بریدههایی از کتاب دروغگویی روی مبل
۴٫۲
(۲۲۷)
شرلی خیلی زود در زندگیاش به ایکبانا مرکزیت داد. دیگر فقط طرفدارن ایکبانا جزء حلقهی دوستانش بودند و مشترکاتش با مارشال کمتر و کمتر میشد.
لیلی مهدوی
او همیشه این صحنه را در خیالاتش میپروراند که با دو فرزندش در اقیانوس و خیلی دورتر از ساحل شنا میکند و آنها با مهربانی به او کمک میکنند که تا ابد به زیر موجهای دریا برود. اما چون خودش در لحظهی مرگ پدر و پدربزرگش به آنها کمک نکرده بود، نمیدانست که آیا لیاقت چنین فرزندانی را دارد یا نه.
لیلی مهدوی
بیماری که از لحاظ آسیبشناختی بخشنده و وسواسی هم باشد.
لیلی مهدوی
مارشال چند جلسهای را هم به تصور گناهکار بودن ماکوندو اختصاص داد. او از اینکه کسی را ناامید کند متنفر بود؛ و هرچند که میخواست تعداد تصمیماتش در سرمایهگذاری را به حداقل برساند، به خاطر سرمایهگذارانش - گروهی وفادار از بانکداران سوئیسی و اسکاتلندی - چنین تصمیمهایی میگرفت؛ او تکتک آن تصمیمهای غلط را به وضوح به یاد داشت و در مطب مارشال، وقتی چهرهی ناامید سرمایهگذارانش را به یاد میآورد، شدیداً ناراحت میشد.
لیلی مهدوی
«به عمق برو، به عمق قلمرو قدیمی آگاهی، احساسات اولیه و تخیلات کهنه. تا اولین لایههای حافظه پیش برو؛ فقط اون موقع میتونی اختلالات عصبی رو ریشهکن کنی و معالجهی تحلیلی مؤثری انجام بدی.»
لیلی مهدوی
وقتی با بیماران داغدیدهاش کار میکرد (و در این زمینه با ملاحظات ارنست در کتابش موافق بود)، متوجه شده بود که آنها به دلیل از دست دادن مخاطبشان شدیداً دچار افسردگی میشوند: زندگی آنها دیگر شاهدی نداشت (مگر خداباوران خوششانسی که اعتقاد داشتند خداوند همهی اعمال آنها را نظاره میکند).
لیلی مهدوی
مارشال بارها و بارها در تحلیلهایش دریافته بود که بیمارانش شدیداً تشنهی توجه او هستند - در واقع، نیاز به مخاطب مهمترین عامل در درمان بیپایان و طولانیمدت است، عاملی که البته به چشم نمیآید.
لیلی مهدوی
تئوری مارشال این بود که او در درمان بیش از حد مادرانه رفتار میکند و اجازه میدهد که تا بیمارانش کاملاً شیرهی جانش را بکشند، بنابراین، با خوردن بیش از حد غذا سعی میکند تا فضاهای خالیاش را پر کند
لیلی مهدوی
درد روانی شبیه به اختلالات جسمانی نیست. ذهن بدن نیست. میزان و ماهیت اضطرابی که تجربه میکنیم نه با (و یا نه تنها با) ماهیت آسیب، بلکه با معنای آسیب مشخص میشود. و معنی دقیقاً نقطهی تفاوت تن و روان است.
لیلی مهدوی
نان زیبا بود، واقعاً زیبا؛ و قطعاً متعلق به ارنست! هیچ زنی تا به حال خودش را اینقدر در دسترس او قرار نداده بود. مسئله فقط پیدا کردن جایی مناسب بود.
لیلی مهدوی
«ارزش و بقا رو با هم قاطی نکن - این راه به نیهیلیسم میرسه.»
لیلی مهدوی
«آره، آره. میدونم، همهی اینها رو میدونم. این حرفها دردی رو دوا نمیکنه. من میدونم جاستین چیه. میدونم نُه سال از زندگیمو پاش حروم کردم. ولی اون باید جواب این کارشو بگیره.»
لیلی مهدوی
کَرول منکر این مسئله بود و ادعا میکرد که هیچ خاطرهی مثبتی از پدر ندارد. دکتر کوک پاسخ میداد، شاید خاطرهای آگاهانه نداشته باشد ولی آیا امکان نداشت که ازدحامی از خاطرات فراموششده وجود داشته باشد؟ و پدرِ آرزوها و رؤیاها چطور؟ پدر حمایتگر و دوستداشتنیای که هیچگاه نداشت. کَرول برای چنین پدری هم سوگواری کرد و ترک راستی از راز این درد پردهبرداری کرد.
لیلی مهدوی
«نه؛ خودکشی نه، هرچند که قبول دارم که دارم به سمت تاریکی کشیده میشم، ولی هنوز زندهم. میخزم تو یه گودال و زخمام رو میلیسم.
لیلی مهدوی
برای آدمایی که با هم صمیمی میشن، دیگه برگشتن به یه رابطهی عادی، تقریباً محاله.
لیلی مهدوی
احساس میکنم مردهام و برای اینکه بدانم زندهام، خودم را آزار میدهم.
احساس خرفتی میکنم و برای اینکه احساس زنده بودن کنم، باید کارهای خطرناکی انجام دهم.
احساس تهی بودن میکنم و سعی میکنم خودم را با مواد مخدر، غذا و رابطهی جنسی پر کنم.
لیلی مهدوی
درونبینی؟ نقش مهمی تو درمان بِل نداشت. اوه اون تشخیص میداد که در بیشتر مواقع رفتار تکانشیاش ناشی از حس تهی بودن و مرده بودنه؛ و همینطور تشخیص میداد که خطر کردنها، رگ زدنها، روابط جنسی، عیاشیها، همه و همه تلاشیه برای پر کردن خودش و برگردوندن خودش به زندگی.
لیلی مهدوی
بدون هیچ حس کنجکاویای در مورد خودش، بدون هیچ دروننگری و ناتوان در برقراری معاشرتی آزاد. اون همیشه در انجام دادن کارای سنتی در درمان، مثل خودآزمایی و نگاه به خود، ناتوان بود و بنابراین احساس بدتری نسبت به خودش پیدا میکرد.
لیلی مهدوی
کاملاً بدون پیشداوری وارد شدم، میخواستم کاملاً پاک باشم. بِل هیچ وقت برای من حکم یه تشخیص، یه آدم در آستانهی فروپاشی، یه کسی که اختلال تغذیه داشت، یه وسواسی و یا یه جامعهستیز رو نداشت. من با همهی بیمارام اینطوری برخورد میکنم. و امیدوارم هیچ وقت برای تو حکم یه تشخیص رو نداشته باشم
لیلی مهدوی
داشتن احساسات قوی نسبت به یه بیمار یه چیزیه و عمل کردن مطابق اون احساسات، یه چیز دیگه. و من با این مسئله میجنگیدم - مدام خودم رو تحلیل میکردم؛ با تعدادی از دوستام مشورت میکردم و سعی میکردم توی جلسات این مسئله رو رسیدگی کنم.
tazi
حجم
۶۳۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۴۴ صفحه
حجم
۶۳۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۴۴ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان