بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چوب نروژی | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چوب نروژی

بریده‌هایی از کتاب چوب نروژی

انتشارات:کتاب نشر نیکا
امتیاز:
۳.۵از ۱۰۴ رأی
۳٫۵
(۱۰۴)
برای درک کامل هر چیز ناچارم آن‌ها را بنویسم.
liliyoooom
«باور کن، می‌دانم از چی حرف می‌زنم. من از طبقهٔ کارگرم. انقلاب یا غیر آن، طبقهٔ کارگر آخرش در همان گودال گُه قدیمی دست و پا خواهد زد. و انقلاب چی هست؟ بی‌هیچ شک و شبهه‌ای فقط تغییر نام تالار شهر نیست
jef_raj
سری پایین آوردم. «و برایت نامه می‌نویسم.» «از نامه‌هات خوشم می‌آید. نائوکو همهٔ نامه‌هایت را آتش زد. چه نامه‌های قشنگی هم بود!» گفتم: «نامه فقط تکه‌ای کاغذ است. بسوزانشان، آنچه ماندنی است در قلبت می‌ماند. نگهشان دار و آنچه محوشدنی است، محو می‌شود.»
Tamim Nazari
میدوری پرسید: «چقدر دوستم داری؟» گفتم: «آن‌قدر که بشود همهٔ ببرهای عالم را بدل به کره کرد.»
Tamim Nazari
پرسید: «از مدل مویم خوشت می‌آید؟» «عالی است.» «چقدر عالی؟» «آن‌قدر که بتواند همهٔ درخت‌های همهٔ جنگل‌های دنیا را بیندازد.» «واقعاً؟» «واقعاً.»
Tamim Nazari
آن سال بهار کارم شده بود نامه‌نگاری: هفته‌ای یک بار برای نائوکو، چند نامه برای رئیکو و نامه‌های بیشتری برای میدوری. در کلاس درس نامه نوشتم، پشت میز تحریرم در خانه در حالی که «کاکایی» روی زانویم نشسته بود نامه نوشتم، در ساعات فراغت در رستوران ایتالیایی پشت میزهای غذاخوری نامه نوشتم. انگار نامه می‌نوشتم تا بتوانم تکه‌پاره‌های پراکندهٔ زندگیم را به هم بچسبانم.
Tamim Nazari
«پس چرا این‌قدر لاغر شدی؟» «چون بزرگ شدم.»
Tamim Nazari
تولدت مبارک! امیدوارم در بیست‌سالگی سال خوبی داشته باشی. بیست‌سالگی من انگار با همان فلاکتی که شروع شده بود دارد تمام می‌شود
Tamim Nazari
گفتم: «تو واقعاً ملیحی.» گفت: «بگو میدوری. اسمم را بگو.» حرفم را اصلاح کردم: «واقعاً ملیحی، میدوری.» «منظورت از واقعاً ملیح چیه.» «آن‌قدر ملیح که کوه‌ها فرو می‌ریزد و اقیانوس‌ها خشک می‌شود.» میدوری سر برداشت و نگاهم کرد. «حرف زدنت هم مخصوص خودت است.»
Tamim Nazari
با خودم گفتم آخ نه، باز فردا یکشنبه است. انگار یکشنبه‌ها چهار روز یک بار می‌آمد. دو تا یکشنبهٔ دیگر بیست سالم تمام می‌شد. روی تخت دراز کشیدم و همچنان که احساسات تیره به من غلبه می‌کرد، به تقویم زل زدم.
Tamim Nazari
صبح یکشنبه نامه‌ای برای نائوکو نوشتم. تنها چیزی که گفتم، مرگ پدر میدوری بود. «رفتم بیمارستان عیادت پدر دختری که همکلاس من است و تو اتاقش خیار خوردم. وقتی شنید خرت و خرت‌کنان خیار می‌خورم، او هم قدری خواست و با همان خرت و خرت خورد. اما پنج روز بعد مرد. هنوز هم صدای ریز ریز جویدن او در ذهنم طنین‌انداز است. آدم‌ها که می‌میرند، خاطره‌های ریز و درشتی از خودشان به جا می‌گذارند
Tamim Nazari
«چطور بود؟ خوب، آره؟» < خوب.> گفتم: «مزهٔ غذا که خوب باشد، عالی است. همین دلیل زنده بودن شماست.»
Tamim Nazari
یک وقتی خبر کردند آخر شب جلسهٔ سیاسی دارند و گفتند هر دختری بیست تا کته مُشته برای خوراک نصف‌شب درست کند. منظورم صحبت دربارهٔ تبعیض جنسی است! اما تصمیم گرفتم برای تغییر ذائقه سکوت کنم و مثل یک دختر حرف گوش‌کن بیست تا کته مشتهٔ خودم را درست کردم با اومه‌بوشی تویش و nori بیرونش تکمیلش کردم. خیال می‌کنی بابت زحمتم چی نصیبم شد؟ آخرش گله کردند که فقط اومه‌بوشی توی کته مشته‌ام بود و چیزی همراهش نیاورده بودم که با آن بخورند. سایر دخترها تویش اشپل ماهی و ماهی آزاد گذاشته بودند و برش‌های دلنشین و ضخیم تخم‌مرغ سرخ‌کرده به آن اضافه کرده بودند. چنان از کوره در رفتم که زبانم بند آمد! این ‘انقلاب’ افروزها آن همه قیل و قال بر سر کته مشته را از کدام جهنم‌دره‌ای آورده بودند؟ باید از بابت اومه‌بوشی و nori تشکر هم می‌کردند. فکر بچه‌هایی را بکن که تو هند گرسنگی می‌کشند!»
