بریدههایی از کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
۴٫۰
(۱۴۷)
این هم یکی دیگر از حقایقی بود که تو شانس تجربه کردنش را از دست دادی... این که برای رسیدن به آزادی، ثروت، عشق و هر آنچه در آرزویش هستی میکوشی، اما به محض اینکه به آن دسترسی پیدا میکنی دیگر برایت جذابیتی ندارد.
وقتی به آرزویت میرسی فکر میکنی این همان آرزویی نبوده که در فکر و خیالت میپروراندی. به نظر من رسیدن یعنی آخر خط و ای کاش هیچ گاه نرسی...
j@@@@@@$
هیچ چیز به اندازهٔ جذب دو موجود به طرف هم نمیتواند آزادی را از آنها سلب کند، زیرا این باعث میشود که خود را فراموش کرده و همهٔ حقوق و عزت نفس و آزادیمان را از دست بدهیم؛ درست مثل یک تلاش مذبوحانه برای رسیدن به ساحلی که اصلاً وجود ندارد، ساحلی به نام عشق و اگر هم بر فرض محال به آن رسیدی از خودت میپرسی آیا ارزشش را داشت؟!...
mimbaran
خفت مثل یک حیوان درنده همیشه در کمین ما نشسته و هرروز با چهرهٔ عقل و کمال و مصلحت خود را نمایان میکند و به ندرت هستند کسانی که در مقابلش تسلیم نشوند.
mimbaran
از درد نمیترسم... درد با ما زاده شده و با ما بزرگ میشود و آنقدر در وجود ما عجین میگردد که آن را مانند دستها و پاهایمان جزئی از وجودمان میدانیم. کودک من به طور قطع من از مرگ هم نمیترسم... وقتی کسی میمیرد یعنی قبلاً از هیچ ساخته شده و به این دنیا آمده است. اما مطمئنا از عدم و نیستی و فکر اینکه اگر هرگز نبودم میترسم.
mimbaran
هیچ چیز به اندازهٔ جذب دو موجود به طرف هم نمیتواند آزادی را از آنها سلب کند، زیرا این باعث میشود که خود را فراموش کرده و همهٔ حقوق و عزت نفس و آزادیمان را از دست بدهیم؛ درست مثل یک تلاش مذبوحانه برای رسیدن به ساحلی که اصلاً وجود ندارد، ساحلی به نام عشق و اگر هم بر فرض محال به آن رسیدی از خودت میپرسی آیا ارزشش را داشت؟!...
علی
متولد شدن خودش به اندازهٔ کافی خطر دارد: خطر پشیمانی از به دنیا آمدن...
علی
همیشه مارا با وعده و وعیدهای پوچ دلگرم میکردند که برگرفته از هدایایی خفتبار بود... فرزند من آیا آن فردای وعده داده شده برای تو خواهد رسید؟!
هزاران سال است که انسانها به امید "فردای بهتر" زادوولد میکنند و دل خوش میکنند به این که فرزندانشان "فردای بهتری" نسبت به خودشان داشته باشند و این "فردای بهتر" در داشتن خانهای گرم و نرم خلاصه میشود. البته که اگر از سرما بلرزی، داشتن یک خانهٔ گرم خیلی دوستداشتنی و مفید است؛ اما به طور قطع عامل خوشبختی تو نیست و از حقوق تو دفاع نخواهد کرد و تو همچنان باید دروغها و تزویرها و سنگدلیها را تحمل کنی.
zahra
پس از ارتش به ظاهر دوست انگلیس، ارتش آمریکا وارد عمل شد. همه میگفتند که ارتش آمریکا صادقتر و مطمئنتر است و دختر کوچولو امیدوار بود که این حرف درست باشد، به خصوص که آمریکاییها همیشه چهرهای خندان داشتند. ولی زود متوجه شد که آنها هم در پشت چهرهٔ خندانشان، خصلت زورگویی نهفته و قصد ریاست دارند.
زهرا
به راستی که "زندگی" واژهٔ عجیبی است. زخمهای روی بدن خیلی زود التیام مییابند و کمکم که اثر زخمها از بین خواهند رفت، فراموش میکنیم که روزی از همین زخمها خون میچکید.
❥ⓕⓣⓜⓗ❥
در این دنیا زندگی به عطوفت وابسته نیست، بلکه به خشونت وابسته است.
راز بقا تنها در داشتن قدرت و خشونت است.
arash
حجم
۸۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۸۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان