بریدههایی از کتاب بازجویی از صدام
نویسنده:جان نیکسون
مترجم:هوشنگ جیرانی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۵از ۹۳ رأی
۳٫۵
(۹۳)
هر دو، تصمیمهای نظامی را براساس اهداف سیاسی اتخاذ میکردند؛ هر دو در فهم اینکه استفادۀ عاقلانه از قدرت یا حتی تهدید قدرت میتواند مؤثرتر باشد - تا استفادۀ عریان از زور - ناکام بودند؛ هر دو کشورشان را از صلح و شکوفایی به وادی جنگ کشاندند و بدهکار کردند.
هر دو با تعصب داشتن نسبت به فلسفۀ سیاسیشان، به مدارج بالا رسیدند. با وجود این، هر دو در پایان کار خود ابراز تمایل میکردند که مواضع ایدئولوژیکی را به نفع سیاستهای عملگرایانهتر کنار بگذراند. هر دو مهارتهای سیاسی پرورشیافته و توانایی تهییج تودهها را داشتند. هر دو از لحاظ شخصی، افرادی خونسرد و منزوی بودند، هرچند وقتی موقعیت اقتضا میکرد، آدمهای خونگرمی میشدند.
arash
یکی از طنزهای بزرگ جنگ عراق این بود که صدام حسین، دیکتاتور ظالم، و جرج بوش، [در ظاهر] جنگجوی آزادیبخش، از بسیاری جهات شبیه هم بودند. هر دو، رفتارهایی خیرهسرانه و سلطهجویانه داشتند؛ هر دو بهشدت نسبت به جهان خارج بیاعتنا و کمتر به خارج از کشورشان سفر کردند؛ نگاه هر دو به قضایا سیاه و سفید، خوب یا بد، و له یا علیه بود، و زمانیکه با چندین گزینه روبرو میشدند، احساس عذاب میکردند؛ هر دو از سوی مشاورانی مطیع محاصره شده بودند و تحملی اندک نسبت به حرف مخالف داشتند؛ هر دو قدر اجماع عمومی را میدانستند، دستکم وقتی که یکپارچه از آنها حمایت میکرد؛ و هر دو به نظرهای کارشناسی بیاعتماد بودند. مشابهتهای میان این دو ادامه دارد:
هر دو تجربۀ نظامی معنادار و محدودی داشتند و انتظارشان از آنچه زور میتواند به دست بیاورد، غیرواقعی بود.
هر دو، تصمیمهای نظامی را ب
arash
صدام به ما گفت، روزی به او خبر رسید که کاروان وطبان در خیابانهای بغداد حرکت میکرد تا اینکه برادر ناتنی صدام پشت چراغ قرمز بیطاقت میشود. وطبان از خودرو دولتیاش پیاده شده، کلتش را درمیآورد و به چراغ شلیک میکند، بعد راهش را میکشد و میرود. صدام، وطبان را به کاخ ریاستجمهوری احضار میکند. به او میگوید چنین خبری شنیده، آیا درست است؟ صدام ناراحتی شدید وطبان را با جزئیات برای ما بیان کرد و از آن لذت میبرد. وطبان همچنین اقرار کرد که عابری را نیز با خودرو زیر گرفته است. صدام گفت که نمیتوانست چنین رفتاری را در کشورش تحمل کند چون اینجا جمهوری بود که مردم حکومت میکردند؛ بنابراین وطبان را محکوم میکند تا در جایی که آن حادثه رخ داده بود به مدت دو ماه راهنمای ترافیک باشد.
arash
: «صدام، من در جریان هستم که زندگی خودت را صرف آن کردی تا جایگاهی در تاریخ پیدا کنی و نهایت تلاشت را به خرج دادی تا دوران زمامداریات را با ساختن بناهای یادبود زنده نگه داری. چه احساسی داری وقتی میبینی که همۀ این بناهای یادبود نابود شدهاند؟»
صدام تبسمی کرد. انگشت سبابهاش را نشان داد و گفت «از تو میخواهم به حرفهای من گوش کنی. من هرگز از کسی نخواستم مجسمهای از من بسازد. اغلب، اعضای شورای فرماندهی انقلاب به من میگفتند، "صدام، ما میخواهیم عکس تو را در جایی نصب کنیم یا میخواهیم مجسمهات را بسازیم." من چهکاره بودم که این دستور را لغو کنم». فک من دوباره آویزان شد، چون میدانستم که او به زیردستانش وقعی نمیگذاشت.
arash
صدام سعی میکرد که از اظهارنظر مستقیم دربارۀ استفادۀ ارتش عراق از سلاحهای شیمیایی در جریان جنگ با ایران پرهیز کند، ولی رویکرد لب فروبستن او دشوار و دشوارتر شد چون میخواست ما بدانیم که ایران از همان سلاحها استفاده کرده است و مدعی شد که عراق از این سلاحها تنها برای مقاصد دفاعی بهره گرفته است. صدام اشاره کرد که این ایران بود که نخستینبار در سپتامبر ۱۹۸۱ در عملیات خرمشهر از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد.
AliX
در موردی اشاره کردم که ایالات متحدۀ آمریکا و ایران مشترکات زیادی دارند. از او پرسیدم آیا خبر دارد که برخیها از لسآنجلس به عنوان «تهرانجلس» نام میبرند، چون جمعیت زیادی از ایرانیها آنجا زندگی میکنند؟ صدام شروع کرد به خندیدن. گفتم که مردم ایران حتی برای قربانیان یازدهم سپتامبر شمع روشن کردند. در این موقع، صدام ناراحت شد. با خندهای تمسخرآمیز گفت، «این نفاق است. اوههه، برو پیش دوستان ایرانیات. بله، با هم رفیق شوید. ببین که این رفاقت چقدر طول میکشد!»
AliX
در یکی از جلسات، وقتی که دربارۀ هیئت حاکمۀ ایران پرسیدیم، صدام تلاش کرد مانند یک سیاستمدار برخورد کند. لحنی بزرگوارمنشانه به خود گرفت، هرچند که تهمایهای از خودپسندی در آن بود - ولی نمیتوانست نفرتش را از ایرانیها پنهان کند. گاهی اوقات صرف حرف زدن دربارۀ ایرانیها او را پریشان میکرد.
AliX
جای انکار نبود که صدام فارغ از قساوتهایش، کاریزمایی قوی داشت. مردی با جثهای بزرگ، با یک متر و هشتاد و پنج سانتیمتر قد، و درکل درشتاندام. من خودم یک متر و نود و پنج سانتیمتری هستم ولی صدام به نظر میرسید که توجهی به این تفاوت ندارد. او مردی بود که حضوری پررنگ داشت. حتی به عنوان یک زندانی - که قطعاً اعدام میشد - جذبۀ خود را به رخ میکشید.
AliX
وقتی بعدها از صدام پرسیدم، چرا از پاسخ دادن به پرسشهای ما درخصوص کمکی که پس از فرار از بغداد به او شد، امتناع کرده است، اصرار داشت بگوید که اساساً فرار نکرده بود. او گفت صرفاً جای خود را تغییر داد تا به اشغال کشورش اعتراض کند. وقتی از او پرسیدم چرا نمیخواهد دربارۀ افرادی که به او کمک کردهاند حرف بزند، با شک و تردید پاسخ داد: «آنها دوستان من هستند. چرا باید به تو بگویم و زندگیشان را به خطر بیندازم؟ گذشته از این، من در زمانهای دیگر به کمک آنها احتیاج دارم!» حیرتزده شدم از اینکه هنوز فکر میکند راهی برای خروج از مخمصهای که در آن گرفتار شده است وجود دارد. او متوهم بود ولی نسبت به افرادی که به او وفادار بودند همچنان همدلی نشان میداد.
AliX
صدام به دلیل عزم و ارادۀ کامل، تیزهوشی سیاسی و اهرم نهچندان بیاهمیتِ خدعه و فریبکاری به بالاترین مدارج قدرت در عراق رسید. بهرغم این، او در برخی جنبهها آدمی بیاطلاع، دستپروردۀ دوران فقر جوانی و فاقد تحصیلات رسمی بود. او صدها هزار نفر از مردمش را کشت و جنگی را علیه ایران شروع کرد که جان هفتصد هزار نفر را گرفت که یکصد هزار نفر از آنها غیرنظامی بودند. او بدون هیچ دغدغهای از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد و لایق عنوان «قصاب بغداد» بود. با وجود این، پیچیدهتر از آن بود که در ظاهر نشان میداد. مهم است بدانیم که این آدم کیست و چه انگیزههایی داشته است. مطمئناً افرادی شبیه او را دوباره در این منطقه از جهان خواهیم دید.
AliX
حجم
۲۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۳ صفحه
حجم
۲۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۳ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان