بریدههایی از کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
۴٫۰
(۱۵۳)
وقتی به مقصد میرسی و پیروز میشوی، تازه احساس بیانگیزگی میکنی؛ چرا که هدفت تمام شده و باید برخیزی و برای خودت هدفهای جدیدتری خلق کنی تا بیانگیزگیات را سرپوش گذاری.
farzane
در دنیایی که من در آن بودم و تو آن را رحم مینامیدی، هدف به دنیا آمدن بود؛ اما در دنیایی که تو در آن زندگی میکنی هدف رسیدن به مرگ است و این یعنی باید از عدم وارد عدم میشدم...»
farzane
زمستان فصل ثروتمندان است. اگر پول داشته باشی، سرما برایت یک بازی و تفنن است که بتوانی پالتو پوست گرم و گرانقیمتی بخری و خودت را برای بازی اسکی آماده کنی...
و برعکس اگر پولی نداشته باشی، آن سرما فقط زجر است و عذاب و دیدن منظرهٔ زیبای برف برایت تنفر برانگیز میشود.
farzane
کودک من، زندگی یعنی خستگی، یعنی یک جنگ تکراری که هر روز باید آن را تجربه کنی و برای هر لحظه شادی کوتاهمدتش باید تاوان سنگینی بپردازی
farzane
زیرا تنها کسانی که در گذشتهشان زیاد گریه کردهاند میتوانند قدر لحظات شاد اکنونشان را به خوبی بدانند و اینگونه بخندند.
به زودی خواهی فهمید که گریه کردن بسیار آسان، ولی خندیدن سخت است. به محض ورودت به این دنیا تنها کاری که میتوانی انجام دهی گریه است.
spiideabc
به راستی که "زندگی" واژهٔ عجیبی است. زخمهای روی بدن خیلی زود التیام مییابند و کمکم که اثر زخمها از بین خواهند رفت، فراموش میکنیم که روزی از همین زخمها خون میچکید.
spiideabc
اینکه دانستم هیچ چیز به اندازهٔ جذب دو موجود به طرف هم نمیتواند آزادی را از آنها سلب کند، زیرا این باعث میشود که خود را فراموش کرده و همهٔ حقوق و عزت نفس و آزادیمان را از دست بدهیم؛
spiideabc
بگویم دنیا مثل یک فرشی از ابریشم است و میتوان با پایی برهنه رویش قدم گذاشت و هیچ برآمدگی و سنگ و کلوخی روی آن یافت نمیشود. کودک من، این دنیا چنان سنگهایی دارد که به محض اصابت پاهایت با آنها باعث خونریزیشان میشود؛ سنگهایی که حتی با کفشهایی از فولاد هم نمیتوان از آنها رد شد.
spiideabc
انسانها وقتی خود را در خطر میبینند تن به خفت میدهند و به محض اینکه خطر رفع شد، به جایگاه انسانی خود بازمیگردند.
spiideabc
با اینهمه زن بودن زیباست... که شجاعتی لطیف میخواهد. دختر بودن، یعنی یک جنگ بی پایان...
spiideabc
با اینهمه زن بودن زیباست... که شجاعتی لطیف میخواهد. دختر بودن، یعنی یک جنگ بی پایان...
spiideabc
پس کودک من شجاع باش و به این دنیا قدم بگذار. تو بدان حتی تخم یک گیاه که به آرامی سر از خاک بیرون میآورد هم شجاع است. با این که میداند وزیدن یک باد تند یا لگد یک بچهٔ بازیگوش او را به فنا خواهد برد، با اینحال با شجاعت تمام برای ادامهٔ زندگی میجنگد و رشد میکند و گردافشانی میکند و جنگل را به وجود میآورد.
spiideabc
از درد نمیترسم... درد با ما زاده شده و با ما بزرگ میشود و آنقدر در وجود ما عجین میگردد که آن را مانند دستها و پاهایمان جزئی از وجودمان میدانیم.
spiideabc
. به راستی که "زندگی" واژهٔ عجیبی است. زخمهای روی بدن خیلی زود التیام مییابند و کمکم که اثر زخمها از بین خواهند رفت، فراموش میکنیم که روزی از همین زخمها خون میچکید.
j@@@@@@$
این هم یکی دیگر از حقایقی بود که تو شانس تجربه کردنش را از دست دادی... این که برای رسیدن به آزادی، ثروت، عشق و هر آنچه در آرزویش هستی میکوشی، اما به محض اینکه به آن دسترسی پیدا میکنی دیگر برایت جذابیتی ندارد.
وقتی به آرزویت میرسی فکر میکنی این همان آرزویی نبوده که در فکر و خیالت میپروراندی. به نظر من رسیدن یعنی آخر خط و ای کاش هیچ گاه نرسی...
j@@@@@@$
هیچ چیز به اندازهٔ جذب دو موجود به طرف هم نمیتواند آزادی را از آنها سلب کند، زیرا این باعث میشود که خود را فراموش کرده و همهٔ حقوق و عزت نفس و آزادیمان را از دست بدهیم؛ درست مثل یک تلاش مذبوحانه برای رسیدن به ساحلی که اصلاً وجود ندارد، ساحلی به نام عشق و اگر هم بر فرض محال به آن رسیدی از خودت میپرسی آیا ارزشش را داشت؟!...
mimbaran
خفت مثل یک حیوان درنده همیشه در کمین ما نشسته و هرروز با چهرهٔ عقل و کمال و مصلحت خود را نمایان میکند و به ندرت هستند کسانی که در مقابلش تسلیم نشوند.
mimbaran
از درد نمیترسم... درد با ما زاده شده و با ما بزرگ میشود و آنقدر در وجود ما عجین میگردد که آن را مانند دستها و پاهایمان جزئی از وجودمان میدانیم. کودک من به طور قطع من از مرگ هم نمیترسم... وقتی کسی میمیرد یعنی قبلاً از هیچ ساخته شده و به این دنیا آمده است. اما مطمئنا از عدم و نیستی و فکر اینکه اگر هرگز نبودم میترسم.
mimbaran
هیچ چیز به اندازهٔ جذب دو موجود به طرف هم نمیتواند آزادی را از آنها سلب کند، زیرا این باعث میشود که خود را فراموش کرده و همهٔ حقوق و عزت نفس و آزادیمان را از دست بدهیم؛ درست مثل یک تلاش مذبوحانه برای رسیدن به ساحلی که اصلاً وجود ندارد، ساحلی به نام عشق و اگر هم بر فرض محال به آن رسیدی از خودت میپرسی آیا ارزشش را داشت؟!...
علی
متولد شدن خودش به اندازهٔ کافی خطر دارد: خطر پشیمانی از به دنیا آمدن...
علی
حجم
۸۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۸۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان