بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب درون تو طلاست؛ عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی می‌کنیم | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب درون تو طلاست؛ عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی می‌کنیم اثر مسعود لعلی

بریده‌هایی از کتاب درون تو طلاست؛ عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی می‌کنیم

۴٫۴
(۲۴)
فیلم خودتان را بگیرید و بگذارید جلوی خودتان، ببینید می‌خواهید این فیلم را جلوی همه پخش کنند؟ با فرزندم چطور برخورد کردم؟ با همسرم چگونه حرف زدم؟ اگر حاضر نیستی این فیلم را بقیهٔ مردم ببینند، یعنی خوب نیستی! این یک تعریف از تقواست که تمام اعمالت را روی سرت بگذاری و بروی بازار، دوری بزنی و شرمنده نشوی. «منسوب به الهی قمشه‌ای» اگر از زندگی‌ات فیلمی می‌ساختند اسم آن را چه می‌گذاشتید؟
ýǾи̃̾₳₷.₷3773
«تو همه‌چیز را آموخته‌ای. این را هم بدان که همهٔ انسان‌ها قدرت انتقاد دارند، ولی جرئت اصلاح را نه.
Mina Hoseiny
در دنیا زندانی بزرگ وجود دارد که مخوف‌ترین سلول‌های جهان در آن موجود است، و زندانیان آن توان فرار از آن را هرگز نخواهند یافت. زندانبان آن، این نگرش است: «مردم دربارهٔ من چه فکر می‌کنند؟» دیوارهای ضخیم آن از مصالح بتنی چون: «مهرطلبی»، «ترس از قضاوت»، «ترس از تأیید نشدن» ساخته شده است. دروازهٔ عبورناپذیرش این نگرش است: «در نگاه مردم، چگونه به نظر می‌رسم؟» این زندان علی‌رغم استحکامش نامرئی است، و محبوسان آن از اسارت خود خبر ندارند. امیدوارم ما اسیر این زندان دردناک نباشیم، و اگر هستیم روزی از آن رها شویم.
Mina Hoseiny
کسی داشت راه می‌رفت، پایش به سکه‌ای خورد. فکر کرد سکه طلاست، نور کافی هم نبود، کاغذی را آتش زد و گشت ببیند چی هست، دید یک دو ریالی است. بعد دید کاغذی که آتش زده، هزارتومانی بوده است. گفت: «چی را برای چی آتش زدم! واقعاً این زندگی غالب ما انسان‌هاست. ما چیزهای بزرگی را برای چیزهای بسیار کوچکی آتش می‌زنیم و خودمان هم خبر نداریم!»
Mina Hoseiny
«پاکش کن، اگه پاک نمی‌شه چشمات رو ببند.»
Amir
به نظر می‌رسد زشت‌پنداری و نامتناسب دیدن وضعیت بدنی تا حدی به عدم تناسب فکری و شناختی افراد نیز بر می‌گردد و فرد به جای مراجعه به متخصص زیبایی باید به روانشناس و مشاور رجوع کند تا متوجه سازه‌های اندیشه‌های غلط و نازیبا در ذهن خود شود. ‫زشت دیدن خود نتیجهٔ افکار زشت و تحریف شده است.
melika12011
هیچ کس انتخاب نکرده که با چه قیافه‌ای در چه خانواده‌ای و با چه شرایطی به دنیا بیاید. هیچ کس را برای هیچ چیزش تحقیر یا مسخره نکنیم ... دربارهٔ دیگران قضاوت نکنیم ... همان اندازه که به یک مدیر، مهندس، دکتر احترام می‌گذاریم به همان اندازه به یک کارگر، رفتگر، مستخدم هم احترام بگذاریم.
.
مادر تنها کنج خانه نشسته بود و پسرک، بی‌توجه غرق در فیسبوک، این پست را گذاشت تا لایک جمع کند: «همهٔ هستی‌ام مادرم.» دخترک در لاین عکس کارگری پیر را گذاشت و زیرش نوشت: «پدرای زحمتکش چند تا لایک دارن؟» همزمان پدر پیرش صدایش کرد: «دخترام ناهار آماده است.» دختر داد زد: «من میل ندارم، صد دفعه نگفتم وقتی تو اتاقم هستم این‌قدر صدام نکنید!» پُست دخترک کلی لایک خورده بود!
.
در حسرت گذشته ماندن ... چیزی جز از دست دادن امروز نیست! تو فقط یک بار هجده‌ساله خواهی بود، یک بار سی‌ساله ... یک بار چهل‌ساله ... و یک بار هفتادساله ... در هر سنی که هستی، روزهایی بی‌نظیر را تجربه می‌کنی، چرا که مثل روزهای دیگر، فقط یک بار تکرار خواهد شد ... هر روز از عمر تو زیباست، و لذت‌های خودش را دارد ... به شرط آن‌که زندگی کردن را بلد باشی.
.
«چرا همه خوشبخت هستند جز من؟» استاد: «زیرا آن‌ها یاد گرفته‌اند تا خوبی و زیبایی را همه‌جا ببینند.» «چرا من خوبی و زیبایی را همه‌جا نمی‌بینم؟» «زیرا آن‌چه را نتوانی در درون خود ببینی در بیرون نیز نمی‌توانی.»
.
در دنیا زندانی بزرگ وجود دارد که مخوف‌ترین سلول‌های جهان در آن موجود است، و زندانیان آن توان فرار از آن را هرگز نخواهند یافت. زندانبان آن، این نگرش است: «مردم دربارهٔ من چه فکر می‌کنند؟» دیوارهای ضخیم آن از مصالح بتنی چون: «مهرطلبی»، «ترس از قضاوت»، «ترس از تأیید نشدن» ساخته شده است. دروازهٔ عبورناپذیرش این نگرش است: «در نگاه مردم، چگونه به نظر می‌رسم؟»
احسان رضاپور
زندگی مانند چیست؟ زندگی مانند یک پتوی کوتاه است آن را بالا می‌کشید، انگشت شستتان بیرون می‌زند؛ آن را پایین می‌کشید شانه‌هایتان از سرما می‌لرزد آدم‌های وسواسی، مدام در حال تست اندازهٔ پتو هستند و زندگی را نمی‌فهمند، ولی آدم‌های شاد زانوهای خود را کمی خم می‌کنند و شب راحتی را سپری می‌کنند. «ماریون هاوارد»
عاطفه
اگر خری به جایگاه رفیع و پُست مهمی برسد، هم آن‌جا را خراب می‌کند و هم خودش را می‌کشد.
احسان رضاپور
امروز دختر کوچولوی من درس عجیبی به من داد. با مداد شمعی نصف مبل کرم‌رنگ نشیمن را سیاه کرده بود. وقتی متوجه شدم صدایش کردم و با تظاهر به ناراحتی گفتم: «عزیزم من این‌جا چیزهای ناراحت‌کننده‌ای می‌بینم. به نظرت باید چه کار کنم؟» خیلی خونسرد سری تکان داد و گفت: «خب پاکش کن. اگه پاک نمی‌شه چشمات رو ببند!» به همین سادگی! تمام فلسفهٔ آرامش رو در همین جملهٔ کوتاه به من مادر پرادعا و مثلاً تحصیلکرده یادآوری کرد وآموخت. «پاکش کن، اگه پاک نمیشه چشمات رو ببند.»
احسان رضاپور
پیگمالیون و اصل مدیریتی این یک افسانهٔ یونانی است: «پیگمالیون»، مجسمه‌سازی از قبرس بود. زمانی او مجسمهٔ یک زن را ساخت و شیفتهٔ اثر خود شد آن‌قدر که او را می‌پرستید. سرانجام، مجسمهٔ بی‌جان، تحت تأثیر پیگمالیون زنده شد و آن دو با یکدیگر ازدواج کردند. امروزه «پیگمالیون»، نه فقط یک شخصیت خیالی در یونان باستان، که یک اصطلاح روانشناسی و مدیریتی است. خلاصه اصل پیگمالیون در روانشناسی این است: افراد تمایل دارند در نظر دیگران، توانمند جلوه کنند و در عمل نیز ثابت کنند که توانمند هستند. آن‌ها تمایل دارند انتظاراتی که دیگران از ایشان دارند را برآورده کنند تا تصویر ذهنی دیگران نسبت به آنان، مثبت باشد. این اصل در مدیریت این‌گونه عملیاتی می‌شود:
کاربر ۱۵۶۷۴۴۷
فیلم خودتان را بگیرید و بگذارید جلوی خودتان، ببینید می‌خواهید این فیلم را جلوی همه پخش کنند؟ با فرزندم چطور برخورد کردم؟ با همسرم چگونه حرف زدم؟ اگر حاضر نیستی این فیلم را بقیهٔ مردم ببینند، یعنی خوب نیستی! این یک تعریف از تقواست که تمام اعمالت را روی سرت بگذاری و بروی بازار، دوری بزنی و شرمنده نشوی. «منسوب به الهی قمشه‌ای» اگر از زندگی‌ات فیلمی می‌ساختند اسم آن را چه می‌گذاشتید؟
فرامرز میرشکار
زندگی مانند چیست؟ زندگی مانند یک پتوی کوتاه است آن را بالا می‌کشید، انگشت شستتان بیرون می‌زند؛ آن را پایین می‌کشید شانه‌هایتان از سرما می‌لرزد آدم‌های وسواسی، مدام در حال تست اندازهٔ پتو هستند و زندگی را نمی‌فهمند، ولی آدم‌های شاد زانوهای خود را کمی خم می‌کنند و شب راحتی را سپری می‌کنند.
فرامرز میرشکار
امروز دختر کوچولوی من درس عجیبی به من داد. با مداد شمعی نصف مبل کرم‌رنگ نشیمن را سیاه کرده بود. وقتی متوجه شدم صدایش کردم و با تظاهر به ناراحتی گفتم: «عزیزم من این‌جا چیزهای ناراحت‌کننده‌ای می‌بینم. به نظرت باید چه کار کنم؟» خیلی خونسرد سری تکان داد و گفت: «خب پاکش کن. اگه پاک نمی‌شه چشمات رو ببند!»
فرامرز میرشکار
۹. فروشندگان معمولی می‌گویند: «این بخش به من مربوط نمی‌شود.» فروشندگان نابغه می‌گویند: «من با کمال میل شما را پیش کسی می‌برم که بیشتر از من در مورد این بخش اطلاعات دارد.» ۱۰. فروشندگان معمولی می‌گویند: «ما الان این کالا را تمام کرده‌ایم.» فروشندگان نابغه می‌گویند: «الان از این کالا در فروشگاه نداریم، اما روز دیگر خواهیم داشت. ممکن است لطفاً نام و شماره تلفن خود را به من بدهید تا با شما تماس بگیریم و اطلاع دهیم؟»
mrm1990
از آب بیاموزیم در حیرتم از خلقت آب، اگر با درخت همنشین شود، آن را شکوفا می‌کند ... اگر با آتش تماس بگیرد، آن را خاموش می‌کند. اگر با ناپاکی‌ها برخورد کند، آن را تمیز می‌کند. اگر با آرد هم‌آغوش شود، آن را آماده طبخ می‌کند. اگر با خورشید متفق شود، رنگین‌کمان ایجاد می‌شود. ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گندآب می‌گردد. دل ما نیز مانند آب است، وقتی با دیگران است زنده و تأثیرپذیر است و در تنهایی مرده و گرفته است. «با هم» بودن‌هایمان را قدر بدانیم.
علیرضا م

حجم

۱۲۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۱۲۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان