بیرنگورو بود، برق دائم قطع و وصل میشد و آب گرم بهشدت محدود بود.
زهره
کیتی انگشت به دهان مانده بود. به خودش میگفت روزنامهنگار؟ تمام تابستان را سعی کرده بود که اطلاعاتی درباره دمیتری پیدا کند، اما هرگز به این حقیقت نرسیده بود که دو تا از رمانهایش فیلم شدهاند. حتی متحیرتر هم شد که وقتی داشت بزرگ میشد، هیچکس درباره دمیتری چیزی به او نگفته بود. او و مادرش، پدرش و مادربزرگ مارتا، عصرهای شنبه غالبآ مینشستند و فیلمهای قدیمی را تماشا میکردند. چرا هیچکدام از آنها اشارهای به این ارتباط خانوادگی با دنیای فیلمها نکرده بودند؟
زهره
چند نفر از نزدیکان و دوستان قدیمی او در اردوگاههای کار اجباری هیتلر جان خود را از دست دادند و گرچه تور او از آلمان نمیگذشت، اما رزا نمیتوانست تحمل کند که به سواحل اروپا برگردد. برای او، کل آن قاره از ضدیهودیگرایی متعفن شده بود.
زهره
ارتباط صادقانه تنها راه گذر از بنبست عاطفی است؛
نسیم رحیمی
افراد ذاتی دارند، چیزی در چشمهایشان وجود دارد که آنها را قابل شناسایی میکند.
نسیم رحیمی
«وقتی مخاطب ندارید، میتوانید صادقانهترین احساساتتان را بیان کنید.
نسیم رحیمی
آنها افرادی نبودند که دمیتری به طور معمول، به عنوان دوست انتخاب کرده باشد، اما آنقدر وجه مشترک داشتند که عصر دلپذیری را باهم بگذرانند
نادر کاربر
من این دروننگری را دوست دارم. کاش همه مردها دروننگر بودند.»
نادر کاربر
محاکمههای مضحک و اردوگاههای غیرانسانی زندانیان ماهیت واقعی حاکمیت آنها را نشان میدهند و من فکر میکنم درست نیست که نویسندهها تلویحآ از این جنایات چشم بپوشند.»
نادر کاربر
دمیتری پوتینهایش را وسط اتاق پرت کرد. برای یک مردِ عمل، یک سرباز، غیرقابل تحمل بود که نتواند به زنی که بیشتر از هرکس در دنیا دوستش داشت، کمک کند
ناردونه
حس خوبی داشت که بگویند چه کار کند؛ این همان چیزی بود که کیتی به آن نیاز داشت، آن هم وقتی که زندگیاش داشت از هم میپاشید.
fateme68
دمیتری گاهی در ذهنش، دو زنی که دوست میداشت را مقایسه میکرد. تاتیانا از لحاظ فکری به او نزدیکتر بود. وقتی در دهه نهم زندگی هستی، این مهمترین مسئله است. احساس اینکه آدم دیگری واقعآ و عمیقآ تو را درک میکند و آنچه را که تو میبینی، دوست دارد و تو هم همین احساس را درباره او داری، بهترین احساس دنیاست.
میس سین
ماتمگرفتن هرگز به التیام کسی کمک نمیکند، این حرفزدن است که کمککننده است.
Vahid&Maryam
ارتباط صادقانه تنها راه گذر از بنبست عاطفی است؛
Vahid&Maryam
احساس اینکه آدم دیگری واقعآ و عمیقآ تو را درک میکند و آنچه را که تو میبینی، دوست دارد و تو هم همین احساس را درباره او داری، بهترین احساس دنیاست.
Vahid&Maryam
وقتی مخاطب ندارید، میتوانید صادقانهترین احساساتتان را بیان کنید. من نوشتن را برای درک خودم، بسیار سودمند میدیدم. نوشتن کمک میکند بدانید گاهی چطور به شکل غریزی، واکنشی نشان میدهید که گیجتان میکند، باعث میشود فکر کنید چرا عصبانی هستید؟ چرا آن چیز ناراحتتان میکند؟ شگفتانگیز اینکه نوشتن جرقههای کوچکی ایجاد میکند که باعث این واکنشها میشوند. شاید فقط یک تفاوت ظریف ناخواسته باشد، چیزی که به دل مینشیند و موجب برانگیختن هیجان تجربه قدیمیتری میشود... طبیعت انسان گیراترین چیز درخور تأمل است.
Vahid&Maryam
حجم
۴۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۴۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۴۱,۳۰۰۳۰%
تومان