Tamim Nazari
از طبقهٔ کارگرم. اما طبقهٔ کارگر است که چرخ دنیا را به چرخش درمی‌آورد و همین طبقه استثمار می‌شود. با ادای کلمات قلنبه سلنبه که افراد طبقهٔ کارگر ازش سر درنیاورد، کدام انقلاب کوفتی را می‌خواهید راه بیندازید؟ این دیگر چه انقلاب اجتماعی مسخره‌ای است؟
Tamim Nazari
«می‌دانی، وقتی وارد دانشگاه شدم، به عضویت یک کلوب موسیقی عامیانه درآمدم. فقط می‌خواستم ترانه‌ها را بخوانم. اما اعضا دسته‌ای آدم متظاهر بودند. فکرشان را که می‌کنم، سراپایم یخ می‌زند. وارد کلوب که می‌شوی، اولین چیزی که بهت می‌گویند این است که آثار مارکس را بخوانی. ‘فلان صفحه و بهمان صفحه را دربارهٔ چنین و چنان موضوع برای دفعهٔ بعد آماده کن.’ یکی دربارهٔ این‌که چطور ترانه‌های عامیانه عمیقاً با جامعه و جنبش‌های تندرو درگیرند داد سخن داد. گفتم به درک، رفتم خانه و سعی کردم آن‌ها را بخوانم، اما هیچ سر درنیاوردم. بدتر از وجه شرطی بود. سه صفحه که خواندم، ولش کردم. بنابراین هفتهٔ بعد مثل یک پیشاهنگ کوچولو به جلسه رفتم و گفتم خواندم، اما چیزی ازش سر درنیاوردم. از آن به بعد با من مثل ابلهی رفتار کردند. گفتند از مبارزهٔ طبقاتی آگاهی نقادانه ندارم و از لحاظ اجتماعی فلجم. باور کن، قضیه جدی بود. همه‌اش به خاطر این‌که گفتم از قسمتی در نوشته سر درنمی‌آوردم. به نظرت گند نبودند؟»
Tamim Nazari
میدوری که به ساختمان خوابگاه نگاه می‌کرد، گفت: «پسرها این‌جا همه‌شان توی عالم خودشان خوشند؟» «شاید.» «وقتی تنها هستند به دخترها فکر می‌کنند؟» «گمانم. شک دارم که به بازار سهام یا صرف افعال یا کانال سوئز فکر کنند ....»
Tamim Nazari
میدوری پسته‌ای خورد و گفت: «خوب است. لازم نیست بخواهی. من این‌جام، بعد از ظهر دارم می‌نوشم و هر چرت و پرتی به ذهنم می‌رسد می‌گویم: دلم می‌خواهد بزنم زیر همه‌چی و در بروم. فایده‌اش چیه که بروم اوروگوئه؟ آن‌جا فقط پِهنِ خر است.» «شاید حق با تو باشد.» «همه‌جا پِهنِ خر است. این‌جا پِهن، آن‌جا پِهن، همهٔ دنیا پِهن است.
Tamim Nazari
نائوکو گفت: «بگو ببینم، کیزوکی را دوست داشتی، نه؟» «البته.» «رئیکو را چطور؟» گفتم: «خیلی دوستش دارم. واقعاً زن خوبی است.» «چطور است که این‌جور آدم‌ها را دوست داری - منظورم آدم‌هایی مثل ماست؟ همه‌مان یک جوری عجیب و غریب و پیچ واپیچ و در خود فرورفته‌ایم - من و کیزوکی و رئیکو. چرا از آدم‌های عادی‌تر خوشت نمی‌آید؟» بعد از این‌که قدری فکر کردم، گفتم: «چون من شما را این‌جوری نمی‌بینم. تو و کیزوکی و رئیکو را ابداً ‘پیچ واپیچ’ نمی‌بینم. آن‌هایی را که پیچ واپیچ می‌دانم، آن بیرون دور خودشان می‌چرخند.»
Tamim Nazari
مدت درازی به همان نور چشم دوختم. همین مرا به فکر چیزی انداخت شبیه واپسین تپش‌های اخگرهای رو به مرگ یک جان. دلم می‌خواست دست‌هایم را زیر آنچه باقی مانده کفچه کنم و زنده نگاهش دارم
Tamim Nazari
«من جوانی معمولی هستم، از خانواده‌ای معمولی، با تحصیلات معمولی، صورت معمولی، نمره‌های معمولی، و توی سرم افکار معمولی دور می‌زند.» نائوکو با لبخند شیطنت‌باری گفت: «تو از آن‌هایی هستی که باب طبع اسکات فیتس جرالدند .... او نبود که گفت هرگز به مردی که می‌گوید معمولی هستم اعتماد نکن؟ خودت کتاب را بهم قرض دادی!» «درست است. ولی این تظاهر نیست. راست راستی از ته قلب معتقدم که آدمی معمولی هستم. می‌توانی خصوصیتی در من پیدا کنی که معمولی نباشد؟»
Tamim Nazari

حجم

۴۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۴۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان