بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بازجویی از صدام | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بازجویی از صدام

بریده‌هایی از کتاب بازجویی از صدام

۳٫۵
(۹۲)
هنگامی که از او دربارۀ همسرش ساجده پرسیدم، صدام گفت که در ابتدا رابطه‌ای عاشقانه داشتند. او با خانوادۀ همسرش زندگی می‌کرد و از نوجوانی تحت تکفل پدر او، خیرالله طلفاح، بود که دایی صدام نیز بود
UNKNOWN.........
از صدام پرسیدم آیا اساساً به این موضوع فکر می‌کرد که به صورت پیش‌دستانه از سلاح‌های کشتارجمعی علیه نیروهای آمریکایی در عربستان استفاده کند؟ او گفت: «اگر نیروهای شما در هر کشور دیگری به‌جز عربستان مستقر بودند، به آن‌ها حمله می‌کردیم. عربستان برای ما سرزمینی مقدس است و حضور شما در آنجا گناه محسوب می‌شد.
UNKNOWN.........
دلیلی که عراق برای حمله به کویت اعلام کرد، دزدی از نفت عراق از طریق «حفاری اُریب» بود، عملی که کشوری برای استخراج نفت از چاه‌های بیرون از مرزهای خود انجام می‌دهد.
UNKNOWN.........
صدام هرگز جنایاتی را که به انجام آن‌ها متهم بود به گردن نگرفت، و مرتباً به پرسش‌های مربوط به نقض حقوق بشر این‌طور پاسخ می‌داد که، با فرمانده‌ای که در محل حاضر بوده است صحبت کنید
UNKNOWN.........
حدود چهارصد هزار کویتی، تقریباً نیمی از جمعیت این کشور، گریختند. عراقْ کویت را به تاراج برد و سربازانش همچنان‌که عقب‌نشینی می‌کردند، ششصد حلقه از هفتصد حلقه چاه نفت این کشور را به آتش کشیدند، محیط‌زیست آن را تخریب کردند و باعث مشکلات جسمی برای کویتی‌ها شدند.
UNKNOWN.........
تنها جایی که به پذیرفتن یک اشتباه نزدیک شد زمانی بود که دربارۀ حملۀ سال ۱۹۹۰ به کویت صحبت کردیم. دلیلی که عراق برای حمله به کویت اعلام کرد، دزدی از نفت عراق از طریق «حفاری اُریب» بود، عملی که کشوری برای استخراج نفت از چاه‌های بیرون از مرزهای خود انجام می‌دهد.
UNKNOWN.........
. از کتاب موردعلاقه‌اش پرسیدم و او گفت، پیرمرد و دریا نوشتۀ ارنست همینگوی. گفت، «فکرش را بکن؛ یک مرد، یک قایق و یک مسیر ماهیگیری.
UNKNOWN.........
وقتی که دربارۀ تاکتیک عراق در جریان جنگ پرسیدیم، صدام کوتاه پاسخ داد: «برو از وزارت دفاع بپرس». مشخص بود که نمی‌خواهد دربارۀ پرتاب موشک به ایران حرف بزند، و به شیوۀ معمول، جنگ موشکی میان ایران و عراق را به تحریک‌آفرینی ایران نسبت داد
UNKNOWN.........
صدام با وارد کردن اتهام گفت، «آن‌ها به گلوله‌باران بصره و زیرساخت‌های نفتی ادامه دادند. در دیاله حملاتی را از منطقۀ دوم زمینی [به نام سیف سعد] صورت دادند. از آن‌ها اسیر گرفتیم. یکی از آن‌ها را به مدت ده سال در اسارت نگه داشتیم تا نشان دهیم که جنگ، روز ۲۲ سپتامبر آغاز نشد [وقتی که عراق حمله را شروع کرد]، بلکه شروع جنگ برای ما روز چهارم سپتامبر بود.
UNKNOWN.........
صدام اصرار داشت که ایران مسئول خصومت‌ها بوده چون به یک توافق دربارۀ بازگرداندن دو پاسگاه احترام نگذاشت، چاه‌های نفتی عراق را آتش زد و واحدهای توپخانۀ ساخت آمریکا را در نزدیکی مرز با کشورش مستقر کرد.
UNKNOWN.........
وقتی از او پرسیدیم چرا جنگ را شروع کرد، صدام شروع کرد به صغرا و کبرا چیدن، حتی با وجود اینکه تحلیلگران نظامی به اتفاق معتقدند که اول عراق با یکصد هزار نیرو و دویست فروند هواپیما حمله کرد.
UNKNOWN.........
یک روز که صدام سعی داشت از این تاکتیک برای طفره‌رفتن از پاسخ به پرسش‌ها استفاده کند، اتفاقی خنده‌دار افتاد. ما داشتیم دربارۀ سلاح‌های کشتارجمعی حرف می‌زدیم که ناگهان پرسید ساعت چند است و گفت، «فکر می‌کنم وقت نماز است». درست مطابق انتظار، ده دقیقه بعد نگهبان به در زد و گفت که وقت نماز است
UNKNOWN.........
از محافظانش می‌پرسید که ساعت چند است. می‌خواست بداند چه وقت روز است تا نماز روزانه‌اش را اقامه کند
UNKNOWN.........
نچه صدام به من گفت، فرضیات ما را یکسره دگرگون کرد. او گفت که پدر ناتنی‌اش را خیلی دوست داشت و او مهربان‌ترین آدمی بود که می‌شناخت. صدام گفت این پدر ناتنی‌اش بود که از او خواست تا خانه را ترک کند، نه به این دلیل که نامهربان بود بلکه چون می‌دانست در تکریت برای جوانی چون صدام هیچ فرصتی وجود ندارد.
UNKNOWN.........
فصل ششم: خطر ایران از صدام پرسیدم که رشد و نمو در تکریت چطور بود و چگونه یک جوان از چنین جای ظلمت‌زده‌ای به مقام ریاست‌جمهوری عراق رسید. صدام گفت که زندگی سختی داشتند و خانواده‌اش فقیر بودند. از او دربارۀ رابطه‌اش با مادر و پدر ناتنی‌اش پرسیدم. در سال‌هایی که به عنوان تحلیلگر رهبری کار می‌کردم، هیچ تردیدی نداشتم که پدر ناتنی‌اش- برادر پدرش و درنتیجه عمویش- نسبت به او ظالم بوده و در جوانی‌اش او را کتک می‌زد.
UNKNOWN.........
صدام محکم به این ایده چسبیده بود که همچنان رهبر کشور است و خود را رییس‌جمهوری عراق می‌دانست. به همین دلیل، او را به عنوان آقای رییس‌جمهور یا آقای صدام خطاب نمی‌کردیم. او را تنها به اسم کوچک صدا می‌کردیم. اوایل کمی ناراحت می‌شد ولی بعد به آن عادت کرد.
UNKNOWN.........
گاهی اوقات آشکارا از پرسش‌های ما غافلگیر می‌شد، مثلاً وقتی از او دربارۀ همسرانش پرسیدیم (او دو زن داشت: ساجده و یک مهماندار خطوط هوایی عراق به نام سمیرا شاه‌بندر؛ مشخص بود که صحبت کردن دربارۀ آن‌ها خوشایندش نیست).
UNKNOWN.........
یکی از محافظانش پسرکی را روی زمین هل داد. صدام این صحنه را دید، مشاهده کرد که پسرک چوبی بلند کرد، و او هم به پسرک چشمکی زد. محافظش را صدا زد و هنگامی که او رویش را به طرف صدام برگرداند، پسرک ضربه‌ای جانانه به فرق سرش کوبید- پسرک انتقامش را به خاطر پرت شدن روی زمین گرفت.
UNKNOWN.........
گاهی اوقات هم از چند نکتۀ ناهمگون برای پاسخ دادن به پرسش سرراست ما استفاده می‌کرد؛ مثلاً چیزهایی شبیه این می‌گفت، «خیلی زود نکته‌ام را در این زمینه می‌گویم اما ابتدا باید دربارۀ فلان موضوع حرف بزنم». این روند منجر به روده‌درازی دربارۀ مسئله‌ای می‌شد که درظاهر به مباحث ما ارتباطی نداشت. بعد هم، اصلاً به سؤال ما برنمی‌گشت و آن را به همان موضوعی که درباره‌اش حرافی کرده بود ختم می‌کرد.
UNKNOWN.........
حسین کمال زمانی به چهره‌ای جهانی تبدیل شد که در سال ۱۹۹۴ همراه با برادرش صدام کمال- که او نیز داماد صدام حسین بود- و اعضای خانواده‌اش به اردن پناهنده شد. متعاقب آن، برادران کمال از زندگی در امان خسته شدند و معتقد بودند اگر به عراق بازگردند عفو خواهند شد. آن‌ها در سال ۱۹۹۶ به کشور بازگشتند ولی برچسب خائن به آن‌ها زده شد و مجبور شدند همسرانشان را طلاق دهند، بعد هم در جریان تیراندازی با نیروهای امنیتی صدام کشته شدند.
UNKNOWN.........

حجم

۲۶۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۳ صفحه

حجم

۲۶۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۳ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰
۵۰%
تومان