بریدههایی از کتاب چوب نروژی
۳٫۵
(۱۰۴)
«جنتلمن بودن یعنی چه؟ چطور توضیحش میدهی؟»
«جنتلمن کسی است که کاری را که دلش میخواهد نمیکند، بلکه کاری میکند که باید بکند.»
کاربر ۱۵۲۲۰۲۰
«مرگ با زندگی در تضاد نیست، بلکه قسمتی از سرشت زندگی است.»
bfz
هاروکی موراکامی در ۱۹۴۹ در توکیو به دنیا آمده
سیّد جواد
اگر فقط کتابهایی را بخوانی که همه میخوانند، فکرت هم میشود مثل آنها.
Mary gholami
دستها را روی شانههایم گذاشت و تو چشمهایم زل زد. در عمق مردمکهایش مایع سنگین سیاهی در طرح گرداب غریبی پیچ و تاب میخورد.
سیّد جواد
بیاینکه خبردار باشم، او در درونم حضور دائمی داشت.
ناسارا
«به حال خودت تأسف نخور. فقط عوضیها این کار را میکنند.»
ناسارا
تنها چیزی که از چاه میدانستم عمق هولناکش بود. عمقش ناپیمودنی بود و تاریکی آن متراکم، انگار همهٔ تاریکیهای جهان به حد نهایت جوشیده و به آن سرازیر شده باشد.
سیّد جواد
«بنابراین همین وقت این فکر به سرم زد که اینها یک مشت آدم متظاهرند. توی کلهشان فقط این است که با این کلمات قلنبه سلنبه که بهشان مینازند دخترها را تحت تأثیر قرار بدهند. و وقتی فارغالتحصیل میشوند موها را کوتاه میکنند و دسته دسته میروند برای میتسوبیشی یا IBM یا بانک فوجی کار میکنند. با زنهای خوشگلی که هرگز مارکس نخواندهاند ازدواج میکنند و صاحب بچههایی میشوند با اسمهای تازهٔ مندرآوردی به حدی که حال آدم را به هم میزند. پس کدام مجموعهٔ آموزشی- صنعتی را در هم میشکنند؟ مرا به خنده نینداز! اعضای تازه هم همانقدر ناجور بودند. آنها هم هیچی نمیفهمیدند، اما وانمود میکردند میفهمند و به من میخندیدند. بعد از جلسه به من میگفتند ‘خل نشو! مگر چه میشود که نفهمی؟ فقط با هرچی میگویند موافقت کن.’ آهای، واتانابه، چیزهایی دیدم که از این هم بیشتر کفرم را درآورد.
vahid
هواپیما که نشست، موسیقی ملایمی از بلندگوهای سقف پخش شد: برگردان ارکسترال دلنشین از «چوب نروژی» بیتلها. این آهنگ همیشه تنم را به لرزه میانداخت، اما حالا تأثیرش چند برابر شده بود.
در صندلی خم شدم و صورتم را لای دستها گرفتم تا جمجمهام نشکافد.
سیّد جواد
هواپیما به خروجی رسید. مردم بنا کردند به باز کردن کمربندها و برداشتن بار از کشوهای بالای سر
سیّد جواد
هیچ حقیقتی نمیتواند غمی را که در فقدان عزیزی احساس میکنیم برطرف کند. تنها کاری که از دستمان برمیآید، دیدن آن تا انتها و آموختن چیزی از آن است، اما چیزی که میآموزیم در رویارویی با غم بعدی که بیهشدار میآید کمکی به ما نخواهد کرد.
پویا پانا
اگر فقط کتابهایی را بخوانی که همه میخوانند، فکرت هم میشود مثل آنها. این دنیای آدمهای هردمبیل است. آدمهای درست و حسابی از اینجور کارها خجالت میکشند.
پویا پانا
باران ملایم روزهای پی در پی گرد و غبار تابستانی را شسته بود و کوهها از سبزهٔ سیر براقی پوشیده بود. نسیم اکتبر برگهای بلند علفها را تاب میداد. کپهابری به گنبد آبی یخزدهای آویخته بود.
سیّد جواد
۳۷ ساله بودم و کمربند ایمنیبسته که هواپیمای غولپیکر ۷۴۷ از میان انبوه ابرها به طرف فرودگاه هامبورگ سرازیر شد.
سیّد جواد
مرگ ضد زندگی نیست، بلکه قسمتی از آن است.
Tamim Nazari
یکی از مشکلات ما این است که نمیتوانیم نواقص خود را بشناسیم و بپذیریم. درست مثل اینکه طرز راه رفتن هر کسی خاص اوست، طرز فکر، احساس و دیدن اشیا و امور هم از خصایص فردی هر کس است و هرچند بخواهی اصلاحشان کنی، یکشبه محال است و اگر سعی کنی به ضرب و زور آن را در یک موضوع بگنجانی، یک جای دیگر خراب و مضحک میشود.
پویا پانا
راهی وجود نداشت که حقیقت را به آنها بگویم، لازم به توضیح هم نبود، بنابراین گذاشتم هر جور دوست دارند فکر کنند.
پویا پانا
آدمهایی هستند که میتوانند درِ قلبشان را باز کنند و آدمهایی که نمیتوانند. تو از آنهایی هستی که میتوانند. یا دقیقتر بگویم، اگر بخواهی میتوانی.»
«وقتی کسی درِ قلبش را وا کند، چه میشود؟»
رئیکو که سیگار از لبهایش آویزان بود، دستهایش را روی میز به هم چفت کرد. گفت: «بیشتر به دست میآورند.»
راضیه حفیظی
«وقتی غریبهای، مردم غریبند.»
bfz
حجم
۴۲۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۴۲۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان