بریدههایی از کتاب درون تو طلاست؛ عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی میکنیم
۴٫۴
(۲۴)
فیلم خودتان را بگیرید و بگذارید جلوی خودتان،
ببینید میخواهید این فیلم را جلوی همه پخش کنند؟
با فرزندم چطور برخورد کردم؟
با همسرم چگونه حرف زدم؟
اگر حاضر نیستی این فیلم را بقیهٔ مردم ببینند، یعنی خوب نیستی!
این یک تعریف از تقواست که تمام اعمالت را روی سرت بگذاری و بروی بازار، دوری بزنی و شرمنده نشوی.
«منسوب به الهی قمشهای»
اگر از زندگیات فیلمی میساختند اسم آن را چه میگذاشتید؟
Mina Hoseiny
سخنی که بازگو نشود،
نظری که بیان نشود،
احساسی که ابراز نشود،
رنجشی که منعکس نشود،
نیازی که برآورده نشود،
باری است که سنگینی آن شانههایت را در درازمدت خُرد خواهد کرد ...
مسعود لعلی
محمد میرحسینی
زندگی مانند چیست؟
زندگی مانند یک پتوی کوتاه است
آن را بالا میکشید، انگشت شستتان بیرون میزند؛
آن را پایین میکشید شانههایتان از سرما میلرزد
آدمهای وسواسی،
مدام در حال تست اندازهٔ پتو هستند و زندگی را نمیفهمند،
ولی آدمهای شاد
زانوهای خود را کمی خم میکنند و شب راحتی را سپری میکنند.
وهب حسینی
مردی تعریف میکرد که با دو دوستش به جنگلهای آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیلهٔ زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند. وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: «زنهای وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند. خواستههای دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند. وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم: ‘‘لطفاً زشتترین شما مرا بکشد!’’»
محمد میرحسینی
او دو لیوان برداشت. در یکی از لیوانها آب مقطر و در لیوان دومی الکل ریخت. سپس یک کرم خاکی را در لیوان آب مقطر انداخت. کرم آرام آرام شنا کرد و خود را به سطح آب رساند. آنگاه یک کرم خاکی دیگر داخل لیوان محتوی الکل خالص انداخت. کرم پیش روی همه تکه تکه شد.
دکتر رو به جمعیت کرد و پرسید چه نتیجهای میتوانند از این آزمایش بگیرند. یکی از حضار جواب داد: «اگه الکل بخورید، کرم وارد معدهٔ شما نمیشود!»
هنگامی که چیزی را، چه خوب و چه بد، باور داریم، سعی میکنیم به همه چیز از همان منظر نگاه کنیم. ما همان حرفی را میشنویم که خواهان شنیدنش هستیم و بر همان اساس نیز استنباط میکنیم، تا اینکه شکل عادت به خود بگیرد. مهم آن است که برای اتخاذ تصمیم عاقلانه، بر تمامی زوایای یک رخداد دقیق شویم.
Mina Hoseiny
در حسرت گذشته ماندن ...
چیزی جز از دست دادن امروز نیست!
تو فقط یک بار هجدهساله خواهی بود،
یک بار سیساله ...
یک بار چهلساله ...
و یک بار هفتادساله ...
در هر سنی که هستی،
روزهایی بینظیر را تجربه میکنی،
چرا که مثل روزهای دیگر،
فقط یک بار تکرار خواهد شد ...
هر روز از عمر تو زیباست،
و لذتهای خودش را دارد ...
به شرط آنکه زندگی کردن را بلد باشی.
امیدوارم اندکی کمکم تاثیر...
هفت تابلوی موفقیت در اتاقتان
تابلوی سقف: اهداف بلند داشته باش.
تابلوی ساعت: هر دقیقه با ارزش است.
تابلوی آیینه: قبل از هر کاری بازتاب آن را بیندیش.
تابلوی پنجره: به دنیا بنگر.
تابلوی دریچهٔ کولر: خونسرد باش.
تابلوی تقویم: بهروز باش.
تابلوی در: در راه هدفهایت، سختیها را هل بده و کنار بزن.
mrm1990
نیمهٔ خالی لیوان
مایک: «تو یه روانی هستی و من عاشقم ...»
آبی: «من روانی نیستم!»
مایک: «من الان بهت گفتم عاشقتم، ولی تو فقط واژهٔ روانی رو شنیدی، این نشونهٔ آدمهای روانیه!»
ما آدمها عادت کردیم که امواج منفی رو زودتر از امواج مثبت جذب کنیم. همیشه از غمها مینالیم، ولی به همون اندازه از شادیها، خوشحالیمون رو بروز نمیدیم ... باید یاد بگیریم که امواج منفی را پس بزنیم.
«از کتابِ حقیقت زشت، رابرت لوکتیک»
Mina Hoseiny
این یک تعریف از تقواست که تمام اعمالت را روی سرت بگذاری و بروی بازار، دوری بزنی و شرمنده نشوی.
«منسوب به الهی قمشهای»
آقا سعید
من زندگی خودم را میکنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم. چاقم، لاغرم، قدبلندم، کوتاهقدم، سفیدم، سبزهام.
همه به خودم مربوط است. مهم بودن یا نبودن را فراموش کن.
روزنامهٔ روز شنبه زبالهٔ روز یکشنبه است. زندگی کن به شیوهٔ خودت با قوانین خودت با باورها و ایمان قلبی خودت.
مردم دلشان میخواهد موضوعی برای گفتوگو داشته باشند، برایشان فرقی نمیکند چگونه هستی. هر جور که باشی حرفی برای گفتن دارند.
Samira Keshavarz
هر روز از عمر تو زیباست،
و لذتهای خودش را دارد ...
به شرط آنکه زندگی کردن را بلد باشی.
Amir
هفت تابلوی موفقیت در اتاقتان
تابلوی سقف: اهداف بلند داشته باش.
تابلوی ساعت: هر دقیقه با ارزش است.
تابلوی آیینه: قبل از هر کاری بازتاب آن را بیندیش.
تابلوی پنجره: به دنیا بنگر.
تابلوی دریچهٔ کولر: خونسرد باش.
تابلوی تقویم: بهروز باش.
تابلوی در: در راه هدفهایت، سختیها را هل بده و کنار بزن.
سوگند
فقط یک بار
در حسرت گذشته ماندن ...
چیزی جز از دست دادن امروز نیست!
تو فقط یک بار هجدهساله خواهی بود،
یک بار سیساله ...
یک بار چهلساله ...
و یک بار هفتادساله ...
در هر سنی که هستی،
روزهایی بینظیر را تجربه میکنی،
چرا که مثل روزهای دیگر،
فقط یک بار تکرار خواهد شد ...
هر روز از عمر تو زیباست،
و لذتهای خودش را دارد ...
به شرط آنکه زندگی کردن را بلد باشی.
سوگند
خاطرهای دردناک از خاویر زانتی
زمانی که قهرمان جام حذفی ایتالیا شدیم مادرم از آرژانتین به من زنگ زد که تبریک بگه من بهش گفتم الان تو جشن قهرمانیام و قطع کردم وقتی چند ساعت بعد بهش زنگ زدم اون دیگه زنده نبود.
«خیلی زود دیر میشه»
وهب حسینی
کسی داشت راه میرفت، پایش به سکهای خورد.
فکر کرد سکه طلاست، نور کافی هم نبود،
کاغذی را آتش زد و گشت ببیند چی هست،
دید یک دو ریالی است.
بعد دید کاغذی که آتش زده، هزارتومانی بوده است.
گفت: «چی را برای چی آتش زدم! واقعاً این زندگی غالب ما انسانهاست. ما چیزهای بزرگی را برای چیزهای بسیار کوچکی آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم!»
ýǾи̃̾₳₷.₷3773
خلاصه اصل پیگمالیون در روانشناسی این است: افراد تمایل دارند در نظر دیگران، توانمند جلوه کنند و در عمل نیز ثابت کنند که توانمند هستند. آنها تمایل دارند انتظاراتی که دیگران از ایشان دارند را برآورده کنند تا تصویر ذهنی دیگران نسبت به آنان، مثبت باشد. این اصل در مدیریت اینگونه عملیاتی میشود:
در مرحلهٔ اول، یک مدیر باید کارمندانش را به عنوان نیروهایی که توانمند هستند به رسمیت بشناسد و با آنان همانند نیروهای حرفهای و کارآمد رفتار کند. اگر تصور مدیر از کارمندانش این باشد که با یک عده انسان ضعیف و بیعرضه طرف است، ناخودآگاه از آنها در حد انسانهای ضعیف و بیعرضه انتظار خواهد داشت.
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
عقرب سوار شد و قورباغه داخل آب رفت و شناکنان داشت میرفت که عقرب نیش خودش را زد، قورباغه گفت: «دیدی که به قولت وفا نکردی!» نیش دوم را زد که قورباغه رفت زیر آب پس از مدتی سرش را بیرون آورد و گفت: «رفیق چطوری؟» عقرب گفت: «رفیق نزدیک بود خفه بشوم.» قورباغه گفت: «عیب ندارد! رفتن زیر آب نه از غرض است ترک عادت موجب مرض است.»
عقرب گفت: «رفیق! زدن نیش من نه از ره کین است اقتضای طبیعتم این است.» نیش سوم را که زد، قورباغه زیر آب رفت، ماند و ماند تا عقرب خفه شد.
نکته:
از هر کسی به اندازهٔ خودش توقع داشته باش ... از عقرب توقع ماچ و بوسه و بغل نداشته باش ...
الاغ کارش جفتک انداختن است ... سگ هم گاهی گاز میگیرد، گاهی دمی تکان میدهد ...
گربه هم تکلیفش روشن است ...!
ýǾи̃̾₳₷.₷3773
در مسیر زندگی خیلیها خواسته و ناخواسته حرفهایی به ما میزنند ... کارهایی با ما انجام میدهند که بار اعمال و گفتارشان بر دوش ما سنگینی میکند ... ما مدام غرولند میکنیم ... از دست آنها عصبی میشویم ... ولی خیلی ساده میتوانیم با رها کردن آنها خود را سبکبار کنیم. راههای زیادی برای گذاشتن بار خشم و نفرت وجود دارد.
یکی از این راهها بیان حرفهایی است که بازگو نکردهایم و روزها و سالهاست در دل نگه داشتهایم. حرف دلی که تبدیل به درددل شده است.
حتی اگر مخاطب حرفهایت در دسترس نیست برایش نامه بنویس و تمام احساسات و شکایاتت را بازگو کن ... مطمئن باش سبک میشوی.
سخنی که بازگو نشود،
نظری که بیان نشود،
احساسی که ابراز نشود،
رنجشی که منعکس نشود،
نیازی که برآورده نشود،
باری است که سنگینی آن شانههایت را در درازمدت خُرد خواهد کرد
Mina Hoseiny
«چرا همه خوشبخت هستند جز من؟»
استاد: «زیرا آنها یاد گرفتهاند تا خوبی و زیبایی را همهجا ببینند.»
«چرا من خوبی و زیبایی را همهجا نمیبینم؟»
«زیرا آنچه را نتوانی در درون خود ببینی در بیرون نیز نمیتوانی.»
علیرضا م
پنج حسرت بزرگ زندگی
یک پرستار استرالیایی بعد از پنج سال تحیقاتش، بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ را جمع کرده و پنج حسرت را که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشر کرده است.
نخستین حسرت = کاش به خانوادهام بیشتر محبت میکردم مخصوصاً پدر و مادرم!
حسرت دوم = کاش اینقدر سخت کار نمیکردم!
حسرت سوم = کاش شجاعتش را داشتم که احساساتم را با صدای بلند بگم!
حسرت چهارم = کاش رابطههایم با دوستانم را حفظ میکردم!
حسرت پنجم = کاش شادتر میبودم و لحظات بیشتری میخندیدم!
وهب حسینی
حجم
۱۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان